breach

/ˈbriːt͡ʃ//briːt͡ʃ/

معنی: نقض عهد، نقض عهد کردن، رخنه، شکاف، نقض کردن، ایجاد شکاف کردن، رخنه کردن در
معانی دیگر: نقض، تخلف، تجاوز، خلف (وعده)، (در مورد قانون و سنت و قول و غیره) شکستن، (در مورد دیوار و سد و خط دفاعی و سنگر و غیره) رخنه، شکست، روزنه، در رو، نفوذ، رخنه کردن، (مهجور) شکستن یا شکسته شدن (چیزی)، شکستن موج بر دیواره ی ساحلی و کشتی و غیره، نق­ عهد، نق­ کردن، نق­ عهد کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act, condition, or result of breaking or rupturing.
مترادف: break
مشابه: crack, fracture, rift, rupture

- The smell of gasoline was caused by a breach in the car's fuel line.
[ترجمه علیرضا بهرامی] بوی بنزین بخاطر نشتیِ سیستم سوخت رسانی خودرو بود.
|
[ترجمه گوگل] بوی بنزین ناشی از رخنه در خط سوخت خودرو بود
[ترجمه ترگمان] بوی بنزین از یک شکاف در خط سوخت خودرو ناشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sensitive information became public because of a security breach.
[ترجمه دکتر رجایی] اطلاعات حساس به دلیل شکاف امنیتی فراگیر شد. ( لو رفت )
|
[ترجمه گوگل] اطلاعات حساس به دلیل نقض امنیتی عمومی شد
[ترجمه ترگمان] اطلاعات حساس به دلیل نقض امنیت عمومی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a violation, as of a law, code, or promise.
مترادف: infraction, infringement, transgression, violation
متضاد: observance
مشابه: noncompliance, offense

- When he left his fiancee for another woman, she took him to court for breach of promise.
[ترجمه گوگل] زمانی که نامزدش را به خاطر زنی دیگر ترک کرد، او را به دلیل تخلف از عهد به دادگاه برد
[ترجمه ترگمان] وقتی نامزدش را برای یک زن دیگر ترک کرد، او را به خاطر نقض عهد به دادگاه برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you don't sing in this concert, it may be considered a breach of your contract.
[ترجمه گوگل] اگر در این کنسرت نخوانید، ممکن است نقض قرارداد شما تلقی شود
[ترجمه ترگمان] اگر در این کنسرت آواز بخوانی، شاید به خاطر نقض عهد خودت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a broken area or gap, esp. in a solid structure.
مترادف: gap, hole, opening
مشابه: break, chasm, chink, crack, crevice, fissure, gulf, rift, rupture, separation

- Water came through a small breach in the dam and eventually caused the entire structure to rupture.
[ترجمه گوگل] آب از طریق یک شکاف کوچک در سد وارد شد و در نهایت باعث پارگی کل سازه شد
[ترجمه ترگمان] آب از یک شکاف کوچک در سد عبور کرد و در نهایت منجر به گسیختگی کل سازه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a breaking off of friendly relations.
مترادف: break, falling-out, rift, rupture, split
مشابه: animosity, antagonism, bad blood, chasm, contention, discord, friction, hostility, quarrel, rent, schism

- The ambassador was unable to repair the breach between the two nations, and war seemed inevitable.
[ترجمه گوگل] سفیر نتوانست شکاف بین دو ملت را ترمیم کند و جنگ اجتناب ناپذیر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] سفیر قادر نبود شکاف میان دو ملت را ترمیم کند و جنگ اجتناب ناپذیر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: breaches, breaching, breached
(1) تعریف: to make an opening or breach in; break through.
مشابه: bilge, break through, open

- The torrent of water breached the dam.
[ترجمه گوگل] سیلاب آب سد را شکست
[ترجمه ترگمان] سیل آب به سد نفوذ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to violate (a law, obligation, or agreement).
مترادف: break, transgress, trespass, violate
مشابه: disregard, ignore, infringe, offend

- The government claims that the neighboring country breached the border agreement between them.
[ترجمه گوگل] دولت مدعی است که کشور همسایه توافقنامه مرزی بین آنها را زیر پا گذاشته است
[ترجمه ترگمان] دولت مدعی است که کشور همسایه توافق مرزی بین آن ها را نقض کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: breacher (n.)
• : تعریف: to leap upward out of the water.
مترادف: broach
مشابه: leap

- The whale breached several times while we watched from our boat.
[ترجمه گوگل] نهنگ چندین بار در حالی که ما از قایق خود را تماشا می کردیم، شکافت
[ترجمه ترگمان] وال چند بار در حین تماشای قایق ما نفوذ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. breach of promise
نقض عهد،خلف وعده،عهدشکنی

2. a breach of contract
شکستن قرارداد،نقض قرارداد

3. what they did was in breach of trade union rules
آنچه آنها کردند خلاف مقررات اتحایه ی کارگران بود.

4. they were ready to defend any breach in the walls
آنان برای دفاع از هر گونه رخنه در دیوارها آماده بودند.

5. He admitted causing a breach of the peace.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که باعث نقض صلح شده است
[ترجمه ترگمان]اون اعتراف کرد که یه نقض صلح ایجاد شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. "Breach of the peace" is a notoriously imprecise notion.
[ترجمه گوگل]"نقض صلح" یک مفهوم کاملاً نادرست است
[ترجمه ترگمان]\"نقض صلح\" یک مفهوم بسیار دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They were sued for breach of contract .
[ترجمه جمال] از اونا واسه نقض قرارداد شکایت شد
|
[ترجمه گوگل]آنها به دلیل نقض قرارداد شکایت کردند
[ترجمه ترگمان]اونا برای نقض قرارداد ازش شکایت کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We won't have any breach of discipline.
[ترجمه گوگل]ما هیچ گونه نقض نظم و انضباط نخواهیم داشت
[ترجمه ترگمان]ما هیچ قانون شکنی نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The huge waves made a breach in the sea wall.
[ترجمه گوگل]امواج عظیم در دیواره دریا شکاف ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان]امواج عظیم یک شکاف در دیوار دریا ایجاد کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Selling goods constituted a breach of regulation 10B.
[ترجمه گوگل]فروش کالا نقض مقررات 10B بود
[ترجمه ترگمان]فروش کالا، نقض مقررات ۱۰ B بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Failing to complete the work constitutes a breach of the employment contract.
[ترجمه گوگل]عدم تکمیل کار به منزله نقض قرارداد کار است
[ترجمه ترگمان]عدم تکمیل کار، نقض قرارداد استخدام را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They are in breach of Article 11
[ترجمه گوگل]آنها ناقض ماده 11 هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال نقض ماده ۱۱ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was a clear breach of professional duty.
[ترجمه گوگل]این یک نقض آشکار وظیفه حرفه ای بود
[ترجمه ترگمان]این یک نقض آشکار وظیفه حرفه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The court's decision is in breach of the European Convention on Human Rights.
[ترجمه گوگل]تصمیم دادگاه ناقض کنوانسیون اروپایی حقوق بشر است
[ترجمه ترگمان]تصمیم دادگاه نقض کنوانسیون اروپایی حقوق بشر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What caused the breach between the two brothers?
[ترجمه گوگل]چه چیزی باعث درگیری بین دو برادر شد؟
[ترجمه ترگمان]چی باعث ایجاد شکاف بین دو برادر شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was arrested and charged with breach of the peace.
[ترجمه گوگل]او دستگیر و به نقض نظم عمومی متهم شد
[ترجمه ترگمان]او دستگیر شد و به نقض صلح متهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They sued her for breach of copyright.
[ترجمه گوگل]آنها از او به دلیل نقض حق چاپ شکایت کردند
[ترجمه ترگمان]اونا به خاطر نفوذ of ازش شکایت کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقض عهد (اسم)
abjuration, breach, violation, perjury, perfidy

نقض عهد کردن (اسم)
abjuration, breach

رخنه (اسم)
crack, breach, gap, hole, split, flaw, chink

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

نقض کردن (فعل)
break, breach, gainsay, reverse, violate, quash, contravene, disaffirm, infract

ایجاد شکاف کردن (فعل)
breach

رخنه کردن در (فعل)
breach, thrust

تخصصی

[عمران و معماری] درز - شکاف - بریدگی - گسستگی - شکاف بازکردن - گسستن
[زمین شناسی] شکاف، درز
[حقوق] نقض، تخلف

انگلیسی به انگلیسی

• violation, infringement; crack, gap
break through, burst into
a breach of a law, agreement, or promise is the act of breaking it; a formal word.
if you breach an agreement, law, or promise, you break it; a formal word.
a breach in a relationship is a serious disagreement which often results in the relationship ending; a formal word.
if you breach a barrier, you make a gap in it in order to get through it; a formal word.
a breach in a barrier is a gap or crack in it; a formal word.
if someone steps into the breach, they help in a difficult situation by doing a job or task that another person was supposed to do; a formal word.

پیشنهاد کاربران

نقض، نقض کردن. تجاوز به حقوق دیگران، نقض عهد، نفوذ کردن، رخنه کردن، سوراخ کردن، ایجاد شکاف کردن، قانون فقه: نقض، قانون شکنی، علوم نظامی: نفوذ در خطوط دشمن و درگیری با دشمن
اسم :
۱ _ نقض ( قانون ، سوگند و . . . )
Act of breaking a law , promise , etc
۲ _ سوراخ یا شکاف ( در دیوار و . . . )
Hole ( in a wall , etc )
فعل :
۱ _ نقض کردن ، زیر پا گذاشتن
violate
...
[مشاهده متن کامل]

۲ _ سوراخ یا شکاف ایجاد کردن
to create an hole or gap in something, allowing access or entry

breachbreach
حفره امنیتی
اختلاف نظر و تضاد شدید بین افراد، گروه ها یا کشورها
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/breach
nonobservance, contravention, infraction, infringement, noncompliance, transgression, trespass, violation
- crack, cleft, fissure, gap, opening, rift, rupture, split
نقض، نقض کردن
تجاوز به حقوق دیگران، نقض عهد، نفوذ کردن، رخنه کردن، سوراخ کردن، ایجاد شکاف کردن، قانون فقه: نقض، قانون شکنی، علوم نظامی: نفوذ در خطوط دشمن و درگیری با دشمن
...
[مشاهده متن کامل]

Breach of peace: نقض صلح
the animal has to leap vertically out of the water, with at least 40% of its body out of the water
Back out
عهد شکنی ، خلف وعده
ورود غیر مجاز ( در سیستم امنیتی و دزدگیر )
واژه ( برخه ) به معنای ( کسر ) با واژگان ( برخ، برخی ) از کارواژه ( بَرخیدن=جزء جزء کردن، بخش بخش کردن، پاره پاره کردن ) همخانواده می باشد و از واژگان پارسی است. برخی از . . . = کسری از . . . .
در زبان آلمانی به ( کسر ) ، Bruch گفته می شود و واژگان منتهی به ch در زبان آلمانی با ( خ ) واگوییده می شوند ( بروخ یا بقوخ ) :بمانند ( Buch ) که ( بوخ ) واگوییده می شود. هر چند که واژه آلمانی Bruch با واژه انگلیسی breach از یک ریشه می باشد ولی انگلیسی زبانها به ( کسر ) به ویژه در دانش مزداهیک ( ریاضی ) ، fraction می گویند ولی آلمانی زبانها همان Bruch را برای کسر در دانش مزداهیک ( ریاضی ) بکار می برند . آنچه روشن و نمایان است، این است که واژه Bruch با واژگان پارسیِ برخیدن، برخی، برخ و برخه از یک بُن و ریشه می باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

( هنگام خواندن کتابی به زبان آلمانی در زمینه دانش مزداهیک، این نکته نظر مرا جلب کرد. )

[NOUN]
رخنه/نفوذ [در تشکیلات/سازمان های ( اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی و غیره ) ]
@NEW YORK TIMES
💠 But the attack, the latest in a series of major security breaches in the past year, has led to finger - pointing in Tehran and accusations of infiltration in the highest ranks of Iran’s security apparatus
...
[مشاهده متن کامل]

💠 Key takeaways from the stunning Justice Department news conference on the US Capitol breach
@CNN. com
⭐⭐⭐
[VERB]
SYN:
break ( a law, agreement, promise )
نقض کردن، نقض عهد کردن، خلاف ( یک قرارداد یا پیمان یا مقررات ) عمل کردن
💠 UK to break Iran nuclear deal with refusal to lift sanctions
@TheGuardian. com
💠 Israeli Eurovision song under ‘scrutiny’ for alleged Hamas attack reference
. . . Organisers considering if lyrics breach non - political rules a week after giving Israel all - clear to participate

Breach law قانون شکنی
نقض
breaches of international commitments نقض تعهدات بین المللی
قانون شکنی. عهد شکستن
a breach of the rules in a club or game.
ترکیده گی، سوراخ شدن ( لوله ) [بر اثر فشار یا خورده گی]
breach pipe
تخلف، خلاء، شکاف، رخنه، نقص
breach coverage
پوشش مرزی یا حفره یا رخنه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس