bowed


معنی: متمایل، خمیده، متمایل بپایین

جمله های نمونه

1. he bowed lowly before her
با فرومایگی جلو او خم شد.

2. the children bowed their heads in prayer
بچه ها سرهای خود را خم کردند و به دعا پرداختند.

3. the servants bowed to him
نوکرها به او تعظیم کردند.

4. kings and potentates bowed to him
سلاطین و زعمای قوم به او تعظیم کردند.

5. a desk with a bowed front
میز تحریری که جلوی آن منحنی است

6. the conductor of the orchestra bowed to the audience
رهبر ارکستر به حضار تعظیم کرد.

7. the weight of responsibility has bowed him down
سنگینی بار مسئولیت،پشت او را خم کرده است.

8. The servant bowed the guests out as they left.
[ترجمه گوگل]خدمتکار مهمانان را که رفتند تعظیم کرد
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت اتاق را ترک کرد و بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The duke bowed to the Queen.
[ترجمه گوگل]دوک به ملکه تعظیم کرد
[ترجمه ترگمان]دوک به ملکه تعظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They bowed in homage to the Unknown Soldiers.
[ترجمه گوگل]آنها برای ادای احترام به سربازان گمنام تعظیم کردند
[ترجمه ترگمان]آنان با احترام به سربازان ناشناس تعظیم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The people all bowed down before the Emperor.
[ترجمه گوگل]همه مردم در برابر امپراتور تعظیم کردند
[ترجمه ترگمان]همه به حضور امپراطور خم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All the men in the court bowed to the king as he entered.
[ترجمه گوگل]همه مردان دربار هنگام ورود شاه به تعظیم او پرداختند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که وارد شد همه افراد دربار به شاه تعظیم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The apple tree was bowed down with the weight of its fruit.
[ترجمه گوگل]درخت سیب با وزن میوه اش خم شد
[ترجمه ترگمان]درخت سیب با وزن میوه خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The prince bowed and kissed her hand.
[ترجمه گوگل]شاهزاده تعظیم کرد و دست او را بوسید
[ترجمه ترگمان]شاهزاده تعظیم کرد و دست او را بوسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ana sat with a bowed head and spoke in a forlorn voice.
[ترجمه گوگل]آنا با سر خمیده نشسته بود و با صدایی کسل کننده صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]Ana با سر خمیده نشست و با صدایی غمگین شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He bowed to me and passed on.
[ترجمه گوگل]به من تعظیم کرد و گذشت
[ترجمه ترگمان]به من سلام کرد و گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متمایل (صفت)
apt, disposed, amenable, avid, bowed, inclined, prone, liable, fain, predisposed, tendencious, tendentious

خمیده (صفت)
bowed, bent, limber, geniculate, limped, slouchy, embowed, humpy

متمایل به پایین (صفت)
bowed, downward

انگلیسی به انگلیسی

• arc-shaped
something that is bowed is curved.
if someone is bowed, their body is bent forward, usually because they are very old.

پیشنهاد کاربران

to put down your head in front of some one important.
Bowed legs
پاهای پرانتزی
کمانی
خم - دولا - خمیده

بپرس