bottom of my heart

پیشنهاد کاربران

از صمیم قلب
When we met, I loved the bottom of my heart
But courage, I didn't dare to ask God for you once
In the early days, I not only had the courage to ask you to pray with God I could only look at you sometimes and get upset Because you spoke less of the word marriage than I did in the first day and tried to keep your love and affection more in my heart
...
[مشاهده متن کامل]

موقع آشناییمون از ته دل دوست داشتم
اما شهامت ، جرات نداشتم که یکبار تورو از خدا بخوام
من در اوایل نه تنها با تو با خدا هم رو درواسی داشتم که تورو ازش بخوام
فقط میتونستم گاهی به چشمات نگات کنم و ناراحت بشم
بخاطر اینکه مثل روز اول از جملات ازدواج کمتر صحبت میکردی و علاقه و محبت عشقت رو سعی میکردم بیشتر در دلم جا ندهم
روز اول ازت خوشم اومده بود روز دوم شناختمت اما به روم نیاوردم تا بیشتر عاشقانه تر یادآور کنی و بیشتر بشناسمت 😂

بپرس