blob

/ˈblɑːb//blɒb/

معنی: گلوله، لکه، حباب، قطره، لک انداختن
معانی دیگر: قطره ی چسبناک و غلیظ، توده یا قلمبه ی کوچکی از هر چیز غلیظ و چسبناک، هر چیز دارای شکل مبهم یا نامعین، ریزش یا لکه ی رنگ، قطره چسبناک، مالیدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a shapeless, soft mass.

- A blob of paint landed on the floor.
[ترجمه گوگل] یک لکه رنگ روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان] یک لکه رنگ روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an indistinct shape or object.

- That small blob out on the sea is a raft.
[ترجمه گوگل] آن لکه کوچک روی دریا یک قایق است
[ترجمه ترگمان] آن لکه کوچک روی دریا یک کلک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blobs, blobbing, blobbed
• : تعریف: to apply in blobs; splotch.

- She blobbed whipped cream onto the pie.
[ترجمه گوگل] او خامه فرم گرفته را روی پای ریخت
[ترجمه ترگمان] اون کرم و کرم رو روی پای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a blob of paint
قطره ای از رنگ

2. a gray blob in the horizon
لکه ای بی شکل و خاکستری رنگ در افق

3. put a blob of glue on the back of the picture and stick it in the album
یک چکه چسب پشت عکس بزن و آن را در آلبوم بچسبان.

4. A blob of ink fell on the desk.
[ترجمه گوگل]یک لکه جوهر روی میز افتاد
[ترجمه ترگمان]یک قطره مرکب روی میز افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You only need a very small blob of glue, so one tube lasts for ages.
[ترجمه گوگل]شما فقط به یک لکه بسیار کوچک چسب نیاز دارید، بنابراین یک لوله برای چندین سال دوام می آورد
[ترجمه ترگمان]شما فقط به یک تکه چسب بسیار کوچک نیاز دارید، بنابراین یک لوله برای قرن ها طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A blob of paint fell on the floor.
[ترجمه گوگل]یک لکه رنگ روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]یک قطره رنگ روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Put a blob of glue on each surface and carefully press together.
[ترجمه گوگل]روی هر سطح یک لکه چسب بزنید و با دقت به هم فشار دهید
[ترجمه ترگمان]یک لکه چسب روی هر سطح قرار دهید و با دقت به هم فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A big pink blob of a face was at the window, peering in at him.
[ترجمه گوگل]یک لکه صورتی بزرگ در پشت پنجره بود و به او نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]لکه صورتی بزرگی از صورتش کنار پنجره بود و به او خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They saw the blob in the mirror, touched it and cleaned it off.
[ترجمه گوگل]آنها لکه را در آینه دیدند، آن را لمس کردند و تمیز کردند
[ترجمه ترگمان]حباب را در آینه دیدند، آن را لمس کردند و آن را تمیز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Put the Blob on the waxed paper and hit it with the hammer or rock.
[ترجمه گوگل]Blob را روی کاغذ موم شده قرار دهید و با چکش یا سنگ به آن ضربه بزنید
[ترجمه ترگمان]the رو بذار روی کاغذ روغنی و با چکش یا سنگ بهش ضربه بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This will kill the green blob lurking in the watery depths and help you avoid the workman.
[ترجمه گوگل]این کار لکه سبزی را که در اعماق آب کمین کرده است از بین می برد و به شما کمک می کند از کارگر دوری کنید
[ترجمه ترگمان]این تکه زمین سبز را در اعماق آب پنهان می کند و به تو کمک می کند تا از کارگری اجتناب کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sun was a tangerine blob in a swirling blackcurrant sky.
[ترجمه گوگل]خورشید یک حبه نارنگی در آسمان انگور سیاه در حال چرخش بود
[ترجمه ترگمان]خورشید در آسمان مواج و چرخان قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Blob was in the money now. pity he didn't buy some new clothes.
[ترجمه گوگل]حباب در حال حاضر در پول بود افسوس که چند لباس نو نخرید
[ترجمه ترگمان]The در حال حاضر پول در دست داشت حیف که چند تا لباس جدید نخریده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Viscous liquid oozed out like an alien blob and slowly enveloped the dented car.
[ترجمه گوگل]مایع چسبناک مانند یک حباب بیگانه بیرون زد و به آرامی ماشین فرورفته را در بر گرفت
[ترجمه ترگمان]مایع لزج مثل حبابی بیگانه بیرون می زد و به آرامی اتومبیل dented را در خود پیچیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گلوله (اسم)
shot, shaft, gunshot, ball, bullet, pellet, cartridge, missile, pommel, blob

لکه (اسم)
blotch, smut, spot, dot, glob, blur, mulct, smudge, freckle, taint, stain, smear, gall, blob, blot, nebula, pip, dirt, dapple, splotch, iron mold, smirch, smooch, soilure

حباب (اسم)
globe, foam, blubber, blob, bubble

قطره (اسم)
drop, globe, gobbet, minim, goblet, blob, drops, gutta, driblet

لک انداختن (فعل)
blob

تخصصی

[نساجی] لک - لک کردن

انگلیسی به انگلیسی

• very large file that demands special treatment due to its size (in sending, storage, downloading, etc.)
drop; spot; small mass; bubble; (in computer graphics) picture or image that has an interesting shape and is suitable for animation
form into a small mass
a blob of thick or sticky liquid is a small amount of it.
you describe something that you cannot see very clearly, for example because it is far away, as a blob.

پیشنهاد کاربران

شُره
قطره
جرعه
ذره
توی یادگیری ماشین و کتابخانه sklearn به معنی داده های فیک هستش که داخل خود کتابخانه قرار داده شدن برای تمرین
اسم یکی از شخصیت های بازی فناف هست
[کامپیوتر] نوعی فایل به نام BLOB.
آدم کسل کننده کند ذهن
a dull, slow - witted, and uninteresting person.
در زبان آلمانی به معنی بدون کمک است
حباب ، سرپوش
قطره یک مایع غلیظ مثل خون، رنگ، . . .
drop, a shapeless mass of something,
Blobs of paint, blobs of whipped cream

بپرس