buxom

/ˈbəksəm//ˈbʌksəm/

معنی: سرزنده، خوش، قوی، تندرست، چاق و چله
معانی دیگر: (مهجور) مطیع، فرمانبردار، حرف شنو، نرم، (قدیمی) سالم، شاداب، چاق و تپل، تپل مپل، خوش هیکل، خوشدل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: buxomly (adj.), buxomness (n.)
(1) تعریف: of a woman, having a large bosom.
مترادف: bosomy, chesty
مشابه: ample, robust, top-heavy

(2) تعریف: of a woman, having a full figure and healthy appearance.
مترادف: hearty, robust, strong, vigorous
مشابه: durable, hardy, sturdy

- She'd been buxom as a teenager, but dieting and drug use had made her figure thin and boyish.
[ترجمه گوگل] او در نوجوانی بداخلاق بود، اما رژیم گرفتن و مصرف مواد مخدر، اندام او را لاغر و پسرانه کرده بود
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک نوجوان شجاع بود، اما در رژیم و مواد مخدر او را لاغر و پسرانه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A buxom widow must be either married, buried or shut up in a convent.
[ترجمه گوگل]یک بیوه بیوه زن باید یا ازدواج کرده، دفن شود یا در صومعه سرپوشیده باشد
[ترجمه ترگمان]یک بیوه زن خوش هیکل هم باید زن و شوهر باشد، یا در دیر یا در یک صومعه زندانی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Melissa was a tall, buxom blonde.
[ترجمه گوگل]ملیسا یک بلوند بلند قد و خوش قیافه بود
[ترجمه ترگمان]ملیسا یه بلوند بلند قد و قد بلند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Jane is a buxom blond.
[ترجمه گوگل]جین بور است
[ترجمه ترگمان]جین زن buxom است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Two competing ideal female body types developed: the buxom blonde and the elegant brunette.
[ترجمه گوگل]دو تیپ بدنی ایده آل زنانه رقیب ایجاد شدند: بلوند بور و سبزه زیبا
[ترجمه ترگمان]دو نوع بدن ایده آل برای زن وجود داشت: زن مو بور و مو مشکی زیبا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. From the time of Barbie on, both the buxom Playboy types and the brunette model types got thinner and thinner.
[ترجمه گوگل]از زمان باربی به بعد، هم تیپ‌های پلی‌بوی باکسوم و هم تیپ‌های مدل سبزه‌ای لاغرتر و لاغرتر شدند
[ترجمه ترگمان]از زمان باربی (Barbie)، هم the و هم انواع مدل مو قرمز لاغر و نازک تر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By the gate the Patriarch's buxom companion was still at work, weeding a not particularly fertile-looking patch of edging.
[ترجمه گوگل]در کنار دروازه، همدم رشید پدرسالار هنوز در حال کار بود، و یک تکه لبه‌ای که به‌نظر می‌رسید حاصلخیز نبود، وجین می‌کرد
[ترجمه ترگمان]در کنار دروازه، مصاحب خوش هیکل شیخ هنوز مشغول کار بود، وجین می کرد و از هم جدا می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A buxom woman wears a tall hat.
[ترجمه گوگل]یک زن زورگو کلاه بلندی بر سر دارد
[ترجمه ترگمان]یه زن خوش هیکل یه کلاه بلند داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Or they air-brushed a buxom, scantily clad medieval woman standing in front of a wall of flames.
[ترجمه گوگل]یا زنی قرون وسطایی کم‌پوشش را که جلوی دیواری از شعله‌های آتش ایستاده بود، مسواک زدند
[ترجمه ترگمان]یا هوای خوش، با لباس زیر پوش قرون وسطی که جلوی دیواری از شعله های آتش ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rhoda was forty-eight, blonde, buxom and so cheerful Ken said she ought to be a barmaid.
[ترجمه گوگل]رودا چهل و هشت ساله بود، بلوند، دمدمی مزاج و بسیار شاد و کن گفت که باید یک خدمتکار باشد
[ترجمه ترگمان]Rhoda چهل و هشت سال داشت، بلوند و بشاش و بشاش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was buxom, and the rust-red pullover she wore was not designed to minimize the fact.
[ترجمه گوگل]او ژولیده بود و پیراهن کش قرمز رنگی که به تن داشت طوری طراحی نشده بود که این واقعیت را به حداقل برساند
[ترجمه ترگمان]او فربه بود و زنگ rust قرمز رنگ که به تن داشت برای به حداقل رساندن این واقعیت طراحی نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Toby was persuading a buxom young waitress to bring him a bottle of champagne from the supper room.
[ترجمه گوگل]توبی در حال متقاعد کردن یک پیشخدمت جوان خوش اخلاق بود که یک بطری شامپاین از اتاق شام برای او بیاورد
[ترجمه ترگمان]تو بی آن زن جوان خوش هیکل را متقاعد می کرد که یک بطری شامپاین از اتاق شام برایش بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Catherine Zeta Jones is the token buxom wench, pregnant by our Chris.
[ترجمه گوگل]کاترین زتا جونز یک زن چرمی است که توسط کریس ما باردار شده است
[ترجمه ترگمان]، \"کاترین زتا جونز\" بهترین دختر buxom که \"کریس\" ما رو حامله - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When we call a girl buxom we mean that she is fat.
[ترجمه گوگل]وقتی به یک دختر می گوییم چاق است
[ترجمه ترگمان]وقتی که ما به یه دختر خوش هیکل فکر می کنیم که اون چاقه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرزنده (صفت)
alive, fast, animate, live, quick, brisk, brave, bold, snappy, vivid, lively, spirited, animated, vivacious, daring, heartsome, sprightly, buxom, canty, sprightful

خوش (صفت)
good, pleasant, well, happy, pleasing, sweet, merry, delighted, cheerful, blissful, blithe, buxom, festal, jocund

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

تندرست (صفت)
fit, well, bouncing, healthy, buxom, healthful, lusty

چاق و چله (صفت)
thick, stout, chuffy, plump, lob, squab, buxom, fubsy, portly, roly-poly

انگلیسی به انگلیسی

• healthy, plump, cheerful (of a woman); having a large bosom (of a woman)
a buxom woman looks attractive and has big breasts; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

خوش هیکل ، ا ستیل جذاب
myselt will attracte be buxom you
خودم جذابیت هیکل شمارا خواهم دید
I hug myself in your bosom
خودم را درآغوشت تنت جامیدهم

خوش هیکل

بپرس