board

/ˈbɔːrd//bɔːd/

معنی: تخته، تابلو، هیئت مدیره، اغذیه، میز غذا، غذای روی میز، میزشور یادادگاه، هیئت عامله یاامنا، هیئت بازرگانی، تخته یا مقوا و یا هر چیز مسطح، بکنار کشتی امدن، پانسیون شدن، تخته بندی کردن، تخته پوش کردن، سوار شدن، خوراک دادن
معانی دیگر: قطعه ای چوب (یا ماده مشابه) که مسطح باشد، توفال، انواع مصالح ساختمانی که به صورت صفحه های مستطیل شکل ساخته می شوند، میز غذا خوری، خوراک روی میز (به ویژه در خوابگاه ها و پانسیون ها)، انجمن، هیئت، شورا، عرشه ی کشتی، لبه ی کشتی، تخته کوب کردن، با تخته پوشاندن، به کنار کشتی آمدن (به ویژه به قصد حمله)، به عرشه ی کشتی وارد شدن (از کشتی دیگر و غیره)، (ترن و کشتی و هواپیما و غیره) سوار شدن، (قدیمی) میز هیئت مدیره، (در بورس سهام) فهرست سهام خرید و فروش شده و بهای آنها، بورس سهام، پانسیون شدن یا کردن، اتاق با خوراک اجاره کردن، (بسکتبال - جمع) دو تخته ی پشت حلقه ها، گرفتن توپی که به تخته می خورد، (هاکی) دیواره ی چوبی یا پلاستیکی دور زمین بازی، (الکترونیک) رجوع شود به: circuit board، trade of board هیئت بازرگانی، بکنارکشتی امدن بمنظورحمله

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: across the board
(1) تعریف: a flat, cut piece of lumber; plank.
مترادف: plank
مشابه: beam, lath, scantling, slat, two-by-four

- We are going to make shelves out of these boards.
[ترجمه صبا] ما قصد داریم از میان این تخته ها قفسه بسازیم . Out of these به معنای از میان این است
|
[ترجمه گوگل] ما قصد داریم از این تخته ها قفسه بسازیم
[ترجمه ترگمان] می خوایم یه قفسه از این تخته درست کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a flat, rectangular piece of wood, cardboard, or the like, used for a specific purpose.

- She set up the chess pieces on the game board.
[ترجمه SHAH_PESAR] او مهره های شطرنج را روی تخته بازی قرار داد.
|
[ترجمه گوگل] او مهره های شطرنج را روی صفحه بازی قرار داد
[ترجمه ترگمان] مهره های شطرنج را روی تخته بازی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'll post the notice on the bulletin board.
[ترجمه گوگل] من اطلاعیه را روی تابلوی اعلانات می گذارم
[ترجمه ترگمان] من حواسم به تابلوی اعلانات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: shortened form of "blackboard," "chalkboard," or "whiteboard."

- The instructor wrote the students' assignment on the board.
[ترجمه سید مهدی جهرمی] مربی تکلیف دانش آموزان را روی تخته ( سیاه ) نوشت.
|
[ترجمه گوگل] مربی تکالیف دانش آموزان را روی تخته نوشت
[ترجمه ترگمان] مربی تکلیف دانش آموزان را در هیات مدیره نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a committee; council.
مترادف: committee, council
مشابه: cabinet, panel, tribunal

- A new high school principal was finally approved by the town's Board of Education.
[ترجمه گوگل] سرانجام مدیر جدید دبیرستان در شورای آموزش و پرورش شهر تایید شد
[ترجمه ترگمان] یک مدیر دبیرستان جدید در نهایت توسط هیات آموزش شهر تصویب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's not only a member of the organization; she sits on the board as well.
[ترجمه گوگل] او نه تنها عضو سازمان است او هم روی تخته می نشیند
[ترجمه ترگمان] او فقط عضو یک سازمان نیست؛ او هم روی تخته می نشیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: daily meals, esp. in combination with rented lodging.
مشابه: meals, room and board

- Parents and students pay for board in addition to tuition.
[ترجمه گوگل] والدین و دانش آموزان علاوه بر شهریه هزینه سفر را نیز پرداخت می کنند
[ترجمه ترگمان] والدین و دانش آموزان علاوه بر شهریه، هزینه هیات مدیره را پرداخت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: boards, boarding, boarded
(1) تعریف: to close or cover using boards (often fol. by "up").
مترادف: batten
مشابه: close, cover

- They boarded up the condemned building.
[ترجمه گوگل] آنها ساختمان محکوم را سوار کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها وارد ساختمان محکوم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide with meals, esp. for pay.
مترادف: feed

- As food prices increase, the cost to board students goes up.
[ترجمه گوگل] با افزایش قیمت مواد غذایی، هزینه های دانشجویان هیئت مدیره افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان] با افزایش قیمت مواد غذایی، هزینه ثبت نام دانش آموزان افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to give both daily meals and lodging to, esp. for pay.

- My mother boarded her sister's children during the war.
[ترجمه M�h�] مادر من در طول جنگ به بچه های خواهرش رسیدگی می کرد
|
[ترجمه گوگل] مادرم در زمان جنگ بچه های خواهرش را سوار کرد
[ترجمه ترگمان] مادرم در زمان جنگ به بچه های خواهرش وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The kennel boards cats as well as dogs.
[ترجمه گوگل] لانه از گربه ها و همچنین سگ ها تخته می گیرد
[ترجمه ترگمان] لانه سگ ها هم مثل سگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to enter or climb into or on.
مترادف: embark, enter
متضاد: alight, debark, disembark
مشابه: catch, get on, hop, load

- It's time to board the airplane.
[ترجمه گوگل] وقت آن است که سوار هواپیما شوید
[ترجمه ترگمان] وقتشه سوار هواپیما بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. board of directors
هیئت مدیره

2. board of education
انجمن آموزش و پرورش

3. board of trade
شورای بازرگانی

4. board of trustees
هیئت امنا

5. board sawed across
تخته هایی که از پهنا بریده شده اند

6. board out
پانسیون شدن یا کردن،(کسی را) به مدرسه شبانه روزی فرستادن

7. a board with circular holes
تخته ای دارای سوراخ های گرد

8. backgammon board
تخته ی نرد

9. bulletin board
تابلو آگهی

10. diving board
سکوب یا تخته ی شیرجه

11. ironing board
میز اتوکشی

12. one board laps the other
یک تخته روی لبه ی تخته ی دیگر قرار می گیرد.

13. the board of governors of the hospital
هیئت مدیره ی بیمارستان

14. above board
بی غل و غش،آشکار و قانونی،بی شیله پیله

15. on board
1- در کشتی،بر عرشه ی کشتی 2- (اتوبوس و هواپیما و ترن و غیره) سوار

16. a knotty board
تخته ی پرگره

17. a rough board
تخته ی ناصاف

18. a thick board
تخته ی ضخیم

19. only the board of trustees can adjudicate in this matter
فقط هیئت امنا حق دارد در این مورد داوری کند.

20. room and board
مسکن و غذا

21. across the board
سرتاسر،شامل همه،به طور کلی،کلا

22. bed and board
(در پانسیون ها و برخی هتل ها) بستر و خوراک،اتاق و سه وعده غذا

23. a strip of board
یک باریکه تخته

24. chairman of the board
رئیس هیئت مدیره

25. he gave the board a lick with the hammer
با چکش ضربه ی محکمی به تخته زد.

26. to tongue a board
تخته ای را زبانه دار کردن

27. go by the board
1- از لبه ی کشتی پرت شدن 2- گم شدن،از دست رفتن،ناموفق بودن،از رسم افتادن

28. on the drawing board
در مرحله ی نقشه کشی،مورد مطالعه

29. to sit on the board of directors
عضو هیئت مدیره بودن

30. tuition and room and board
شهریه و خوابگاه و خوراک

31. the annual meeting of the board of directors
نشست سالیانه ی هیئت مدیره

32. to pound nails into a board
به تخته ای میخ کوفتن

33. his appointment was approved by the board of trustees
انتصاب او مورد تایید هئیت امنا قرار گرفت.

34. place the dough on a floured board
خمیر را روی تخته ای که آردمالی شده است بگذارید.

35. the scramble of the people to board the bus
هجوم مردم برای سوار شدن در اتوبوس

36. those ceremonies have gone by the board
آن تشریفات دیگر مرسوم نیست.

37. four pegs were used to fasten the board to the wall
تخته با چهار میخ چوبی به دیوار کوبیده شده بود.

38. to dig a nail out of a board
میخ را از تخته درآوردن (بیرون کشیدن)

39. to tack a notice on a bulletin board
اعلانی را به تابلوی اعلانات پونز کردن

40. farm workers will receive wages plus room and board
به کارگران مزرعه مزد به علاوه ی اتاق و خوراک داده خواهد شد.

41. he lacked a political alter ego on the editorial board
او فاقد دوستی صمیمی در هیئت ویراستاران بود.

42. his award consisted of a stipend plus free room and board
جایزه ی او عبارت بود از کمک هزینه بعلاوه ی خوابگاه و خوراک مجانی.

مترادف ها

تخته (اسم)
stock, shield, sheet, board, plank, lumber, tablet, ledger

تابلو (اسم)
sign, panel, board, tableau

هیئت مدیره (اسم)
board, board of directors, directorate

اغذیه (اسم)
food, provision, board

میز غذا (اسم)
board

غذای روی میز (اسم)
board

میزشور یادادگاه (اسم)
board

هیئت عامله یا امنا (اسم)
board

هیئت بازرگانی (اسم)
board, board of trade

تخته یا مقوا و یا هر چیز مسطح (اسم)
board

بکنار کشتی امدن (فعل)
board

پانسیون شدن (فعل)
pension, board

تخته بندی کردن (فعل)
board, scaffold

تخته پوش کردن (فعل)
board, plank

سوار شدن (فعل)
back, mount, ride, board, straddle, canter

خوراک دادن (فعل)
graze, feed, diet, meal, nourish, serve, grub, board, bait, subsist, nutrify, hay, mess, meat, forage, serve a meal

تخصصی

[عمران و معماری] تخته الوار - صفحه چوبی
[کامپیوتر] تخته مدار. برد - تخته مداری چاپی برای کامپیوتر که نام دیگر آن کارت است بسیاری از کامپیوترها دارای شکافهای گسترش هستند تا برای افزایش قابلیت ماشین بتوان کارتهایی را به آن افزود. یک سیستم صفحه اعلانات بی بی اس - تخته ؛ برد ؛ صفحه مدار
[زمین شناسی] تخته،صفحه ،لوحه
[نساجی] مقوا - تخته - صفحه - لخته شدن پشم در اثر چربی

انگلیسی به انگلیسی

• plank, slab; management committee; printed circuit board which connects to a slot in a computer (computers); food
cover with planks; get on, go aboard (train, etc.); accommodate, house; be accommodated, be housed
a board is a flat piece of wood which is used for a particular purpose.
the board of a company or organization is the group of people who control it.
if you board a train, ship, or aircraft, you get on it in order to travel somewhere; a formal use.
board is the food which is provided when you stay somewhere, for example in a hotel.
see also boarding.
when you are on board a train, ship, or aircraft, you are on it or in it.
an arrangement or deal that is above board is legal and is being carried out honestly and openly.
if a policy or a situation applies across the board, it affects everything or everyone in a particular group.
if an arrangement or plan goes by the board, it is not used or does not happen.
if you board up a door or window, you fix pieces of wood over it so that it is covered up.

پیشنهاد کاربران

هیئت مدیره، تخته
مثال: The board of directors approved the new project.
هیئت مدیره پروژه جدید را تأیید کرد.
plank, panel, piece of timber, slat, timber
- directors, advisers, committee, conclave, council, panel, trustees
- meals, daily meals, provisions, victuals
- get on, embark, enter, mount
- lodge, put up, quarter, room
...
[مشاهده متن کامل]

سوار ( هواپیما، اتوبوس، قطار، کشتی و . . . ) شدن
تخته بندی کردن، سوارشدن، به کنار کشتی امدن ( بمنظورحمله ) ، تخته پوش کردن، پانسیون شدن، منزل کردن ( درشبانه روزی ) ، صفحه مدار، برد، روکش کردن، جلد کردن، تابلوی امتیازات، صفحه یا میز شطرنج، سوار ( کشتی ) ، هیئت ژوری، کمیسیون، کمیته، تخته کار، صفحه چارت، تابلو، تخته یا مقوا ویا هرچیز مسطح، میز غذا، غذای روی میز، اغذیه، میزشور یادادگاه، هیئت عامله یاامنا، هیئت مدیره، هیئت بازرگانی، علوم مهندسی: تابلو، کامپیوتر: تخته، معماری: تخته، قانون فقه: هیات، روانشناسی: هیات، بازرگانی: کشتی، ورزش: سکوی شیرجه، علوم نظامی: تخته حاوی نقشه، علوم دریایی: سوار

Get on = board به معنای سوار شدن مثلاً you get on /board the plane
board تابو
aboard سوار شدن ( کشتی هواپیما غیره )
broad پهن عریض گشاد
[NOUN]
قطعه ای چوب ( یا ماده مشابه ) که مسطح باشد - تخته
▪️ It is of upmost importance not to forget anything inside the vessel ( helmets, boards, rags, tools, etc )
موضوع مورد بحث
. تخته
. سوارشدن
مجمع، انجمن
board=سوار شدن
board the plane=سوار هواپیما شدن
Is the cost of a place to stay and eat meals
پرورش و نگهداری و تغذیه حیوانات بویژه اسب
سوار هواپیما یا اتوبوس یا قطار و . . . شدن با order یعنی به نظم، جوری که بلیط میگه هرکس کجا بشینه
دیکشنری لانگ من :
to get on a bus, plane, train etc in order to travel somewhere
یکی از معانی:
● هیئت
مثلا:
Board of directors هیئت مدیره
Board of government هیئت دولت
فعل board به معنای سوار شدن
فعل board به معنای سوار شدن به عمل وارد شدن به وسایل نقلیه ای از قبیل کشتی، قطار، هواپیما، اتوبوس و . . . گفته می شود. این فعل نسبتا کاربرد رسمی دارد.
در حالت ناگذر، فعل board به معنای مسافر سوار کردن یا آماده سوار کردن مسافرها بودن است. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

flight ba193 for paris is now boarding at gate 37 ( پرواز بی آ 193 برای پاریس اکنون در گیت 37 آماده سوار کردن مسافران است. )
واژه board به معنای تخته
( especially in compounds ) a piece of wood, or other strong material, that is used for a special purpose
واژه board به معنای تخته یا صفحه به قطعه ای صاف و مسطح از چوب یا هر ماده سخت دیگری گفته می شود که برای اهداف مختلف استفاده می شود. این واژه بیشتر اوقات در انگلیسی در ترکیب با واژه ای دیگر استفاده می شود. مثلا:
a blackboard ( یک تخته سیاه )
a bulletin board ( تابلو اعلانات )
a chess board ( صفحه شطرنج )
واژه board به معنای هیئت مدیره
واژه board به گروهی از افراد اطلاق می شود که قدرت تصمیم گیری و کنترل شرکت، اداره یا وزارت خانه ای را دارند. در انگلیسی این واژه هم با فعل مفرد و هم با فعل جمع به کار می رود. مثلا:
the board is unhappy about falling sales ( هیئت مدیره از کاهش فروش ناراضی است. )
the board are unhappy about falling sales ( هیئت مدیره از کاهش فروش ناراضی هستند. )
واژه board به معنای وعده غذایی
واژه board به وعده های غذایی گفته می شود که وقتی در هتل، مسافرخانه و . . . اقامت دارید برای شما تدارک دیده می شود. مثلا:
?how much do they charge for room and board ( آنها چقدر برای اتاق و وعده غذایی هزینه می گیرند؟ )
واژه board گاهی اوقات به پولی که برای هزینه غذا در هتل، مسافرخانه و . . . پرداخت می شود نیز اطلاق می شود. مثلا:
he pays £90 a week board and lodging ( او برای یک هفته پول غذا و جا 90 پوند پرداخت کرد. )
منبع: سایت بیاموز

بر اساس دیکشنری لانگ من
برای اسم:
1 ) تخته
2 ) هیئت مدیره
3 ) هیئت . . .
4 ) میز غذا
برای فعل :
1 ) با تخته پوشاندن
2 ) سوار کردن
3 ) فراهم کردن ( غذا و محل اقامت )
board انگلیسی تغییر یافته ی واژه ی بریده شده ی فارسی است ، از آنجا که تخته ، چوب بریده شده از درخت می باشد و چوبی است که به شکل مسطح و تخت از درخت بریده شده این گونه نامگذاری شده . این واژه در پرتقالی borda تلفظ می شود . در فرانسوی Conseil که با کَسیل ترکی که همان معنی بریده می باشد سنجیدنی است . در زبان کامپیوتر cancel به معنی قطع شدن و باطل شدن از ریشه ی Conseil فرانسوی است که در انگلیسی به cancel تغییر یافته که در زبان ترکی با مصدر کسیلمک به معنی بریده شدن و کَسیلی به معنی بریده شده سنجیدنی است . در زبان لاتین به board انگیسی tabula گفته می شود . همین واژه در زبان فارسی به تابلو تغییر یافته است .
...
[مشاهده متن کامل]


پانسیون ( در صنعت گردشگری )
قایق
discussion boards
اتاق مباحثه
صفحه مدار
عرشه - محوطه درون کشتی یا هواپیما یا فضاپیما
1 - تخته
2 - هیئت مدیره
3 - سوار هواچیما، کشتی و . . . شدن ( فعل )
میز غذا خوری
در سایز کوچک:
مترادف پلاک plaque ، plate
نشان سینه
بج سینه

کادر، هیئت رئیسه، هیئت اجرایی
ورود , , get in to
she boarded the wrong train
او سوار قطار اشتباهی شد🕑
تخته. تخته وایت بورد
سوار هواپیما شدن
سوار شدن ( اتوبوس ، هواپیما، قطارو. . . .
Get on a vehicle
سوار شدن به قطار یا کشتی یا. . .
Get into a ship or public vehicle

تابلو اعلانات
تخته
سوار شدن در قطار یا هواپیما. . .
سوار ( هواپیما ) شدن
به معنای رزور کردن و جا گرفتن ( برای هتل ها و مهمانسرا ها )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس