boyish

/ˌbɔɪɪʃ//ˈboɪɪʃ/

معنی: جوان، پسر مانند
معانی دیگر: پسر ماب، نوجوان مانند، پسرانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: boyishly (adv.), boyishness (n.)
• : تعریف: characteristic of a boy.
متضاد: womanly

- boyish behavior
[ترجمه گوگل] رفتار پسرانه
[ترجمه ترگمان] رفتار پسرانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. kennedy's boyish looks
قیافه ی پسرسان کندی

2. He / She has boyish good looks.
[ترجمه گوگل]او قیافه پسرانه خوبی دارد
[ترجمه ترگمان]او یک ظاهر خوب پسرانه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At 4 she still had a trim boyish figure .
[ترجمه گوگل]در 4 سالگی او هنوز هیکلی پسرانه داشت
[ترجمه ترگمان]در ساعت ۴ هنوز هیکل پسرانه خوبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His boyish good looks made him popular with girls.
[ترجمه گوگل]ظاهر پسرانه او باعث محبوبیت او در بین دختران شد
[ترجمه ترگمان]قیافه بشاش و پسرانه او او را با دختران محبوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had her hair cut in a boyish style.
[ترجمه گوگل]موهایش را پسرانه کوتاه کرده بود
[ترجمه ترگمان]موهایش را با سبک پسرانه عوض کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We were charmed by his boyish manner.
[ترجمه گوگل]ما از رفتار پسرانه او مجذوب شدیم
[ترجمه ترگمان]رفتار پسرانه او را مجذوب کرده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She found his boyish good looks very attractive.
[ترجمه گوگل]او ظاهر پسرانه او را بسیار جذاب یافت
[ترجمه ترگمان]او دست پسرانه و پسرانه او را بسیار جذاب یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even as an old man he retained his boyish charm.
[ترجمه گوگل]حتی به عنوان یک پیرمرد جذابیت پسرانه خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]حتی به عنوان یک پیرمرد، جذابیت کودکانه خود را حفظ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was beguilingly boyish and attractive.
[ترجمه گوگل]او به طرز عجیبی پسرانه و جذاب بود
[ترجمه ترگمان]او خیلی پسرانه و جذاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His face had lost its boyish roundness.
[ترجمه گوگل]صورتش گردی پسرانه اش را از دست داده بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش گونه کودکانه اش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He loves to learn, and has a boyish enthusiasm for life.
[ترجمه گوگل]او عاشق یادگیری است و اشتیاق پسرانه به زندگی دارد
[ترجمه ترگمان]او دوست دارد یاد بگیرد، و شور و شوق جوانی برای زندگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His boyish good looks made him a favourite with the ladies.
[ترجمه گوگل]ظاهر پسرانه‌اش او را مورد علاقه خانم‌ها قرار داد
[ترجمه ترگمان]نگاه boyish او را به خانم ها جلب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She had her long hair cut into a boyish crop.
[ترجمه گوگل]او موهای بلندش را به صورت پسرانه کوتاه کرده بود
[ترجمه ترگمان]موهای بلندش را به صورت یک موی پسرانه درآورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Still very boyish, smooth and neat; no imbalance yet, he caught a wonderful perfection.
[ترجمه گوگل]هنوز هم بسیار پسرانه، صاف و مرتب؛ هنوز عدم تعادل وجود ندارد، او یک کمال شگفت انگیز را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]هنوز خیلی پسرانه و پاکیزه و مرتب بود؛ هنوز عدم تعادل در او دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The once boyish, bubbly children's presenter admitted his addiction live on television in front of 5 million viewers.
[ترجمه گوگل]مجری بچه پسرونه و حباب‌پز بچه‌ها به صورت زنده در تلویزیون و در حضور 5 میلیون بیننده به اعتیاد خود اعتراف کرد
[ترجمه ترگمان]این مجری پسری که زمانی پسرانه بود، اعتراف کرد که اعتیاد او در تلویزیون در برابر ۵ میلیون بیننده زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جوان (صفت)
adolescent, young, youthful, boyish

پسر مانند (صفت)
boyish

انگلیسی به انگلیسی

• like a boy; for a boy; childish
if you say that someone is boyish, you mean that you think they are like a boy in their appearance or behaviour.

پیشنهاد کاربران

پسرانه ، پسر مانند
Like a boy
boyishboyish
بچگانه
مثلا: اسم بچگانه boyish name

بپرس