bleed

/ˈbliːd//bliːd/

معنی: خون گرفتن، خون گرفتن از، خون ریختن، خون جاری شدن از، خون امدن از، اخاذی کردن
معانی دیگر: خونریزی داشتن، خونروش داشتن، خون آمدن، خونریزی کردن، خون گرفتن (از)، حجامت کردن، خونگیری کردن، همدردی کردن، رنج بردن، تراوش کردن، تراویدن (شیره ی درخت و صمغ و شهد و غیره)، نشت کردن، (به آهستگی) به بیرون جاری شدن، ترشح کردن، هر چیز تراویده (صمغ یا شهد و غیره)، شهد (یا صمغ و غیره) گرفتن از، (در مورد رنگ پارچه) رنگ پس دادن، (در مورد رنگ دیوار و غیره) از زیر رنگ تازه نمایان بودن، رنگ تورنگ شدن، رنگ دادن، (صحافی - تصویر کتاب یا دیوار آویز و غیره) بی حاشیه، تمام صفحه را از تصویر پوشاندن، حاشیه بری کردن (به طوری که تصویر بی حاشیه باشد)، لبه ی تصویر بی حاشیه، (هوا یا محلول یا گاز چیزی را) به آهستگی کشیدن، تخلیه کردن، (عامیانه - با تهدید یا تطمیع) پول درکشیدن از

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bleeds, bleeding, bled
(1) تعریف: to lose blood.

- The soldier's head was bleeding badly.
[ترجمه متین] از سر سرباز به شدت خون می آمد
|
[ترجمه گوگل] سر سرباز به شدت خونریزی می کرد
[ترجمه ترگمان] سر سرباز به شدت خونریزی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You're bleeding! What happened to you?
[ترجمه سیف] داری خونریزی میکنی. چه اتفاقی برای شما افتاده؟
|
[ترجمه گوگل] داری خونریزی می کنی! چه اتفاقی برات افتاده؟
[ترجمه ترگمان] داره ازت خون میاد! چه بلایی سرت اومده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to leak or exude blood.

- That deep cut is still bleeding.
[ترجمه سیف] این زخم عمیق هنوز داره خونریزی میکنه
|
[ترجمه علی] خون ریزی آن زخم عمیق هنوز ادامه دارد
|
[ترجمه گوگل] آن بریدگی عمیق هنوز خونریزی دارد
[ترجمه ترگمان] اون بریدگی عمیق هنوز داره خونریزی میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to exude a fluid, as a tree.

(4) تعریف: to run together; diffuse.

- The colors bled in the hot water.
[ترجمه محمدحسین] رنگ ها در آب گرم شروع به پخش شدن کردند
|
[ترجمه گوگل] رنگ ها در آب داغ خون می شدند
[ترجمه ترگمان] رنگ ها در آب داغ خون می ریزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to feel grief, sympathy or sorrow.
مشابه: agonize
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to lose blood.

(2) تعریف: to cause to lose or exude (usu. a liquid or gas).
مشابه: sap, tap

- They bled the pipes of all water.
[ترجمه حسن افشار] لوله ها را کاملاً از آب خالی کردند.
|
[ترجمه گوگل] لوله های تمام آب را خون کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها لوله های آب را از بین بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We bleed maple trees for sap.
[ترجمه Farhood] ما شیره ( صمغ ) درختان افرا رو می گیریم
|
[ترجمه حسن افشار] صمغ درختان افرا را می گیریم.
|
[ترجمه گوگل] برای شیره درختان افرا را خون می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما برای شیره درخت افرا خونریزی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bleed and dress out the animal so that no meat would be wasted
خون حیوان را بکش و شکمش را خالی کن تا اینکه گوشت حرام نشود.

2. bleed valve
شیر هواگیر

3. bleed someone dry (or white)
همه ی پول کسی را کشیدن،شیره ی کسی را کشیدن

4. bleed white
(رمق یا پول یا منابع) تا ته در کشیدن،بی چیز کردن

5. a bleed picture
تصویر حاشیه بریده

6. i bleed for those hungry children
دلم به حال آن کودکان گرسنه می سوزد.

7. some scratched trees bleed sap
برخی درختان زخمی شیره ی گیاهی می تراوند.

8. in the past, they used to bleed patients
در گذشته بیماران را خون گیری (حجامت) می کردند.

9. if you wash this cloth in hot water it will bleed
اگر این پارچه را در آب داغ بشویی رنگ پس خواهد داد.

10. The small blood vessels in the nose bleed easily.
[ترجمه S.Y.D] رگ های خونی کوچک در بینی به راحتی خونریزی میکنند.
|
[ترجمه گوگل]رگ های خونی کوچک در بینی به راحتی خونریزی می کنند
[ترجمه ترگمان]رگ های خونی کوچک در بینی به راحتی خونریزی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We need to bleed the radiators.
[ترجمه امین جهانگرد] باید رادیاتور هارو هواگیری کنیم
|
[ترجمه گوگل]باید رادیاتورها را خون ریزی کنیم
[ترجمه ترگمان] باید از رادیاتور خون ریزی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Analysts predict the retailer will continue to bleed red ink, with losses topping $180 million.
[ترجمه گوگل]تحلیلگران پیش‌بینی می‌کنند که این خرده‌فروش به خونریزی جوهر قرمز ادامه خواهد داد و زیان آن به ۱۸۰ میلیون دلار می‌رسد
[ترجمه ترگمان]تحلیلگران پیش بینی می کنند که این خرده فروش به خونریزی با جوهر قرمز ادامه خواهد داد و این خسارت ۱۸۰ میلیون دلار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I closed on my finger and made it bleed when I closed the window.
[ترجمه زهرا] وقتی پنجره رابستم من ( پنجره را ) روى انگشتم بستمش و باعث خونریزیش شدم
|
[ترجمه گوگل]روی انگشتم بستم و وقتی پنجره را بستم باعث خونریزیش شدم
[ترجمه ترگمان]انگشتم را بستم و وقتی پنجره را بستم، خون ریزی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The boss tried to bleed his employees for every penny they had.
[ترجمه گوگل]رئیس سعی کرد به ازای هر پنی که کارمندانش داشتند، خونشان را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]رئیس سعی کرد employees را برای هر پنی که داشتند خون بریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She's going to bleed to death!
[ترجمه گوگل]او در حال رفتن به خونریزی!
[ترجمه ترگمان]اون خونریزی می کنه تا بمیره!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They mean to bleed the British to the utmost.
[ترجمه گوگل]منظور آنها این است که خون بریتانیایی ها را تا حد امکان از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]آن ها قصد دارند تا حد زیادی از انگلیسی ها خون بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. If it continues to bleed, you may have to apply a tourniquet to the limb.
[ترجمه گوگل]اگر خونریزی ادامه پیدا کرد، ممکن است مجبور شوید از یک تورنیکت روی اندام استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]اگر خونریزی ادامه پیدا کند، ممکن است مجبور شوید a را به دست بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خون گرفتن (فعل)
deplete, bleed, blood, phlebotomize

خون گرفتن از (فعل)
bleed, phlebotomize

خون ریختن (فعل)
bleed

خون جاری شدن از (فعل)
bleed

خون امدن از (فعل)
bleed

اخاذی کردن (فعل)
cadge, bleed, extort

تخصصی

[شیمی] رنگ پس دادن، - (در مورد رنگ پارچه ) رنگ پس دادن، (در مورد رنگ دیوار و غیره ) از زیر رنگ تازه نمایان بودن، رنگ تورنگ شدن، رنگ دادن
[کامپیوتر] نشانه
[مهندسی گاز] تخلیه کردن، جاری شدن

انگلیسی به انگلیسی

• discharge blood; discharge fluid; extract blood; extract fluid; blackmail, extort money; feel sympathy; ooze, flow; print a page so that an image runs off at least one side of the page after trimming
when you bleed, you lose blood from your body as a result of an injury or illness.

پیشنهاد کاربران

خونریزی کردن ، خون گرفتن ، خون کشیدن
bleed: خونریزی کردن
از نخ های امید من خون میچکد
سرازیر شدن
both of these displays will cause light to “bleed” from the brightest parts of an image to the darker areas.
هر دوی این نمایشگرها باعث می شوند که نور از روشن ترین قسمت های یک تصویر به مناطق تاریک تر سرازیر شود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bleed
✅️ اسم ( noun ) : blood
✅️ صفت ( adjective ) : bloody / bloodied / bloodless
✅️ قید ( adverb ) : bloodily
خون بودن - خون شدن - مانند: دلم خون است - My heart is bleeding
خونریزی کردن
He is bleeding
اون داره خونریزی می کنه
نشت کردن
To lose blood خون آمدن
bleed ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: زمینه‏برچینی کردن
تعریف: عملکرد یک قاعدۀ واجی به منظور زمینه‏برچینی برای عملکرد یک قاعدۀ واجی دیگر
to feel anguish, pain, or sympathy
۱ - از دست دادن خون lose blood
۲ - از دست دادن چیزی طی پروسه ای طولانی، آهسته و مدوام
the long, slow and steady process of loosing something
۳ - هوادار دو آتیشه بودن
bleed red/blue/ orange, etc : a passionate fan of a sports team
...
[مشاهده متن کامل]

۴ - حجامت
bloodletting: an attempt to heal patients through bloodletting

بیرون راندن
در اینجا:
Bleed the mighty Red Army into retreat.
ارتش سرخ قدرتمند را به عقب نشینی وادار کرد
( یعنی اونا رو بیرون راندند )
خون چکیدن، خون از چیزی چکیدن
خونریزی کردن
1 - your nose is bleeding
خونریزی کردن، خون آمدن
2 - he had a doctor to bleed him
حجامت کردن
3 - his ex - wife bled him for every last penny
اخاذی کردن، بالا کشیدن
4 - we need to bleed the radiators
هواگیری کردن
5 - wash it in cold water so the colours dont bleed
رنگ دادن
همدردی کردن
رنج کشیدن، زجر کشیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس