cart

/ˈkɑːrt//kɑːt/

معنی: چرخ، دوچرخه، گاری، ارابه، باگاری بردن
معانی دیگر: گاری (که با اسب یا گاو و غیره کشیده می شود و دو چرخ دارد)، گردونه، گاری چوبی دو یا چهارچرخه که توسط انسان کشیده می شود، گاری دستی، چهارچرخه، با گاری یا کامیون حمل کردن یا تحویل دادن، ترابری کردن، ترابرد کردن، به زور فرستادن یا بردن، خواهی نخواهی فرستادن، درشگه ی دو چرخه، کالسکه ی سبک و دوچرخه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: put the cart before the horse
(1) تعریف: a heavy, two-wheeled, open vehicle drawn by horse, mule, or oxen and used to transport goods.
مترادف: dray, wagon
مشابه: truck, tumbrel

- They loaded the cart with all their provisions.
[ترجمه یه انسان🙂] آنها سبد خرید را با همه آذوقه شان پر کرده بودند
|
[ترجمه REZA] آنها سبد خرید را پر از آذوقه کردند کردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها گاری را با تمام آذوقه بار کردند
[ترجمه ترگمان] گاری را با همه آذوقه پر می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a light, two-wheeled, open vehicle drawn by pony or dog and used to transport people.
مترادف: dogcart, sulky
مشابه: buggy, tilbury, tumbrel

(3) تعریف: a small, light vehicle moved by hand and used to carry goods.
مترادف: handcart, pushcart
مشابه: barrow, dray, handbarrow, sled, truck, tumbrel, wagon, wheelbarrow

- Most American grocery stores provide shopping carts for use in the store.
[ترجمه H.R] بیشتر مغازه های خوار و بار فروشی آمریکایی سبدهای خرید را برای استفاده در مغازه فراهم می کنند.
|
[ترجمه گوگل] اکثر خواربارفروشی های آمریکا سبد خرید را برای استفاده در فروشگاه ارائه می کنند
[ترجمه ترگمان] اکثر فروشگاه های خواربار فروشی آمریکا کارت های خرید را برای استفاده در فروشگاه تهیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: carts, carting, carted
(1) تعریف: to transport in, or as though in, a cart.
مترادف: bear, carry, convey, haul, transport
مشابه: drag, drive, move, transfer, truck

(2) تعریف: to carry or lug away with force or great effort (usu. fol. by off).
مترادف: haul, lug
مشابه: carry, drag, tote, truck, tug

- He carted off a great pile of laundry.
[ترجمه گوگل] او انبوهی از لباس‌های شسته شده را کنار زد
[ترجمه ترگمان] او توده ای از لباس های شسته را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They carted the convict off to prison.
[ترجمه گوگل] آنها محکوم را به زندان بردند
[ترجمه ترگمان] جبر کار را به زندان بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: carter (n.)
• : تعریف: to drive a cart.
مترادف: drive
مشابه: move, transfer, truck

جمله های نمونه

1. a cart loaded with hay
گاری پراز کاه

2. a cart was rattling along the cobblestone
یک گاری روی سنگفرش تلق تلق کنان می رفت.

3. the cart overturned and precipitated me into the ditch
گاری چپه شد و مرا به درون چاله افکند.

4. the cart was clattering over the cobblestone
گاری روی سنگفرش تلق تلق می کرد.

5. a hand cart
گاری دستی

6. put the cart before the horse
کار وارونه کردن،کار غیر منطقی کردن

7. they gave him cart blanche to negotiate with the rival companies
به او اختیار تام دادند که با شرکت های رقیب مذاکره کند.

8. the horse draws the cart
اسب گاری را می کشد.

9. to upset the apple cart
کارها را خراب کردن،نقشه را به هم زدن

10. the children were impelling a cart along the road
بچه ها گاری را در راستای جاده هل می دادند.

11. the fruit seller trundled his cart along the street
میوه فروش چرخ دستی خود را در خیابان می کشید.

12. the horse was pulling the cart
اسب گاری را می کشید.

13. the dynamic force that moves a cart
نیروی پویا که ارابه را به حرکت درمی آورد

14. we hitched the horses to the cart and started off
ما اسب ها را به گاری بستیم و راه افتادیم.

15. by hard scrabbling he succeeded in pulling the cart out of the gutter
با تقلای سخت موفق شد گاری را از جوی بیرون بیاورد.

16. A cart full of milk - bottles rattled past.
[ترجمه گوگل]گاری پر از شیر - بطری‌ها از جلوی آن عبور کردند
[ترجمه ترگمان] یه ارابه پر از بطری شیر و پر از شیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The cart was pulled by two mules.
[ترجمه بهاررررر] دو قاطر گاری را می کشند
|
[ترجمه گوگل]گاری توسط دو قاطر کشیده شد
[ترجمه ترگمان]گاری توسط دو قاطر کشیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The farmer harnessed the horse to the cart.
[ترجمه گوگل]کشاورز اسب را به گاری بست
[ترجمه ترگمان]دهقان اسب را به ارابه بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He had to cart his books home at the end of the term.
[ترجمه گوگل]او باید در پایان ترم کتاب‌هایش را به خانه می‌برد
[ترجمه ترگمان]در پایان ترم مجبور بود کتاب هایش را به خانه برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. We harnessed two ponies to the cart.
[ترجمه گوگل]ما دو پونی را به گاری مهار کردیم
[ترجمه ترگمان]دو اسب چه را به ارابه می بندیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The cart was charged to the full.
[ترجمه عاشق زبان] کاری به طور کامل پر شده بود
|
[ترجمه گوگل]سبد خرید به طور کامل شارژ شد
[ترجمه ترگمان]گاری پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Two horses were drawing the cart.
[ترجمه گوگل]دو اسب در حال کشیدن گاری بودند
[ترجمه ترگمان]دو اسب ارابه را می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چرخ (اسم)
loop, rhomb, cycle, turn, axle, wheel, cart, flywheel, wimple, gyrostabilizer, kestrel, trindle, strophe, truckle

دوچرخه (اسم)
bike, cart

گاری (اسم)
cart, wain, tumbril, gharry, tumbrel

ارابه (اسم)
cart, wagon, waggon, chariot, quadriga

باگاری بردن (فعل)
cart

انگلیسی به انگلیسی

• car, wagon; coach, carriage
drag or carry by force; carry or convey in a cart
a cart is an old-fashioned wooden vehicle, usually pulled by an animal.
if you cart things or people somewhere, you carry or transport them there, often with difficulty; an informal use.

پیشنهاد کاربران

1 -
a vehicle with either two or four wheels, pulled by a horse and used for carrying
goods
درشکه/ گاری دو چرخ یا چهار چرخ برای حمل بار
a horse and cart
2 -
( UK trolley )
...
[مشاهده متن کامل]

a small vehicle with two or four wheels that you push or pull to transport large or heavy objects on
سبد حمل اشیاء سنگین در فروشگاه ها با دو یا چهار چرخ
a shopping cart
Why will supermarket carts never move in the direction that you push them in
?
3 -
a table on four small wheels with one or more shelves under it, used for serving food or drinks
سینی/ سینی های حمل غذا یا نوشیدنی بر روی چهار چرخ کوچک ( مورد استفاده در رستوران ها یا هواپیما )
Betty almost ran me over with her tea cart as I was walking into the office
Every 30 minutes or so the flight attendant would wheel the drinks cart down the aisle

cartcartcart
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/cart
Cocaine and Amphetamine - Regulated Transcript
رونوشت تنظیم شده توسط کوکائین و آمفتامین
که در پاداش، تغذیه و استرس نقش دارد.
cart یعنی گاری ( usauly ) .
برای مثال he pull the cart behind him. او گاری را پشت سرش می کشید.
cart abandonment rate میزان انصراف از خرید
A farmer with a cart
یک کشاورز با گاری
cart ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: کوپه
تعریف: هریک از اتاقک های واگن های مسافری قطار که دارای در و پنجره و صندلی باشد
cart
سبد خرید دسته دار ، سبد خرید چرخدار
چرخ خرید
we bought groceries at a supermarket and we put them in the cart of supermarket. . . .
when we go to the store my little sister always stands in the cart of store . . . i remembered when I was Child I sat down in the cart and my brother carried me . . . 🙂
i hope it is useful
آذوقه، ذخیره
به نظر من به همون چرخ دستی های گفته می شود که در فروشگاه ها وجود داره
اگر بخواهیم به انگلیسی تعریف کنیم اینجوری میشه:A cart is a plastic or paper bag for carring the things a persen buys
و نقش این کلمه اسم هست
...
[مشاهده متن کامل]

البته این کلمه در Reach1 امده است
اگه خوب بود لطفا لایک فراموش نشه دوستای عزیز.

ترالی اورژانس
گارى دستی
It means = a basket that has two wheels and is used in store.
ترالی ( در موارد بیمارستانی )
چرخ یا سبد خرید ( در فروشگاه ها )
سی - آرت معادل با: ترکیبی از درمان ضد رتروویروسی ( Combination of Antiretroviral Therapy )
چرخ. گاری. چرخ دستی. چرخ فروشگاه.
یعنی سبد خرید ( در خرید های آنلاین البته )

چرخ دستی. سبد خرید
و. . .
چرخ دستی فروشگاه
People pay money to or get money from a cart in a bank or store
A large metal basket on wheels in a supermarket is called a cart
چرخ فروشگاهی
چرخ دستی
سبد خرید برای این ور ، و آن ور بردن وسایل وخریدها
سبد خرید، این معنی کاربردی اصطلاح در تجارت الکترونیک میباشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس