briefcase

/ˈbriːfˌkes//ˈbriːfkeɪs/

معنی: کیف، سامسونت، کیف اسناد
معانی دیگر: کیف دستی، کیف چرمی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small rectangular case for carrying documents or books.

جمله های نمونه

1. his name was embossed on the briefcase
نام او به طور برجسته روی کیف نگاشته شده بود.

2. He dropped his briefcase on a chair.
[ترجمه گوگل]کیفش را روی صندلی انداخت
[ترجمه ترگمان]کیفش را روی یک صندلی انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I should not leave my briefcase and camera bag unguarded.
[ترجمه امیر] باید برای دوربین و کیفم یک محافظ ( که از خراب شدن آنها جلوگیری کند ) تهیه کنم ( نباید اینقدر نسبت به دوربیم و کیفم بی تفاوت باشم و باید براشون محافظ نصب کنم )
|
[ترجمه گوگل]من نباید کیف و کیف دوربینم را بدون محافظ رها کنم
[ترجمه ترگمان]نباید کیف و کیف camera رو بدون محافظ ول کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He packed a briefcase with what might be required.
[ترجمه گوگل]او کیفی را با وسایلی که ممکن است لازم باشد بسته بندی کرد
[ترجمه ترگمان]کیف را با چیزی که ممکن بود لازم باشد بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She snatched up her briefcase and flicked it open.
[ترجمه گوگل]کیفش را گرفت و آن را باز کرد
[ترجمه ترگمان]کیفش را برداشت و آن را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She always carries an umbrella in her briefcase.
[ترجمه گوگل]او همیشه یک چتر در کیف خود حمل می کند
[ترجمه ترگمان]همیشه یه چتر تو کیفش حمل میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In his haste to leave, he forgot his briefcase.
[ترجمه گوگل]در عجله اش برای رفتن، کیفش را فراموش کرد
[ترجمه ترگمان]عجله داشت که برود، کیف خود را فراموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I left some important papers in my briefcase.
[ترجمه گوگل]چند کاغذ مهم در کیفم گذاشتم
[ترجمه ترگمان]من یه سری کاغذ مهم تو کیفم گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He unclasped his briefcase and took out his notes.
[ترجمه گوگل]کیفش را باز کرد و یادداشت هایش را بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]کیفش را باز کرد و یادداشت را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He closed his briefcase with a click.
[ترجمه گوگل]کیفش را با یک کلیک بست
[ترجمه ترگمان]کیفش را با یک بسته بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He looked in his briefcase and found that report.
[ترجمه گوگل]او در کیفش نگاه کرد و آن گزارش را پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]به کیفش نگاه کرد و آن گزارش را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her briefcase was stuffed full of papers.
[ترجمه گوگل]کیفش پر از کاغذ بود
[ترجمه ترگمان]کیفش پر از کاغذ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He rifled through his briefcase and extracted a file.
[ترجمه گوگل]او با تفنگ کیفش را بررسی کرد و پرونده ای را استخراج کرد
[ترجمه ترگمان]کیف دستیش را بیرون آورد و یک فایل را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He settled his briefcase comfortably in his lap.
[ترجمه گوگل]کیفش را راحت در بغلش گذاشت
[ترجمه ترگمان]کیفش را به راحتی روی زانوهایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کیف (اسم)
pleasure, bag, briefcase, valise, titillation, revel, intoxication, kef, jollity

سامسونت (اسم)
briefcase

کیف اسناد (اسم)
briefcase

تخصصی

[کامپیوتر] کیف دستی ( اصطلاح ویژه ویندوز 95 و 98 ) - برنامه کمکی همزمان سازی فایل موجود در ویندوز 95 و سیستمهای بعدی آن

انگلیسی به انگلیسی

• attache case, small suitcase for documents; tool for synchronizing files between two computers running the windows operating system (computers)
a briefcase is a case for carrying documents.

پیشنهاد کاربران

briefcase ( n ) ( brifkeɪs ) =a flat case used for carrying papers and documents
briefcase
A bag used especially by business people for carrying papers or documents
Briefcase : کیف سامسونت ( کیفی که درونش برگه ها و اسناد رو نگه میدارن )
Suitcase : چمدان ( کیفی بزرگ برای سفر که توش البسه و وسایل مورد نیاز سفر را میزارن )
Samsonite bag : کیف سامسونت
کیف اداری . سامسونت

کیف اداری
کیف اداری، سامسونت

بپرس