border

/ˈbɔːrdər//ˈbɔːdə/

معنی: حد، مرز، سرحد، سامان، حاشیه، لبه، خط مرزی، کناره، خط سرحدی، حاشیه گذاشتن، محدود کردن، لبه گذاشتن، سجاف کردن، مجاور بودن
معانی دیگر: (دوزندگی) سجاف، لبه دوزی، حاشیه دوزی، حاشیه دوزی کردن، ثغر، (جمع) حدود و ثغور، در مرز یا حاشیه ی چیزی قرار داشتن، هم مرز بودن، (مجازی) نزدیک بودن به، در شرف (انجام) بودن، لبه گذاشتن به

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the outer part; edge; boundary.
مترادف: borderline, boundary, edge, frontier, limit, margin, periphery, verge
مشابه: bound, brink, junction, juncture, line, mete, perimeter, rim

- There is a fence along the border of our yard.
[ترجمه گوگل] در امتداد مرز حیاط ما حصاری وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یک حصار در امتداد مرز حیاط ما وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the dividing line between two countries or political regions.
مترادف: bounds, frontier, limits, periphery
مشابه: line

- The border between Spain and France lies along the Pyrenees mountains.
[ترجمه گوگل] مرز بین اسپانیا و فرانسه در امتداد کوه های پیرنه قرار دارد
[ترجمه ترگمان] مرز بین اسپانیا و فرانسه در امتداد کوه های پیرنه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'll be asked to show your passport at the border.
[ترجمه گوگل] از شما خواسته می شود گذرنامه خود را در مرز نشان دهید
[ترجمه ترگمان] از شما خواسته اند تا گذرنامه خود را به مرز نشان بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the decorative strip around the edge of something such as fabric or other crafted work.
مترادف: binding, edging, frill, trim
مشابه: braid, flounce, frame, fringe, furbelow, hem, purl, ruffle, selvage

- This tablecloth has such a pretty border around it.
[ترجمه گوگل] دور این سفره حاشیه زیبایی دارد
[ترجمه ترگمان] این رومیزی مرز بسیار خوبی در اطراف آن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a strip of earth or a rectangular flower bed planted with decorative flowers or shrubbery.
مشابه: bed, garden, hedge, plot

- The garden has a border of marigolds.
[ترجمه گوگل] باغ حاشیه ای از گل همیشه بهار دارد
[ترجمه ترگمان] این باغ دارای مرز of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: borders, bordering, bordered
عبارات: border on
(1) تعریف: to put a margin, edge, or trim on.
مترادف: bound, edge, frill, hem, rim, skirt
مشابه: bind, flounce, frame, fringe, margin, purl, ruffle, trim

- The edges of the fabric will be bordered with lace.
[ترجمه گوگل] لبه های پارچه با توری حاشیه خواهد شد
[ترجمه ترگمان] حاشیه پارچه با تور احاطه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The wedding invitations are bordered in gold.
[ترجمه گوگل] حاشیه های دعوت عروسی با رنگ طلایی است
[ترجمه ترگمان] دعوت ها برای عروسی با طلا همسایه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lie on the boundary or border of.
مترادف: abut, margin, neighbor, verge
مشابه: adjoin, bound, flank, skirt

- Canada borders the United States.
[ترجمه گوگل] کانادا با ایالات متحده هم مرز است
[ترجمه ترگمان] کانادا با ایالات متحده هم مرز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. border disputes envenomed the relations between the two countries
مناقشات مرزی روابط میان دو کشور را زهرآلود می کرد.

2. border skirmishes
زد و خوردهای مرزی

3. border on (or upon)
1- مجاور بودن،نزدیک بودن،هم مرز بودن

4. a border raid
یورش مرزی

5. the border guard looked at my passport and waved me on
نگهبان مرز به گذرنامه ام نگاهی کرد و اشاره کرد که رد شوم.

6. civilians crossed the border to escape the carnage
غیرنظامیان به این سوی مرز آمدند تا از کشتار همگانی در امان باشند.

7. he crossed the border by stowing away in the trunk of a car
با پنهان شدن در صندوق عقب اتومبیل از مرز گذشت.

8. he jumped the border illegally
او به طور غیر قانونی از مرز گذشت.

9. she crossed the border illegally
او به طور غیرقانونی از مرز رد شد.

10. the two countries border on each other
آن دو کشور هم مرز هستند.

11. they crossed the border
آنان از مرز رد شدند.

12. a city over the border
شهری در آن سوی مرز

13. any violent crossing of the border will be tantamount to a declaration of war
هرگونه عبور خشونت آمیز از مرز به منزله ی اعلان جنگ خواهد بود.

14. bands of smugglers roved the border areas
دستجات قاچاقچی در حوالی مرز می گشتند.

15. he planted former soldiers in border regions
او سربازان پیشین را در نواحی سر حدی ساکن کرد.

16. the lake lying across the border
دریاچه ای که مرز را قطع می کند

17. the two countries submitted their border dispute to an international court
دو کشور مناقشات مرزی خود را به دادگاه بین المللی ارجاع کردند.

18. the u. s. neighbors the northern border of mexico
امریکا مجاور مرزهای شمالی مکزیک است.

19. gorgan is close to the turkmen border
گرگان نزدیک به مرز ترکمنستان است.

20. small incidents that led to bloody border skirmishes
برخوردهای کوچکی که به کشمکش های خونین مرزی انجامید.

21. they harried illegal immigrants from the border
مهاجران غیرقانونی را از مرز تاراندند.

22. we need to beef up our border guards
ما باید پاسداران مرزی خود را تقویت کنیم.

23. the curtain is white with a gold border
پرده سفید است با کناره ی طلایی.

24. disguised as a woman, akbar slipped through the border
اکبر در حالی که خود را به شکل زن درآورده بود از مرز فرار کرد.

25. there were landmarks and barbed wire all along the border
در سرتاسر مرز نشانه و سیم خاردار وجود داشت.

26. he wanted to flee the country but he was intercepted at the border
او می خواست از کشور فرار کند ولی در مرز راهش را بستند.

27. I was squired going out of the border.
[ترجمه گوگل]از من خواسته شد که از مرز خارج شوم
[ترجمه ترگمان]من همراهی کردم که از مرز رد بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The army regularly patrol the border.
[ترجمه گوگل]ارتش به طور منظم در مرز گشت زنی می کند
[ترجمه ترگمان]ارتش به طور منظم در مرز گشت زنی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. A number of border crossings have now reopened.
[ترجمه گوگل]تعدادی از گذرگاه های مرزی هم اکنون بازگشایی شده اند
[ترجمه ترگمان]اکنون چندین گذرگاه مرزی بازگشایی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Were you stopped at the border?
[ترجمه گوگل]در مرز متوقف شدی؟
[ترجمه ترگمان]در مرز متوقف شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حد (اسم)
tract, border, bound, abutment, margin, limit, extent, measure, end, deal, period, mark, precinct, quantity, provenance, confine

مرز (اسم)
border, bound, abutment, abuttals, edge, brink, boundary, frontier, mark, precinct, balk, rubicon, bourn, bourne, outskirt, ridge, purlieus, rand, selvage, selvedge

سرحد (اسم)
border, bound, abutment, boundary, frontier, butting, demarcation line, borderline, boundary line, bourn, bourne

سامان (اسم)
capability, skill, wealth, border, abutment, order, country, region, knowledge, rest, target, welfare, calmness, furniture, arms, mind, wit, repose, well-being

حاشیه (اسم)
border, margin, brink, gloss, braid, fringe, verge, margent, listel, purl, brim, fixing, outskirt, marge, rand, selvage, selvedge

لبه (اسم)
border, edge, margin, point, mouthpiece, track, fringe, verge, lip, hem, rim, edging, ledge, margent, brim, marge, ridge, spike, rand, selvage, selvedge, welt

خط مرزی (اسم)
border, mete, rubicon

کناره (اسم)
border, edge, side, fringe, margent, listel

خط سرحدی (اسم)
border, boundary, frontier

حاشیه گذاشتن (فعل)
border

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

لبه گذاشتن (فعل)
border

سجاف کردن (فعل)
border, hem

مجاور بودن (فعل)
abut, adjoin, border, bound

تخصصی

[عمران و معماری] مرز - پشته
[کامپیوتر] لبه ؛ سرحد؛اطراف
[زمین شناسی] سرحد، حاشیه، لبه، کناره، مرز، خط مرزی
[نساجی] کناره پارچه - سلسله قالی - طره قالی - کناره فرش
[ریاضیات] کران، کنار، لبه، کناره، مرز، دوره، سرحد، مرز، حاشیه، مرز بستن

انگلیسی به انگلیسی

• boundary; edge, fringe; frame which surrounds the application window (computers)
be adjacent to; live next door
the border between two countries is the dividing line between them.
a border is also a strip or band around the edge of something.
in a garden, a border is a strip of ground planted with flowers along the edge of a lawn or a path.
if one thing borders another, it forms a line along the edge of it.
when you say that something is bordering on a particular state, you mean that it has almost reached that state.

پیشنهاد کاربران

۱_ مرز ، حاشیه
۲ _ محدودیت
۳ _ محدود کردن
مرز
مثال :
The 6 countries that Afghanistan currently shares a border with are China, Pakistan, Uzbekistan, Tajikistan, Turkmenistan, and Iran
در طراحی وب سه کلمه در کنار هم استفاده میشه با عناوین margin، border، padding
بهترین کلماتی که برای این سه عنوان میتونیم به صورت ترکیبی استفاده کنیم به این اشکال هست:
۱. اگر border رو شاخص بگیریم ( فرض کنین می خوایم چندتا جعبه کنار هم بگذاریم ) :
...
[مشاهده متن کامل]

Margin: بیرونه ( فضای بین دو جعبه )
Border: مرز، کران ( خود جعبه )
Padding: درونه ( فاصله بین چیز درون جعبه با خود جعبه )
۲. باز اگر border رو شاخص بگیریم و فرض بالا رو در نظر بگیریم:
Margin: برون پوش
Border: مرز، کران
Padding: درون پوش ( همون چیزی که داخل پاکت ها اطراف یه چیز شکستنی رو برای محافظت از اون میپوشونن، در اصل نرم پوش بهش میگن اما مناسب css نبود که خودم درون پوش رو درست کردم که مناسب css بشه بعد باهاش برون پوشم درست کردم )
۳.
Margin: حاشیه
Border: چارچوب
Padding: لایی ( فاصله بین چارچوب با محتوای مثلا متنی )
۴. مدلی که خودتون درست کردین، ولی به نظرم برای آموزش به دانش آموزان از یکی از سه مدل بالا برای فهم سریع و آسان میشه استفاده کرد. اگه خوشتون اومد ازین به بعد ازین کلمات استفاده کنین، دانش آموز امروز، معلم فرداست، چه معلم هستی چه دانش آموز، بهتره از یکی از اون سه مدل استفاده کنی.

the official line that separates two countries, states, or areas, or the area close to this line
border
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/border
border ( جغرافیای سیاسی )
واژه مصوب: مرز 1
تعریف: ← خط مرزی
کردو
محدوده
مثلا در محدوده بین زیرواحدهای S1 و S2
احاطه کردن, هم مرز بودن
محدودکردن
حاشیه
حاشیه، کادر، لبه، مرز
حد
حدود
مرز ها
جمع=حدود و ثغور، سرحدات
احاطه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس