breach of promise

/ˈbriːt͡ʃəvˈprɑːməs//briːt͡ʃəvˈprɒmɪs/

معنی: نقض قول، پیمان شکنی
معانی دیگر: (حقوق) عهدشکنی، قول شکنی (به ویژه قول ازدواج)، زیر قول خود زدن، خلف وعده، نق­ قول

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: in law, a breaking of a promise, esp. a promise to marry a particular person.

جمله های نمونه

1. Lucy is going to sue Antony for breach of promise.
[ترجمه گوگل]لوسی قصد دارد از آنتونی به دلیل نقض عهد شکایت کند
[ترجمه ترگمان]لوسی می خواهد از آنتونی به خاطر نقض عهد شکایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Breach of promise is the last thing that he is likely to commit.
[ترجمه گوگل]عهدشکنی آخرین چیزی است که او احتمالاً مرتکب می شود
[ترجمه ترگمان]نقض عهد آخرین چیزی است که احتمالا مرتکب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In the developed capitalist countries, the trend of action for breach of promise is to reduce the damages, even to the point of not paying.
[ترجمه گوگل]در کشورهای توسعه یافته سرمایه داری، روند اقدام برای عهدشکنی، کاهش خسارات حتی تا سرحد عدم پرداخت است
[ترجمه ترگمان]در کشورهای توسعه یافته سرمایه داری، روند عمل برای نقض تعهد، کاهش خسارت، حتی به نقطه پرداخت نکردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After the number of the days in which ye searched the land, even forty days, each day for a year, shall ye bear your iniquities, even forty years, and ye shall know my breach of promise.
[ترجمه گوگل]پس از تعداد روزهایی که زمین را جستجو کردید، چهل روز، هر روز، به مدت یک سال، گناهان خود را حتی چهل سال متحمل خواهید شد و نقض عهد من را خواهید دانست
[ترجمه ترگمان]پس از چند روزی که در آن سرزمین را جستجو کردید، حتی چهل روز، هر روز برای یک سال، اگر چهل سال یا حتی چهل سال یا حتی چهل سال را تحمل کنید، نقض عهد مرا خواهید دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Too much, I am afraid; for what becomes of the moral, if our comfort springs from a breach of promise?
[ترجمه گوگل]خیلی زیاد، می ترسم؛ زیرا اگر آسایش ما ناشی از نقض عهد باشد، چه چیز اخلاقی می‌شود؟
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، متاسفانه برای چه به نتیجه اخلاقی می رسد، اگر comfort ما از یک نقض عهد باز است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقض قول (اسم)
breach of promise

پیمان شکنی (اسم)
perjury, perfidy, treason, breach of promise, violation of a treaty

انگلیسی به انگلیسی

• breaking of a promise, failure to keep a promise

پیشنهاد کاربران

بپرس