bring in

/ˈbrɪŋɪn//brɪŋɪn/

معنی: اوردن، وارد کردن
معانی دیگر: (عامیانه) 1- نان آور خانواده بودن 2- موفق شدن، 1- ارائه دادن، تسلیم کردن، معرفی کردن 2- پول ساز بودن، (پول) آوردن 3- شریک کردن، وارد کردن 4- (حقوق) حکم دادن، حکم دادگاه را ارائه دادن، سود بردن

جمله های نمونه

1. Don't cast out the foul water till you bring in the clean.
[ترجمه زباری] آب آلوده را خالی نکنید تا زمانی که آب سالم اورده باشید.
|
[ترجمه گوگل]آب کثیف را بیرون نریزید تا زمانی که پاک را وارد کنید
[ترجمه ترگمان]آب کثیف را بیرون نکن تا خودت را تمیز کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Cast not out the foul water till you bring in the clean.
[ترجمه گوگل]آب کثیف را بیرون نریزید تا زمانی که پاک را وارد کنید
[ترجمه ترگمان]آب کثیف رو بیرون نذار تا خودت رو تمیز کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had had the foresight to bring in the washing before the rain started.
[ترجمه زباری] او پیش بینی خوبی داشت که قبل از شروع بارندگی، لباس های شسته را به داخل آورد.
|
[ترجمه گوگل]او آینده نگری داشت که قبل از شروع باران، شست و شو را بیاورد
[ترجمه ترگمان]پیش از شروع باران، پیش از شروع باران، پیش بینی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Britain imposed fines on airlines which bring in passengers without proper papers.
[ترجمه گوگل]بریتانیا جریمه هایی را برای خطوط هوایی که مسافرانی را بدون مدارک مناسب وارد می کنند، وضع کرد
[ترجمه ترگمان]بریتانیا برای خطوط هوایی که بدون اسناد مناسب به مسافران وارد می شود، جریمه صادر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They will bring in a parliamentary bill.
[ترجمه زباری] آنها لایحه مجلس را ارائه خواهند کرد.
|
[ترجمه گوگل]لایحه مجلس خواهند آورد
[ترجمه ترگمان]آن ها یک لایحه پارلمانی را خواهند آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The government has promised to bring in new legislation to combat this problem.
[ترجمه گوگل]دولت قول داده است که قوانین جدیدی را برای مبارزه با این مشکل وضع کند
[ترجمه ترگمان]دولت وعده داده است که قانونی جدید برای مبارزه با این مشکل ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We need to bring in an expert to deal with this problem.
[ترجمه گوگل]برای حل این مشکل باید یک متخصص بیاوریم
[ترجمه ترگمان]ما باید یک متخصص برای رسیدگی به این مشکل داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We ought not to bring in extraneous matters in trying to find a basis for a settlement.
[ترجمه گوگل]ما نباید در تلاش برای یافتن مبنایی برای حل و فصل مسائل اضافی را وارد کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نباید در تلاش برای یافتن مبنایی برای حل مساله، مسایل خارجی را مطرح کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Could you take the baby? I need to bring in the washing.
[ترجمه گوگل]می تونی بچه رو ببری؟ باید لباسشویی بیارم
[ترجمه ترگمان]میتونی بچه رو ببری؟ باید ظرف ها رو بشورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Any threat to bring in the police is a hollow one.
[ترجمه گوگل]هر تهدیدی برای آوردن پلیس یک تهدید توخالی است
[ترجمه ترگمان]هر تهدیدی برای جلب توجه پلیس، توخالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They want to bring in a bill to limit arms exports.
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند لایحه ای برای محدود کردن صادرات تسلیحات ارائه کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند لایحه ای برای محدود کردن صادرات سلاح وارد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We shall have to bring in professional advisors to help us to cost out this job.
[ترجمه گوگل]ما باید مشاوران حرفه ای بیاوریم تا به ما کمک کنند تا این کار را هزینه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید مشاوران حرفه ای را بیاوریم تا به ما در انجام این کار کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It would be fatal to bring in outsider.
[ترجمه گوگل]آوردن افراد خارجی کشنده خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این کار برای این که بیگانه شود، مهلک و کشنده خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The firm decided to bring in a new management team.
[ترجمه گوگل]این شرکت تصمیم گرفت یک تیم مدیریتی جدید بیاورد
[ترجمه ترگمان]این شرکت تصمیم گرفت یک تیم مدیریت جدید ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اوردن (فعل)
bring, fetch, bring in, immigrate

وارد کردن (فعل)
induct, import, bring in, involve, initiate, intern

انگلیسی به انگلیسی

• carry in , lead in

پیشنهاد کاربران

دوستان این کلمه دقیقا معنی "به همراه خود آوردن" میده.
درخواست بغل کردن کسی Bring it in
معرفی کردن
I feel so bad i want' to bring my self in to police
به همراه آوردن
بازداشت کردن ( برای بازجویی ) به اداره پلیس بردن
تصویب کردن

( پول ) عاید کسی شدن، درآمد داشتن
به معنای معرفی کردن و گاهی به معنای show و نمایش دادن
let’s bring in the birthday girl.
اجازه بده دختر صاحب جشن تولد ر معرفی کنم یا نشون بدم.
Introduce the new law or system
معرفی کردن
عرضه کردن
to attract customers to a shop or business
جذب مشتری کردن
سود دِه بودن
bring somebody/something ↔ in phrasal verb
1to introduce a new law
. Harsh anti - trade union laws were brought in in the early 1980s
2to ask someone to become involved in a discussion or situation
...
[مشاهده متن کامل]

. I’d like to bring in Doctor Hall here and ask him his views
bring somebody in to do something

به ارمغان آوردن
به کار گرفتن، به جریان انداختن
دعوت کردن
. To include someone in some activity
احظار کردن bring somebody in
برای مشارکت شخصی در یک بحث رادیویی یا تلویزیونی
بازداشت کردن
داخل کردن، داخل شدن
به کار گرفتن، بکارگیری
باعث دریافت کمک، پول و . . . شدن
وارد کردن
به بحث وارد شدن
to attract something or someone, such as business or customers
to entice people to enter a place, typically a business
to recruit or involve a person in a particular activity
( to arrest someone ( and bring them into the police station, for example
...
[مشاهده متن کامل]

to earn a certain amount of money, often for a business or charity
to give a verdict in a court case, as of a jury
to move something indoors

معرفی کردن ، عرضه کردن
ثروت به بار اوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس