bloodshed

/ˈblədˌʃed//ˈblʌdʃed/

معنی: خون ریزی، سفک دم
معانی دیگر: آدمکشی، سفک دماء

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the spilling of blood through injury or violence, esp. the destruction of living beings; warfare.
مترادف: bloodletting, violence, warfare
مشابه: blood, bloodbath, butchery, carnage, killing, massacre, slaughter, war

- An agreement was reached without bloodshed.
[ترجمه گوگل] توافقی بدون خونریزی حاصل شد
[ترجمه ترگمان] توافق بدون خونریزی قطع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a scene of bloodshed and death appeared before my eyes
منظره ای از خونریزی و مرگ در نظرم ظاهر شد.

2. to do something to stay the bloodshed
برای جلوگیری از کشت و کشتار اقدام کردن

3. they involved our country in war and bloodshed
آنان کشور ما را در گیر جنگ و خونریزی کردند.

4. the younger soldiers were revolting from such scenes of bloodshed
سربازان جوان تر از این قبیل صحنه های خونریزی سخت بیزار بودند.

5. those events took place against a backdrop of war and bloodshed
آن رویدادها در پس زمینه ای از جنگ و خونریزی به وقوع پیوست.

6. This election result could well lead to further bloodshed.
[ترجمه گوگل]این نتیجه انتخابات می تواند منجر به خونریزی بیشتر شود
[ترجمه ترگمان]این نتیجه انتخابات می تواند منجر به خونریزی بیشتر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a lot of bloodshed during the war.
[ترجمه گوگل]در زمان جنگ خون زیادی ریخته شد
[ترجمه ترگمان]در طول جنگ خونریزی زیادی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The march ended in violence and bloodshed.
[ترجمه گوگل]این راهپیمایی با خشونت و خونریزی به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]این تظاهرات به خشونت و خونریزی پایان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Church leaders offered prayers and condemned the bloodshed.
[ترجمه گوگل]رهبران کلیسا دعا کردند و خونریزی را محکوم کردند
[ترجمه ترگمان]رهبران کلیسا نماز خواندند و خونریزی را محکوم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Lisbon Government tried to avoid bloodshed by starving out the rebels and blockading the island.
[ترجمه گوگل]دولت لیسبون با قحطی کردن شورشیان و محاصره جزیره سعی کرد از خونریزی جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]دولت لیسبون سعی کرد با گرسنگی دادن شورشیان و محاصره کردن جزیره، از خونریزی اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The two groups have a long history of bloodshed.
[ترجمه گوگل]این دو گروه سابقه طولانی خونریزی دارند
[ترجمه ترگمان]این دو گروه سابقه طولانی خونریزی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I strongly disapprove of needless bloodshed, be the blood flowing from human veins or otherwise.
[ترجمه گوگل]من به شدت با خونریزی بیهوده مخالفم، چه خونی که از رگ های انسان جاری می شود و چه غیر آن
[ترجمه ترگمان]من قویا مخالف خونریزی غیرضروری هستم، خون جاری از رگ های انسان و یا در غیر این صورت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The cuts add to the increasing bloodshed in the property sector.
[ترجمه گوگل]این کاهش ها به خونریزی فزاینده در بخش املاک می افزاید
[ترجمه ترگمان]این کاهش به خونریزی رو به افزایش در بخش املاک می افزاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Loyalist paramilitaries yesterday threatened a new outbreak of bloodshed in republican areas of Northern Ireland.
[ترجمه گوگل]شبه نظامیان وفادار دیروز تهدید کردند که در مناطق جمهوری خواه ایرلند شمالی شیوع جدیدی به خونریزی خواهد ریخت
[ترجمه ترگمان]شبه نظامیان Loyalist دیروز شیوع تازه ای از خونریزی در مناطق جمهوری ایرلند شمالی را تهدید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خون ریزی (اسم)
insult, bleeding, bloodshed, hemorrhage, haemorrhage, carnage, bloodbath, blood stroke, slaughter, bloody flux, massacre

سفک دم (اسم)
bloodshed

انگلیسی به انگلیسی

• spilling of blood, murder, slaughter
bloodshed is violence in which people are killed or wounded.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری : خون و خونریزی
bloodshed: کشت و کشتار
blood: خون
The Maccans surrendered almost without bloodshed or loss of property.
اهل مکه تقریبا بدون خونریزی و خسارت مالی تسلیم شدند.
خونریزی و کشتار و قتل
noun
[noncount] :
🔴the killing of people especially in a war
🔵Years of violence and bloodshed have left much of the country in ruins.
کشت و کشتار
خونریزی ( کشتن و خشونت )

بپرس