briefly

/ˈbriːfli//ˈbriːfli/

معنی: بطور خلاصه
معانی دیگر: بطور خلاصه

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: in a way that is not lengthy; for a short time.

- She spoke only briefly, but we understood what we had to do.
[ترجمه sima] او بسیار مختصر گفت اما ما فهمیدیم که باید چه کنیم.
|
[ترجمه امیررضا فرهید] او بسیار خلاصه گفت اما ما فهمیدیم که چه کار بکنیم
|
[ترجمه گوگل] او فقط مختصر صحبت کرد، اما ما فهمیدیم که باید چه کار کنیم
[ترجمه ترگمان] او فقط مختصر حرف می زد، اما ما می دانستیم که باید چه کار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He stayed briefly in Chicago and then he was on to New York.
[ترجمه گوگل] او مدت کوتاهی در شیکاگو ماند و سپس به نیویورک رفت
[ترجمه ترگمان] او مدت کوتاهی در شیکاگو ماند و بعد به نیویورک رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she stumbled briefly over the unfamiliar word
کمی روی واژه ی ناآشنا گیر کرد.

2. we stayed briefly in ghom and then headed for kashan
کمی در قم ماندیم و سپس راهی کاشان شدیم.

3. lilly showed herself briefly at the party
لیلی برای زمان کوتاهی در مهمانی ظاهر شد.

4. he stopped over to visit his aunt briefly
برای دیدار کوتاهی از عمه اش درنگ کرد.

5. She responded briefly to the questions.
[ترجمه گوگل]او به طور خلاصه به سوالات پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]او به طور مختصر به سوالات پاسخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We spoke briefly on the phone.
[ترجمه گوگل]خلاصه تلفنی صحبت کردیم
[ترجمه ترگمان]به طور مختصر تلفنی حرف زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We stopped off briefly in London on our way to Geneva.
[ترجمه گوگل]در مسیر ژنو برای مدت کوتاهی در لندن توقف کردیم
[ترجمه ترگمان]ما در راه خود به ژنو به طور خلاصه در لندن توقف کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was briefly famous in his twenties but then sank into obscurity.
[ترجمه گوگل]او برای مدت کوتاهی در بیست سالگی شهرت داشت اما سپس در گمنامی فرو رفت
[ترجمه ترگمان]او به طور مختصر در بیست سالگی مشهور بود، اما بعد به تاریکی فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He glanced briefly towards her but there was no sign of recognition.
[ترجمه گوگل]نگاه کوتاهی به سمت او انداخت اما هیچ نشانی از شناسایی نبود
[ترجمه ترگمان]کمی به طرف فانی نگاه کرد، اما اثری از شناخت نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She met John briefly on Friday night.
[ترجمه گوگل]او جمعه شب برای مدت کوتاهی با جان ملاقات کرد
[ترجمه ترگمان]او در شب جمعه جان را برای مدت کوتاهی ملاقات کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had spoken to Emma only briefly .
[ترجمه گوگل]او فقط به طور خلاصه با اما صحبت کرده بود
[ترجمه ترگمان]فقط مدت کوتاهی با اما حرف زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Briefly, the hunter and his quarry glared at each other.
[ترجمه بردیا دوستی] شکارچی و شکارش بمدت کوتاهی به یکدیگر خیره شدند.
|
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، شکارچی و معدنش به یکدیگر خیره شدند
[ترجمه ترگمان]شکارچی و his به یکدیگر خیره شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was kidnapped and briefly detained by a terrorist group.
[ترجمه گوگل]او توسط یک گروه تروریستی ربوده و برای مدت کوتاهی بازداشت شد
[ترجمه ترگمان]او ربوده شد و به مدت کوتاهی توسط یک گروه تروریستی بازداشت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The assault was so unexpected that he was briefly stunned into submission.
[ترجمه گوگل]حمله به حدی غیرمنتظره بود که او برای مدت کوتاهی مات و مبهوت تسلیم شد
[ترجمه ترگمان]حمله چنان ناگهانی بود که به طور خلاصه مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He served briefly as prime minister from 1920 to 192
[ترجمه گوگل]او برای مدت کوتاهی از سال 1920 تا 192 به عنوان نخست وزیر خدمت کرد
[ترجمه ترگمان]او به مدت کوتاهی از ۱۹۲۰ تا ۱۹۲ نخست وزیر خدمت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. To recap briefly, an agreement negotiated to cut the budget deficit was rejected 10 days ago.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، توافقی که برای کاهش کسری بودجه مورد مذاکره قرار گرفت، 10 روز پیش رد شد
[ترجمه ترگمان]برای خلاصه کردن خلاصه، یک توافقنامه برای کاهش کسری بودجه ۱۰ روز پیش رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The car shuddered briefly as its engine died.
[ترجمه گوگل]وقتی موتورش خاموش شد، ماشین برای مدت کوتاهی لرزید
[ترجمه ترگمان]زمانی که موتور آن خاموش شد، اتومبیل به طور کوتاهی بر خود لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطور خلاصه (قید)
briefly

تخصصی

[نساجی] بطور خلاصه - مختصرا
[ریاضیات] مختصرا

انگلیسی به انگلیسی

• in short, in an abbreviated manner
something that happens briefly happens for a very short period of time.
if you say something briefly, you use very few words or give very few details.
you can say briefly to indicate that you are about to say something in as few words as possible.

پیشنهاد کاربران

ADVERB
۱ ) برای مدت/زمان کوتاهی - برای مدتی کوتاه
۲ ) اندکی
💠 Elon Musk Briefly Falls Behind Jeff Bezos As Richest Person In U. S. —Again
. . . Billionaire Elon Musk was no longer the wealthiest person in the U. S. —or second wealthiest in the world—for a brief time Friday morning after Amazon founder Jeff Bezos surpassed him, marking the second time in a week the pair has gone back and forth for the title.
...
[مشاهده متن کامل]

. . . Amazon chairman Jeff Bezos is estimated to be[ - ]
worth just about $900 million more than Elon Musk as of Friday morning.
. . . Forbes estimated Musk to be worth $195. 2 billion at around 11:25 a. m. Friday morning, while Bezos was estimated to be worth $196. 1 billion—giving Bezos a $900 million lead on Musk.

In short time
اجمالا
بصورت خلاصه
بصورت جمعبندی
مختصرا
به اختصار
جان کلام
مختصر!
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : brief
اسم ( noun ) : brevity / brief
صفت ( adjective ) : brief
قید ( adverb ) : briefly
* نکته: کلمه brief در حالت فعل به معنای تفهیم کردن و در حالت اسم به معنای تفهیم سازی می باشد ( در این دو حالت معانی زیادی دارند لطفا سرچ کنید و فقط به این معنی اکتفا نکنید )
...
[مشاهده متن کامل]

در مدت کوتاهی
in a brief manner; quickly or brusquely:
She nodded briefly and began to speak.
briefly ( adv ) = مختصراً، به طور مختصر، اجمالاً، به اختصار، فهرست وار، اجمالاً، در چند کلمه/برای مدت کوتاهی، اندک زمان، به طور موقت، به صورت گذرا/
مترادف است با کلمه : concisely ( adv )
Definition = برای مدت کوتاهی/استفاده از چند کلمه یا بدون ذکر جزئیات زیاد/
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - The visiting professor spoke briefly at the faculty meeting.
استاد میهمان در جلسه هیات علمی به طور مختصر صحبت کرد.
2 - We chatted briefly about the weather.
به طور مختصر ( در چند کلمه ) درباره آب و هوا صحبت کردیم.
3 - She appears briefly in the new Bond film.
او به طور موقت در فیلم جدید باند حاضر می شود.
4 - He was briefly famous in his twenties but then sank into obscurity.
او در بیست سالگی برای مدت کوتاهی مشهور بود اما سپس در هاله ای از ابهام فراموش شد.
5 - He appears briefly towards the end of the film in a cameo role as a priest.
او به مدت کوتاهی در اواخر فیلم در نقش یک کشیش حاضر می شود.
6 - She worked briefly as a journalist, but attracted attention as a writer with her stories of village life.
او مدت کوتاهی به عنوان روزنامه نگار کار کرد ، اما با داستانهای زندگی روستایی توجه نویسندگان را به خود جلب کرد.
7 - Briefly, the company needs to cut its expenditure.
به طور مختصر ، شرکت باید هزینه های خود را کاهش دهد.

عجالتاً
به اختصار
[در مورد زمان] موقتاً - برای مدت کوتاه
Brief این کلمه هدف اصلیش زمانه. یعنی اگه معنی "خلاصه" میده ( به عنوان صفت ) داره اشاره به کوتاه بودن زمان میکنه.
I'll give u a brief explanation
یعنی بهت یه توضیح خلاصه یا کوتاه میدم
منظورش اینه که توضیحی که می خوام بدم وقت زیادی ازت نمیگیره
...
[مشاهده متن کامل]

Briefly : مدتی کوتاه، برای مدتی کوتاه
He worked briefly as a lawyer
برای مدتی کوتاه به عنوان یک وکیل کار کرد
🌼💎

اندکی
خلاصه وار
روی هم رفته
for a short time; fleetingly
using few words; concisely
به کوتاهی
به طور خلاصه
اجمالا
به طور خلاصه
مختصرا
مختصر
For a short time

برای مدت کوتاهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس