body language


ارتباط غیرکلامی، (بیان به وسیله ی حرکات بدن و حالت قیافه) تنگویی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the shifts of posture, gestures, and facial expressions that communicate nonverbally, sometimes supplementing and sometimes diverging from or contradicting verbal communication.

جمله های نمونه

1. Body language can also be used to attract members of the opposite sex.
[ترجمه گوگل]از زبان بدن نیز می توان برای جذب اعضای جنس مخالف استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]زبان بدنی نیز می تواند برای جذب اعضای جنس مخالف مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You could tell from his body language that he was very embarrassed.
[ترجمه گوگل]از زبان بدنش می شد فهمید که خیلی خجالت زده است
[ترجمه ترگمان]از زبان بدنش معلوم بود که او خیلی خجالت زده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A speaker conveys information through tone and body language.
[ترجمه گوگل]گوینده اطلاعات را از طریق لحن و زبان بدن منتقل می کند
[ترجمه ترگمان]سخنگو اطلاعات را از طریق زبان و زبان منتقل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The course teaches sensitivity to body language.
[ترجمه گوگل]این دوره حساسیت به زبان بدن را آموزش می دهد
[ترجمه ترگمان]این دوره حساسیت به زبان بدنی را آموزش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I could tell from her body language that she was very embarrassed.
[ترجمه گوگل]از زبان بدنش می‌توانستم بفهمم که خیلی خجالت زده است
[ترجمه ترگمان]می توانستم از زبان ایما و اشاره او بگویم که او خیلی ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Pay attention to the body language of the speaker.
[ترجمه گوگل]به زبان بدن گوینده توجه کنید
[ترجمه ترگمان]به زبان بدن گوینده توجه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Body language is a potent form of non-verbal communication.
[ترجمه گوگل]زبان بدن شکل قوی ارتباط غیرکلامی است
[ترجمه ترگمان]زبان بدنی شکلی قوی از ارتباط غیر کلامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was obvious from Luke's body language that he was nervous.
[ترجمه گوگل]از زبان بدن لوک مشخص بود که عصبی است
[ترجمه ترگمان]از زبان ایما و اشاره لوک معلوم بود که او عصبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I could tell from her body language that she was angry.
[ترجمه گوگل]از زبان بدنش می‌توانستم بفهمم که عصبانی است
[ترجمه ترگمان]می توانستم از زبان بدنش بفهمم که او عصبانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is expressed in the otter's body language.
[ترجمه گوگل]این در زبان بدن سمور بیان می شود
[ترجمه ترگمان]آن در زبان بدن اتر نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You need to see the body language.
[ترجمه گوگل]باید زبان بدن را ببینید
[ترجمه ترگمان]شما باید زبان بدنی را ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We have a different look and body language right now.
[ترجمه گوگل]ما در حال حاضر ظاهر و زبان بدن متفاوتی داریم
[ترجمه ترگمان]ما حالا نگاه متفاوتی به زبان بدن داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many skills such as reading body language are culture bound.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مهارت‌ها مانند خواندن زبان بدن، وابسته به فرهنگ هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مهارت ها مانند خواندن زبان بدنی، محدود به فرهنگ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Fiennes has to use expressive body language and an extensive vocal palette to get his points across.
[ترجمه گوگل]فاینز باید از زبان بدن رسا و پالت آوازی گسترده برای رساندن نکات خود استفاده کند
[ترجمه ترگمان]Fiennes باید از زبان بدنی expressive استفاده کرده و یک پالت پر سر و صدا برای رسیدن به نقاط دیگر استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• body language is the way in which you show your feelings or thoughts to other people by means of the position or movements of your body rather than with words.

پیشنهاد کاربران

body language ( روان شناسی )
واژه مصوب: زبان بدن
تعریف: بیان احساسات و افکار از طریق حالت بدن یا ایما یا حالت چهره یا دیگر حرکات همراه با کلام یا بدون کلام
زبان بدن، تن گفت
معنی: زبانِ بدن، حالت های شخصیت، تَنگویی، پیکر بیان، آن!
این رفتار ها می تواند مربوط به :
1. وضعیت و حالت های بدنی ( مثل: محلّ قرار گرفتن و چگونگی بدن مانند: سر و گردن، دست ها، پاها - نحوه دست دادن، نشستن، ایستادن، راه رفتن، خوابیدن و. . . )
...
[مشاهده متن کامل]

2. حرکات بدن ( مثل: حالت ها، ادا و اطوار ها ( ( ژست ها ) ) )
3. اشارت ( رمز و ایما ) و جلوه های هیجانی صورت و چشم و ابرو و. . . باشد.
یکی از شیوه های بکارگیری زبانِ بدن: پانتومیم ( ادا اطوار، ادا بازی ) هست، که بارزترین نمونَش: چارلی چاپلین
این مبحث در ادبیات عاشقانه: آنچه عاشق را به سوی معشوق جذب می کند،
تنها زیبایی و خوشگلی معشوق نیست؛این که، معشوق چجوری دلبری می کند یا چگونه بدنش و اَعمالش را
بکار می گیرد تا به دل عاشق بشیند، موضوعی کلیدی و مهمتر است.
مثالی از شعر وحشی بافقی:
تو قد بینی و مجنون جلوه ی ناز / تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو / تو ابرو او اشارت های ابرو
یعنی: برای مجنون کرشمه، خرامیدن، گرازان و راه رفتن با ناز یار، دل انگیزتر از بلندی قد اوست -
افسون نگاه معشوق، عاشق را بیشتر مفتون می کند تا شکل چشمان او -
پیچش مو دلرباتر از خود مو است - اشارت ابرو مهمتر از خود ابرو است.
همه عواملی که به کیفیت و چگونگی بکارگیری بدن مربوط می شود در ادبیات فارسی ( آن ) می گویند.
این واژه قدمتی دراز دارد و شاعران زیادی درباره ی آن شعر سروده اند.
مثالی از شعر حافظ:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد /
بنده ی طلعت آن باش که آنی دارد
معنی: معشوق ( محبوب، زیبارو ) کسی نیست که زیباست ( مثل: مو خوشگل و کمر باریک و. . . ) دارد/
بنده ی چهره ی کسی باش که زبانِ بدن ( حالت های شخصیت ) جالبی داشته باشد.
مثالی از شعر سعدی:
صبر از وصال یار من، برگشتن از دلدار من/
گر چه نباشد کار من، هم کار از آنم می رود
معنی: اگرچه صبور بودن در راه رسیدن به یار و دل بُریدن از او/
کار من نیست! ولی همونَم با ( اشارت یار ) سر و سامان می گیرد
( ( کار از آن رفتن: کنایه از سر و سامان گرفتن، روال و هماهنگ شدن ) )
اگه در شعر فرزاد فرزین به جای واژه ی حال، ( آن ) را بکار می بردیم شعر زیباتری می شد:
من به فدای نگاه تو / دوست دارم اینجوری آنِ تو!

بپرس