bloated

/bloʊt//bləʊt/

معنی: پف کرده، باد دار
معانی دیگر: بادکردن، نفخ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of a part of the body, swollen due to an excess of fluid or gas.

- The doctor was concerned about the patient's bloated ankles.
[ترجمه گوگل] دکتر نگران پف کرده مچ پاهای بیمار بود
[ترجمه ترگمان] دکتر نگران قوزک پف کرده بیمار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: unusually or excessively large.

- The company's bloated payroll was caused by unethical hiring practices.
[ترجمه گوگل] افزایش حقوق و دستمزد شرکت ناشی از شیوه های استخدام غیراخلاقی بود
[ترجمه ترگمان] لیست bloated این شرکت توسط شیوه های استخدام غیر اخلاقی ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This recent praise will serve to feed his already bloated ego.
[ترجمه گوگل] این ستایش اخیر برای تغذیه منیت از قبل متورم او مفید خواهد بود
[ترجمه ترگمان] این تحسین اخیر برای غذا دادن به نفس پیشرفته خود عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having an excess of wealth and luxury.

- This island had long been a playground for bloated tycoons.
[ترجمه گوگل] این جزیره مدت‌هاست محل بازی غول‌های سرمایه‌دار پف کرده بود
[ترجمه ترگمان] این جزیره برای tycoons bloated زمین بازی یک زمین بازی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bloated eyes
چشمان باد کرده

2. the bloated corpses of soldiers were floating on the river
اجساد باد کرده ی سربازان در روخانه شناور بود.

3. i ate so much that my stomach was bloated
آن قدر خوردم که شکمم باد کرد.

4. Her body bloated and puffed up till pain seemed to burst out through her skin.
[ترجمه گوگل]بدنش نفخ و پف کرد تا جایی که به نظر می رسید درد از پوستش بیرون زده است
[ترجمه ترگمان]بدنش ورم کرده بود و باد کرده بود تا اینکه درد از پوستش بیرون زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cow's stomach was bloated from eating the wet fodder.
[ترجمه گوگل]شکم گاو از خوردن علوفه خیس پف کرده بود
[ترجمه ترگمان]شکم گاو از خوردن علیق پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I felt bloated after the huge meal they'd served.
[ترجمه گوگل]بعد از غذای بزرگی که سرو کرده بودند احساس نفخ کردم
[ترجمه ترگمان]بعد از غذایی بزرگ که به آن ها خدمت کرده بودند، ورم کرده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The great success has bloated her ego to an alarming degree.
[ترجمه گوگل]موفقیت بزرگ، نفس او را تا حد نگران کننده ای متورم کرده است
[ترجمه ترگمان]موفقیت بزرگ غرور او را به میزان هشدار دهنده افزایش داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now he was overweight with a bloated, unshaven face and his unwashed brown hair fell untidily on to his hunched shoulders.
[ترجمه گوگل]حالا او اضافه وزن داشت، با صورت پف کرده و نتراشیده و موهای قهوه ای شسته نشده اش روی شانه های خمیده اش افتاده بود
[ترجمه ترگمان]حالا چاق بود با صورت نتراشیده و نتراشیده و موهای شسته شده، نامرتب روی شانه های خمیده او افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I feel really bloated. I wish I hadn't eaten so much.
[ترجمه گوگل]واقعا احساس نفخ می کنم کاش اینقدر نخورده بودم
[ترجمه ترگمان] حس می کنم واقعا ورم کرده ای کاش زیاد غذا نخورده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There were clouds now, bloated and purply black, the sky pressing down hard.
[ترجمه گوگل]اکنون ابرهایی وجود داشت، پف کرده و سیاه بنفش، و آسمان به شدت پایین می آمد
[ترجمه ترگمان]حالا ابره ای سیاه و سیاه شده بودند و آسمان به شدت فشار می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Gobbla, his hugely bloated and eternally hungry Cave Squig would feed well.
[ترجمه گوگل]گوبلا، غار اسکوئیگ بسیار نفخ و همیشه گرسنه او به خوبی تغذیه می کرد
[ترجمه ترگمان]Gobbla، hugely پر باد و ابدی، دهانه غار را به خوبی تغذیه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Archie suddenly loomed over me, his bloated Zeppelin figure blocking out what little light there was.
[ترجمه گوگل]آرچی ناگهان روی من ظاهر شد، شکل پف کرده زپلین او مانع از نور کمی که در آنجا وجود داشت را گرفت
[ترجمه ترگمان]ناگهان آرچی بلند شد و فهمید که صدای Zeppelin در آنجا چه نوری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He fell onto the sofa, his stomach bloated with food.
[ترجمه گوگل]روی مبل افتاد، شکمش از غذا نفخ کرده بود
[ترجمه ترگمان]او روی کاناپه افتاد، معده اش از غذا پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This explains why public organizations get so bloated: our budget systems actually encourage every public manager to waste money.
[ترجمه گوگل]این توضیح می‌دهد که چرا سازمان‌های دولتی اینقدر متورم می‌شوند: سیستم‌های بودجه ما در واقع هر مدیر دولتی را تشویق می‌کند که پول را هدر دهد
[ترجمه ترگمان]این موضوع توضیح می دهد که چرا سازمان های دولتی اینقدر بالا هستند: سیستم های بودجه ما در واقع همه مدیران عمومی را تشویق به هدر دادن پول می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پف کرده (صفت)
bouffant, bloated

باد دار (صفت)
puffy, bloated, blowy, flatulent

تخصصی

[عمران و معماری] پف کرده

انگلیسی به انگلیسی

• swollen, inflated, puffy
something that is bloated is much larger than normal because it has a lot of liquid, food, or gas inside it.
if you describe an organization or its budget as bloated, you mean that it has far more money than it needs; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

حجیم شدن
حجم بالا در عبارت bloated workforce , حجم بالای نیروی کار
حجم بالا
انقد بخوری تا معده ات باد کنه
I'm bloated
نفخ
احساس سیری بیش از حد

بپرس