blazon

/ˈbleɪzn̩//ˈbleɪzn̩/

معنی: پرچم، نشان خانوادگی، جلوه دادن، منتشر کردن، اعلام کردن، اراستن
معانی دیگر: (معمولا با forth یا out یا abroad) اعلام کردن، جار زدن، برملا کردن، (در نشان های اشرافی) سپر یا پرچم خانوادگی، شرح دقیق جزئیات نشان خانوادگی، نمایش پر زرق و برق و پر تظاهر، جلال و جبروت، جلوه گری، کوکبه، دبدبه، به رنگ های گوناگون تصویر یا ترسیم کردن، به الوان مختلف آراستن، جلوه گری کردن، سپر

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blazons, blazoning, blazoned
(1) تعریف: to proclaim or display publicly.

(2) تعریف: to describe or depict (a coat of arms) with proper heraldic terms or details.
اسم ( noun )
مشتقات: blazoner (n.), blazonment (n.)
(1) تعریف: a coat of arms.
مشابه: arm

(2) تعریف: the heraldic description or depiction of a coat of arms.

جمله های نمونه

1. The pickets blazoned their grievances on placards.
[ترجمه گوگل]تظاهرات کنندگان نارضایتی خود را بر روی پلاکاردها نشان دادند
[ترجمه ترگمان]The grievances را بر روی پلاکاردها حمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He had the word 'Cool' blazoned across his chest.
[ترجمه گوگل]کلمه "باحال" روی سینه اش نقش بسته بود
[ترجمه ترگمان]او کلمه مناسبی را روی سینه اش به زبان آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His name was blazoned on the stone.
[ترجمه گوگل]نام او بر روی سنگ نقش بسته بود
[ترجمه ترگمان]نام او روی سنگ بلند شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The actor's name was blazoned across the front of the theatre.
[ترجمه گوگل]نام این بازیگر در جلوی سالن نمایش بود
[ترجمه ترگمان]نام بازیگر روی صحنه نمایش گذاشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lucy came - Jay's fingertips blazoned with the feel of her warm flesh - and crouched to see.
[ترجمه گوگل]لوسی آمد - نوک انگشتان جی با احساس گوشت گرمش پر شده بود - و خم شد تا ببیند
[ترجمه ترگمان]با احساسی که از پوست گرم او ساطع می شد - و قوز کرده بود تا ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The manufacturer's name is blazoned across an event of worthwhile significance.
[ترجمه گوگل]نام سازنده در رویدادی با اهمیت برجسته شده است
[ترجمه ترگمان]نام کارخانه سازنده در رویدادی با ارزش ارزشمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What blazon of position are you searching for?
[ترجمه گوگل]به دنبال چه موقعیتی هستید؟
[ترجمه ترگمان]دنبال چه چیزی می گردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Would you please help me blazon it?
[ترجمه گوگل]لطفاً به من کمک کنید تا آن را روشن کنم؟
[ترجمه ترگمان]میشه کم کم کنی که جلوه بدم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You'll have more success if you are the blazon of person who appetitees such claimings.
[ترجمه گوگل]در صورتی که به دنبال چنین ادعاهایی باشید، موفقیت بیشتری خواهید داشت
[ترجمه ترگمان]اگر شما the کسی هستید که چنین claimings را از خود نشان می دهید، موفقیت بیشتری خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I believe Shakespeare wants to blazon forth a notion of disciplinary well - ordered and morality.
[ترجمه گوگل]من معتقدم شکسپیر می‌خواهد مفهومی از نظم و ترتیب و اخلاق را به خوبی بیان کند
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که شکسپیر می خواهد درکی از نظم و اخلاق انضباطی را به نمایش بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Each coat of arms touched on is illustrated in full colour, and the augmentation is blazoned.
[ترجمه گوگل]هر نشانی که روی آن لمس می‌شود به‌صورت کاملاً رنگی به تصویر کشیده شده است، و برجسته‌سازی آن به رنگ برجسته است
[ترجمه ترگمان]هر کتم به طور کامل به رنگ کامل نشان داده شده است، و the blazoned است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The resident space of the townhouse is a space for middle-classes to blazon forth their self-personalities.
[ترجمه گوگل]فضای ساکن خانه شهری فضایی برای طبقه متوسط ​​است تا شخصیت خود را به نمایش بگذارند
[ترجمه ترگمان]محل سکونت این خانه، فضایی برای طبقه متوسط است که شخصیت خود را به نمایش می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Combed and wattled gules, and all the rest of the blazon.
[ترجمه گوگل]گلوله‌های شانه‌شده و کاوش‌کرده، و بقیه‌ی بلزون
[ترجمه ترگمان]combed و wattled و بقیه the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At school, I won a advisership and aboriginal cost in blazon autograph, at the rate of 62 chats per minute.
[ترجمه گوگل]در مدرسه، من برنده یک مشاوره و هزینه بومی با خودکار بلزون، با نرخ 62 چت در دقیقه شدم
[ترجمه ترگمان]در مدرسه، من یک هزینه advisership و aboriginal در امضا blazon، با نرخ ۶۲ مباحثه در هر دقیقه، بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرچم (اسم)
blazon, banner, oriflamme, flag, stamen, standard, ensign, vexillum, whiff

نشان خانوادگی (اسم)
blazon

جلوه دادن (فعل)
blazon

منتشر کردن (فعل)
spread, blazon, propagate, broadcast, divulge, diffuse, publish, disseminate

اعلام کردن (فعل)
acclaim, declare, promulgate, notify, blazon, enunciate, herald, exclaim

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

انگلیسی به انگلیسی

• show; display; coat-of-arms
declare; beautify, embellish; boast

پیشنهاد کاربران

بپرس