bombshell

/ˈbɑːmˌʃel//ˈbɒmʃel/

معنی: بمب، امر تعجب اور
معانی دیگر: هر چیز شگفت آور و ناگهانی، رجوع شود به: bomb

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a bomb.

(2) تعریف: a person or thing that creates a sensation or surprise.
مشابه: surprise

- The emperor's death was a bombshell.
[ترجمه گوگل] مرگ امپراطور یک بمب بود
[ترجمه ترگمان] مرگ امپراتور چیز عجیبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the news of their wedding was a bombshell
خبر ازدواج آنان خیلی غیرمترقبه بود (مثل بمب صدا کرد).

2. His resignation after thirteen years is a political bombshell.
[ترجمه گوگل]استعفای او پس از سیزده سال یک بمب سیاسی است
[ترجمه ترگمان]استعفای او پس از سیزده سال تکان دهنده سیاسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Then came the bombshell: the factory was to close down.
[ترجمه محمد] سپس آن بمب ( خبری ) سررسید : کارخانه بسته شد.
|
[ترجمه گوگل]سپس بمب آمد: کارخانه تعطیل می شد
[ترجمه ترگمان]پس از آن چیز به ذهنش رسید: کارخانه نزدیک بود به زمین بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Then she dropped her bombshell. " I'm pregnant.
[ترجمه مهرزاد] سپس او خبر تکان دهنده را داد: من حامله ام.
|
[ترجمه گوگل]سپس بمبش را انداخت " من باردارم
[ترجمه ترگمان]آن وقت زن her را رها کرد و گفت: \" من حامله ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The news came as a bombshell.
[ترجمه گوگل]این خبر به صورت یک بمب منتشر شد
[ترجمه ترگمان]این خبر به شکل یک بمب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The news of his death was a bombshell.
[ترجمه گوگل]خبر مرگ او بمب بود
[ترجمه ترگمان]خبر مرگش یک بمب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She dropped a bombshell at the meeting and announced that she was leaving.
[ترجمه گوگل]او در جلسه یک بمب پرتاب کرد و اعلام کرد که می رود
[ترجمه ترگمان]در جلسه ضربه ای به او زد و اعلام کرد که دارد می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The news of his death came as a bombshell.
[ترجمه گوگل]خبر مرگ او به صورت انفجاری منتشر شد
[ترجمه ترگمان]خبر مرگش به عنوان یه بمب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was then that he dropped the bombshell — he wasn't planning to come with us.
[ترجمه گوگل]در آن زمان بود که او بمب را انداخت - او قصد نداشت با ما بیاید
[ترجمه ترگمان]اون موقع بود که اون بمب رو انداخت - اون نقشه نداشت که با ما بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then she dropped the bombshell?she was pregnant.
[ترجمه گوگل]بعد بمب را انداخت؟ باردار بود
[ترجمه ترگمان]پس اون بمب رو انداخته؟ اون حامله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Finally she dropped the bombshell. She was pregnant and I was the father.
[ترجمه گوگل]بالاخره بمب را انداخت او حامله بود و من پدر بودم
[ترجمه ترگمان]سرانجام بمب را انداخت اون حامله بود و من پدر بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My sister dropped a bombshell by announcing she was leaving her job.
[ترجمه گوگل]خواهرم با اعلام اینکه کارش را ترک می کند بمبی پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]خواهر من وقتی خبر داده بود که کارش رو ول می کنه، یه اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Somebody else suggested a bombshell hurled by a cannon.
[ترجمه گوگل]شخص دیگری پیشنهاد داد که یک بمب پرتاب شده توسط یک توپ
[ترجمه ترگمان]یه نفر دیگه پیشنهاد کرد که یه چیز توپ رو پرتاب کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The company dropped the bombshell as it plunged £711million into the red in the first half of the year.
[ترجمه گوگل]این شرکت با سقوط 711 میلیون پوند در نیمه اول سال، بمب را رها کرد
[ترجمه ترگمان]این شرکت، در نیمه نخست سال جاری، لرزاند میلیون پوند را به قرمز رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بمب (اسم)
bomb, bombshell

امر تعجب اور (اسم)
bombshell

انگلیسی به انگلیسی

• bomb, explosive; something shocking, something that creates a sensation
a bombshell is a sudden piece of bad or unexpected news.

پیشنهاد کاربران

در مورد خبر ( و موارد مشابه ) می شود چنین هم ترجمه کرد:
مثل بمب
الهه زیبایی
بمب خبری - خبر ناگهانی ( معمولا بد )
▪️▪️▪️
e. g.
The bombshell moments in Cameron Ortis's national security trial, so far
. . .
Former RCMP intelligence official has pleaded not guilty to violating Security of Information Act
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
Crown prosecutors have spent the past five weeks laying out their case against Cameron Ortis in an unprecedented trial.
They allege he used his position as director of a highly - sensitive unit within the RCMP to attempt to sell intelligence gathered by Canada and its Five Eyes allies to police targets.
@CBC. ca

a sudden and often unpleasant piece of news
خبر فوری و اغلب ناخوشایند
My sister dropped a bombshell by announcing she was leaving her job
Physical attacks, drug use, Diana's death and more bombshells from Prince Harry's 'Spare'
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/bombshell
خبر غافل گیرکننده
Exp : that was a pretty big bombshell
به معنی زن زیبا یا خوش هیکلی که انگشت به دهانت میزاره
Blond bombshell young girl
drop a bombshell = to suddenly tell big or surprising news
I dropped the bombshell on my parents when I told them that my wife was pregnant
بمب خبری
به زنان زیبا علی الخصوص زنان بلوند گفته میشود، کاملش اینه blonde bombshell
به معنی زن زیبا و جذاب هم هست.
اعجاب آور و ناگهانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس