brutish

/ˈbruːˌtɪʃ//ˈbruːtɪʃ/

معنی: پست، درشت، حیوانی، خشن، بی شعور، ددمنش
معانی دیگر: وحشی، جانور مانند، سبع، نفهم، نابخرد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: brutishly (adv.), brutishness (n.)
• : تعریف: being unfeeling, brutal, very stupid, or the like; savage.
مشابه: barbaric, beastly, bestial, truculent

جمله های نمونه

1. "man's life is nasty, brutish and short"
((عمر بشر ناخوشایند،حیوانی و کوتاه است)).

2. The man was brutish and coarse.
[ترجمه گوگل]مرد خشن و خشن بود
[ترجمه ترگمان]این مرد، بی شعور و خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Life for our early ancestors was nasty, brutish and short, according to the evidence.
[ترجمه گوگل]بر اساس شواهد، زندگی برای اجداد اولیه ما بسیار بد، بی رحمانه و کوتاه بود
[ترجمه ترگمان]به گفته این مدرک، زندگی برای اجداد اولیه ما زشت، حیوانی و کوتاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was nasty, brutish and to be frank frightening as they tried to make sure they won the vote over Maastricht.
[ترجمه گوگل]این بد، وحشیانه و رک و پوست کنده ترسناک بود زیرا آنها سعی می کردند مطمئن شوند که رای ماستریخت را به دست آورده اند
[ترجمه ترگمان]این حیوان کثیف، حیوانی و خشن بود و وقتی سعی می کردند مطمئن شوند که رای خود را در ماستریخت به دست آوردند، از آن وحشت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The leering triumph on her captor's brutish features changed to a rigid mask of surprise.
[ترجمه گوگل]پیروزی چشمگیر بر ویژگی های وحشیانه اسیر کننده او به ماسکی سفت و سخت از تعجب تغییر کرد
[ترجمه ترگمان]این پیروزی موذیانه بر چهره درنده اسیر کننده او به یک ماسک سخت و سخت تبدیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His brutish, stupid face was blotchy with fear now and his eyes were bolting from his head.
[ترجمه گوگل]چهره وحشی و احمق او اکنون از ترس لکه دار شده بود و چشمانش از سرش بیرون زده بود
[ترجمه ترگمان]اکنون صورت ابله و ابله او از فرط ترس پوشیده شده بود و چشمانش از حدقه بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In spite of his brutish insensitivity, Zampano nevertheless cares for her a little.
[ترجمه گوگل]زامپانو با وجود بی‌حساسیت وحشیانه‌اش، کمی به او اهمیت می‌دهد
[ترجمه ترگمان]با وجود این توهین his که به او داده بود، با وجود این، اندکی به او اهمیت می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their friendship stands the test when Ruth's brutish estranged husband tries to kidnap her baby.
[ترجمه گوگل]دوستی آنها زمانی که شوهر وحشی روت که از هم جدا شده است سعی می کند کودک او را بدزدد، امتحان می شود
[ترجمه ترگمان]دوستی آن ها، آزمایش زمانی است که شوهرش بی شعور و بی شعور روت سعی می کند بچه اش را بدزدد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hobbes This shit is nasty, brutish and short.
[ترجمه گوگل]هابز این مزخرف بد، وحشیانه و کوتاه است
[ترجمه ترگمان]Hobbes This کثیف و پست و کوتاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Every man is brutish by his knowledge; every founder is confounded by the graven image: for his molten image is falsehood, and there is no breath in them.
[ترجمه گوگل]هر انسانی با دانش خود بی رحم است هر بنیان‌گذار از تصویر حکاکی شده گیج می‌شود، زیرا که تصویر مذاب او دروغ است و نفسی در آنها نیست
[ترجمه ترگمان]هر انسانی با دانش خود خشن است؛ هر موسس با تصویر منقوش درهم می آمیزد: برای تصویر مذاب او دروغ است، و هیچ نفسی در آن ها نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A person who behaves in a bestial or brutish manner.
[ترجمه گوگل]شخصی که رفتار حیوانی یا وحشیانه دارد
[ترجمه ترگمان]کسی که به روش حیوانی یا حیوانی رفتار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Understand, ye brutish among the people: and ye fools, when will ye be wise?
[ترجمه گوگل]ای احمقان در میان مردم بفهمید، و ای احمقان، چه زمانی عاقل خواهید شد؟
[ترجمه ترگمان]درک کنید، شما در میان مردم بی شعوری هستید؛ و شما احمق ها، چه وقت عاقل خواهید شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. BENEATH the Japanese archipelago lies a mythical catfish, brutish and capricious.
[ترجمه گوگل]در زیر مجمع الجزایر ژاپن یک گربه ماهی افسانه ای، وحشی و دمدمی مزاج قرار دارد
[ترجمه ترگمان]کشورهای BENEATH ژاپنی یک گربه ماهی افسان های، بی شعور و دمدمی قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Mesabi Iron Range, a brutish stretch of maroon hillocks ( John McCormick ) See Synonyms at brute.
[ترجمه گوگل]محدوده آهنی مسابی، یک امتداد بی‌رحمانه از تپه‌های قهوه‌ای مایل به زرد (جان مک کورمیک) به مترادف‌ها در brute مراجعه کنید
[ترجمه ترگمان]محدوده آهنین Mesabi، a brutish of (John McCormick)، Synonyms را در حیوان نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Surely I am more brutish than any man, and have not the understanding of a man.
[ترجمه گوگل]یقیناً من از هر مردی وحشی ترم و درک یک مرد را ندارم
[ترجمه ترگمان]مسلما من more از هر مرد هستم و درک یک مرد را هم ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

درشت (صفت)
rough, abrupt, harsh, coarse, large, gross, hulking, sturdy, brutish, gruff, coarse-grained, crass

حیوانی (صفت)
animal, bestial, organic, brutish, zoological

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

بی شعور (صفت)
brutish, fatuous, witless, insensible, loutish

ددمنش (صفت)
brutish

انگلیسی به انگلیسی

• cruel; crude, sensual, bestial, wild; instinctive, unthinking
if you describe human conditions or actions as brutish, you mean that they seem like an animal's; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

بپرس