burned


معنی: سوخته
معانی دیگر: سوخته علوم نظامى : کلمه رمز براى تعیین اینکه عامل مخفى اطلاعاتى در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتماد به او کم شده است

جمله های نمونه

1. a burned child dreads the fire
بچه ی سوخته از آتش وحشت دارد.

2. dinner burned to a crisp
شام سوخته،شام زیاد پخته شده

3. fatima burned the food to a cinder
فاطمه خوراک را سوزاند (زغال کرد).

4. fire burned the baby's hand
آتش دست بچه را سوزاند.

5. he burned his love letters
نامه های عاشقانه ی خود را سوزاند.

6. he burned the letters so that his wife would never see them
او آن نامه ها را سوزاند تا زنش هرگز آنها را نبیند.

7. i burned myself
خودم را سوزاندم.

8. the burned factory was made operable again
کارخانه ی حریق زده را دوباره آماده ی راه اندازی کردند.

9. they burned his body and scattered the dust over the sea
جسدش را سوزاندند و خاکسترش را به دریا ریختند.

10. they burned the body and threw the ashes into the river
جسد را سوزاندند و خاکسترش را در رودخانه ریختند.

11. bathe the burned parts with salt water
جاهای سوخته را با آب نمک بشویید.

12. his house burned down in a fire two years ago
دو سال پیش منزل او در آتش سوزی از بین رفت.

13. i was burned by him twice
دوبار سرم کلاه گذاشت.

14. the building burned to the ground
ساختمان کاملا سوخت.

15. the fire burned itself out
آتش خودش خاموش شد.

16. the fire burned out
آتش سوخت و تمام شد.

17. the school burned down completely
(ساختمان) مدرسه کاملا سوخت.

18. to be burned at the stake
بسته شدن به چوبه ی مرگ و زنده زنده سوزانده شدن

19. trash is burned and its metals are recovered automatically
زباله سوزانده می شود و فلزات آن به طور اتوماتیک بازیابی می گردد.

20. he was badly burned from the waist upward
از کمر به بالا دچار سوختگی بدی شده بود.

21. his stupid remarks burned me up
حرف های احمقانه ی او مرا آتشی کرد.

22. the hot water burned the child's hand
آب داغ دست بچه را سوزاند.

23. the house literally burned to the ground
خانه واقعا سوخت و با زمین یکسان شد.

24. the tiger's eyes burned in the dark
چشمان پلنگ در تاریکی شعله می زد (می درخشید).

25. two of the burned bodies could not be identified
دو تا از جسدهای سوخته را نمی شد شناسایی کرد.

26. a surge of power burned out all of the fuses
یک فراتاخت نیرو همه ی فیوزها را سوزاند.

27. the disasterous fire which burned half of the city
آتش سوزی مصیبت باری که نصف شهر را سوزاند

28. when the light bulb burned out, he grabbled for matches
وقتی که لامپ سوخت کورمال کورمال به جستجوی کبریت پرداخت.

29. she kept blowing on her burned finger
مرتب به انگشت سوخته اش فوت می کرد.

30. the rabbles looted shops and burned buildings
اوباش مغازه ها را چاپیدند و ساختمان ها را آتش زدند.

31. he freaked out on heroine and burned his own house down
هروئین او را طوری منقلب کرد که خانه ی خود را سوزاند.

32. i raked up the leaves and burned them
برگ ها را با برگ جمع کن انباشته کردم و سوزاندم.

33. on returning to earth the satellite burned up
ماهواره در بازگشت به زمین به کلی سوخت.

34. she hastened so much that she burned the food
او آنقدر عجله کرد که غذا را سوزاند.

35. large blisters could be seen over his burned skin
روی پوست سوخته اش تاول های بزرگی دیده می شد.

36. the mongols plundered the city and then burned it
مغول ها شهر را غارت کردند و سپس آن را سوزاندند.

37. they found him guilty of heresy and burned him alive
او را محکوم به ارتداد کردند و زنده زنده سوزاندند.

38. you hurried me so much that i burned the food!
آنقدر مرا هول کردی که خوراک را سوزاندم !

39. you rushed me so much that i burned my finger!
آنقدر مرا هول کردی که دستم را سوزاندم !

40. the candles were not virgin, they had been burned before
شمع ها نو نبودند و قبلا آنها را روشن کرده بودند.

مترادف ها

سوخته (صفت)
adust, burned, scorched

پیشنهاد کاربران

به معنای لو رفتن
به معنای کبودی داشتن
"حک شده"
get burned = نقره داغ شدن
لمس کردن چیزیداغی
که باعث سوختگی می شود
سوخته کاری شده ( شکل دادن و طرح دادن به چوب به وسیله ی سوزاندن )
سوختم
شکل گذشته سوختن
حالت گذشته سوخت
سوخته بود
گذشته ( burn ) است و به معنای سوخته بود است.

سوخته �گذشته�
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس