bonnie

/ˈbɑːni//ˈbɒni/

معنی: جذاب، دلپذیر، زیبا، قوی و زیبا
معانی دیگر: اسم خاص مونث

جمله های نمونه

1. Bonnie twirled her empty glass in her fingers.
[ترجمه گوگل]بانی لیوان خالی اش را در انگشتانش چرخاند
[ترجمه ترگمان]و به و نی دست خالی خود را در میان انگشتانش چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Bonnie was showing off to her friends, doing handstands on the grass.
[ترجمه گوگل]بانی به دوستانش خودنمایی می کرد و روی چمن ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]و به و نی خود را به سوی دوستانش دراز می کرد و روی علف ها به حال می ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I've fixed it for you to see Bonnie Lachlan.
[ترجمه گوگل]من آن را برای شما درست کردم که بانی لاچلان را ببینید
[ترجمه ترگمان]برات درستش کردم تا به \"بانی لاکلن\" نگاه کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And streets ahead . . . Bonnie brings a touch of magic to a Broadway favourite.
[ترجمه گوگل]و خیابان های جلوتر بانی رنگی از سحر و جادو را به یکی از برادوی مورد علاقه می آورد
[ترجمه ترگمان]و خیابان ها پیشاپیش به و نی از جادو استفاده می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Bonnie couldn't get the light to work.
[ترجمه گوگل]بانی نتوانست نور را به کار بیاندازد
[ترجمه ترگمان]به و نی نمی توانست چراغ را روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bonnie Jean made horns back and I smirked and shook my head.
[ترجمه گوگل]بانی جین شاخ زد و من پوزخندی زدم و سرم را تکان دادم
[ترجمه ترگمان]به و نی به من پوزخند زد و من پوزخندی زدم و سرم را تکان دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Ted cranked open a can of Bonnie Hubbard beef hash.
[ترجمه گوگل]تد قوطی هش گوشت گاو بانی هابارد را باز کرد
[ترجمه ترگمان]تد یه قوطی کنسرو گوشت \"بانی\" رو باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Public concerns Bonnie Harkins has heard all the complaints.
[ترجمه گوگل]نگرانی های عمومی بانی هارکینز تمام شکایات را شنیده است
[ترجمه ترگمان]نگرانی های عمومی بانی harkins همه شکایت ها را شنیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bonnie invited her input, and gave her the assignment to get things flowing smoothly.
[ترجمه گوگل]بانی از او دعوت کرد و به او این وظیفه را داد تا کارها به آرامی جریان پیدا کند
[ترجمه ترگمان]به و نی او را به داخل دعوت کرد و ماموریت را به او داد تا همه چیز آرام و آرام پیش برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bonnie Raitt in illusion lace with black beading.
[ترجمه گوگل]بانی رایت با توری توهم با منجوق سیاه
[ترجمه ترگمان]و نی و نی و نی و نی با beading سیاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Life is very crude, and bonnie Princes Street a dream, but we soldier on with a good grace.
[ترجمه گوگل]زندگی بسیار زمخت است، و خیابان بانی پرینس یک رویا است، اما ما با مهربانی به سربازی ادامه می دهیم
[ترجمه ترگمان]زندگی بسیار خام است، و بونی را در عالم رویا می بیند، اما ما با یک لطف خوب خدمت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The book is about Bonnie Parker of Bonnie and Clyde fame.
[ترجمه گوگل]این کتاب در مورد بانی پارکر از شهرت بانی و کلاید است
[ترجمه ترگمان]این کتاب درباره بانی پارکر و بانی و کلاید مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hymns and more hymns, and how Bonnie Jean and I would look at one another and roll our eyes in complicity.
[ترجمه گوگل]سرودها و سرودهای بیشتر، و اینکه چگونه من و بانی جین به همدیگر نگاه می‌کردیم و چشم‌هایمان را در همدستی می‌چرخانیم
[ترجمه ترگمان]سروده ای مذهبی و سروده ای مذهبی بیشتر و این که چطور بانی و به و نی به یکدیگر نگاه خواهند کرد و به یکدیگر نگاه خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We haven't seen the last of Bonnie.
[ترجمه گوگل]ما آخرین بانی را ندیده ایم
[ترجمه ترگمان] آخرین باری که بانی رو ندیده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جذاب (صفت)
absorbing, charming, appealing, nifty, cute, slick, fetching, lovable, loveable, dashing, bonnie, bonny, copacetic, personable, well-off

دلپذیر (صفت)
pleasant, nice, handsome, agreeable, mellow, graceful, scrumptious, amiable, lovely, loved, bonnie, bonny, gracious, placable, euphonious, euphonic, melodic, palatable, delightful, melodious, kindly

زیبا (صفت)
cute, yummy, handsome, beautiful, scrumptious, spiffy, fair, beauteous, elegant, picturesque, goodly, well-favored, well-favoured, bonnie, bonny, chic, stylish, dinky, eyeful, pulchritudinous

قوی و زیبا (صفت)
bonnie, bonny

انگلیسی به انگلیسی

• female first name
pretty, handsome (scottish); pleasant, fine (british); healthy

پیشنهاد کاربران

بپرس