cashier

/kæˈʃɪr//kæˈʃɪə/

معنی: صندوقدار، تحویل دار، بیرون کردن
معانی دیگر: (گیاه شناسی)، بلادر (anacardium occidentalle ـ درخت همیشه بهار و حاره ای)، آکاژو، کاشو (cashew nut هم می گویند)، (در فروشگاه ها و غیره) کسی که پول مشتری را در مقابل رسید می گیرد و جنس را می دهد، (معمولا با افتضاح) بیرون کردن، (از مقام رفیع) فرو افکندن، کله معلق کردن، (ارتش) از خدمت برکنار کردن، از کار منفصل کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an employee who receives payment from customers or shoppers.
مترادف: checker, clerk
مشابه: salesman, saleswoman, storekeeper

- In a diner, you often pay the cashier rather than the waitress.
[ترجمه پارسا] معمولا شما در رستوران های کوچک به صندوقدار پول میدهید تا به پیشخدمت.
|
[ترجمه یه چپول] ترجمه ترگمان
|
[ترجمه گوگل] در یک غذاخوری، اغلب به جای پیشخدمت، به صندوقدار پول می دهید
[ترجمه ترگمان] در یک رستوران، شما اغلب به صندوق دار بیشتر پول می دهید تا پیشخدمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I wanted to buy the dress, but the line for the cashier was so long that I gave up.
[ترجمه ت.پ] من می خواستم لباس بخرم اما صف صندوق خیلی طولانی بود ومن صف را ترک کردم
|
[ترجمه حسام] من می خواستم یک پیراهن زنانه بخرم. ولی صف برای رسیدن به صندوقدار خیلی طولانی بود که من تسلیم شدم
|
[ترجمه *] من میخواستم یک پیراهن بخرم؛اما صف صندوق خیلی طولانی بود و من منصرف شدم
|
[ترجمه Atrina] من می خواستم لباس بخرم ، اما صف صندوقدار انقدر طولانی بود که منصرف شدم.
|
[ترجمه P] من می خواستم لباس ( دامن یا لباس زنانه ) بخرم، اما صف صندوق خیلی طولانی بود که من منصرف شدم.
|
[ترجمه گوگل] من می خواستم لباس را بخرم، اما صف صندوقدار آنقدر طولانی بود که منصرف شدم
[ترجمه ترگمان] می خواستم لباس بخرم، اما صف صندوق انقدر طولانی بود که من تسلیم شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an employee of a bank or other business who manages monetary transactions.
مترادف: teller
مشابه: banker, clerk

- The cashier opened a savings account for me.
[ترجمه صبا] صندوق دار یک حساب برای من باز کرد
|
[ترجمه گوگل] صندوقدار برای من حساب پس انداز باز کرد
[ترجمه ترگمان] صندوق دار یک حساب پس انداز برای من باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. One brother is a cashier and the other sells.
[ترجمه A.R.R] یکی از برادر ها صندوقدار است و برادر دیگرش فروشنده است
|
[ترجمه سید محمد جواد طباطبایی] یک برادر صنودقدار و دیگریفروشنده است
|
[ترجمه *] یک برادر صندوقدار و دیگری فروشنده است
|
[ترجمه Elham nobakhsh] یکی از برادر ها صندوقدار و دیگری فروشنده است
|
[ترجمه آذین] یک برادر صندوقدار است و برادر دیگر می فروشد.
|
[ترجمه الهام تبریزی] یکی از دو برادر صندوقدار است و برادر دیگری فروشنده است.
|
[ترجمه الهام تبریزی] یک برادر صندوقدار است و برادر دیگر فروشنده است. ( می فروشد. )
|
[ترجمه P] یکی از برادر ها صندوق دار و دیگری فروشنده است.
|
[ترجمه گوگل]یکی از برادران صندوقدار است و دیگری می فروشد
[ترجمه ترگمان]یک برادر یک صندوقدار است و دیگری می فروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I squared up with the cashier.
[ترجمه O__O] من با صندوقدار پول را تقسیم کردم
|
[ترجمه غلط جمله] من باصندق دار دعوا کردم
|
[ترجمه گوگل]با صندوقدار معامله کردم
[ترجمه ترگمان]من با صندوق دار درستش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cashier made a mistake and short-changed him.
[ترجمه گوگل]صندوقدار اشتباه کرد و او را کوتاه کرد
[ترجمه ترگمان]صندوق دار اشتباه کرد و او را عوض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She is a cashier in a bank.
[ترجمه پوريا نعمتي] ان دختر صندوق دار بانک است
|
[ترجمه سید محمد جواد طباطبایی] این خانم حسابدار بانک است
|
[ترجمه *] او صندوقدار بانک است
|
[ترجمه Soroush] او ( مؤنث ) یک صندوق دار در بانک است.
|
[ترجمه ر] این خانم کارمند بانک است
|
[ترجمه Nafas] او ( مونث ) صندوق دار یا به اصطلاح کارمند بانک است.
|
[ترجمه گوگل]او یک صندوقدار در یک بانک است
[ترجمه ترگمان]یک صندوق دار در بانک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I work at a bookstore as a cashier once a week.
[ترجمه roze.r.t] من هفته ای یکبار به عنوان صندوقدار دریک کتاب فروشی کار میکنم.
|
[ترجمه گوگل]هفته ای یکبار در کتابفروشی به عنوان صندوقدار کار می کنم
[ترجمه ترگمان]من هفته ای یک بار در کتاب فروشی کار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The cashier has done a bunk with the day's takings.
[ترجمه گوگل]صندوقدار با برداشت های روزانه یک تخته انجام داده است
[ترجمه ترگمان]صندوق دار با چراغ گازی یک تخت انجام داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The young cashier gave a patient sigh.
[ترجمه گوگل]صندوقدار جوان به بیمار آهی کشید
[ترجمه ترگمان]صندوق دار جوان آهی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The cashier has defalcated with £10 000 of the company's money.
[ترجمه ایلیا] کسافت با گوزش فرار کرد
|
[ترجمه گوگل]صندوقدار با 10000 پوند از پول شرکت هزينه کرده است
[ترجمه ترگمان]صندوقدار با ۱۰۰۰۰ پوند از پول شرکت defalcated کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The cashier had run out with eighty thousand pounds in cash.
[ترجمه گوگل]صندوقدار با هشتاد هزار پوند پول نقد تمام شده بود
[ترجمه ترگمان]صندوق دار با هشتاد هزار پوند پول نقد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The cashier embezzled $ 60,000 from the bank.
[ترجمه گوگل]صندوقدار 60 هزار دلار از بانک اختلاس کرد
[ترجمه ترگمان]صندوق دار ۶۰،۰۰۰ دلار از بانک اختلاس کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cashier receipted the bill.
[ترجمه گوگل]صندوقدار قبض را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]صندوق دار، صورتحساب را
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cashier rang up £300 by mistake.
[ترجمه گوگل]صندوقدار به اشتباه 300 پوند زنگ زد
[ترجمه ترگمان]صندوقدار با اشتباه ۳۰۰ پوند به او زنگ زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The cashier shut the till and locked it.
[ترجمه گوگل]صندوقدار در را بست و قفل کرد
[ترجمه ترگمان]صندوق دار آن را بست و آن را قفل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He asked the cashier for the balance of his current account.
[ترجمه گوگل]از صندوقدار مانده حساب جاری خود را خواست
[ترجمه ترگمان]او از صندوق دار تقاضا کرد که حساب جاری خود را مرتب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صندوقدار (اسم)
bursar, treasurer, cashier, purser

تحویل دار (اسم)
teller, cashier, purser

بیرون کردن (فعل)
dispossess, fire, eliminate, force, swap, drive out, evict, cashier

تخصصی

[ریاضیات] تحویلدار، صندوق دار

انگلیسی به انگلیسی

• person who handles purchases in a store; bank employee who handles monetary transactions
discharge, fire, dismiss (from military service); reject
a cashier is the person that customers pay money to or get money from in a shop, bank, or garage.

پیشنهاد کاربران

cash: پول نقد
cashier: صندوقدار
cashier ( n ) ( k�ˈʃɪr ) =a person whose job is to receive and pay out money in a bank, store, hotel, etc.
cashier
دندوق دار
A person handling pay ments and receipts in a store, bank or other business.
صندوق دار، تحویلدار
بیرون کردن کسی که به یه سیستم ارتشی یا نظامی خدمت میکنه, از خدمت برکنار کردن, عزل درجه های نظامی ( این لغت صرفا برای مشاغل و امور نظامی استفاده میشه نه شغل های دیگه )
"Cambridge University Dictionary"
A cashier is a counter in a supermarketwhere you pay
صندوقدار هایی که در رستوران ها و فروشگاه ها و. . . . . . . . . . . هستند
مثلاi went to buy the dress. but the line for the cashier was so long that i gave up
البته این کلمه در Reach 1 امده است
اگه خوب بود لطفا لایک کنید
صندوق دار
She is a cashier.
صندوق دار.
A cashier is Machine in shop for adding up and keeping money
The casheir checks peoples purchases
( as a verb ) to force an officer to leave the army, navy etc because they have done something wrong
People pay money to or get money from a cashier in a bank or store
The person who's job is take money from customers in store, restaurant, etc
The person who's job is to take money from customers in store, restaurant, etc
کارکن یا صندوق دار یک فروشگاه
فروشنده یا صندوقدار یک مغازه ی کوچیک تا بزرگ
کسی که در فروشگاه های مفره به حساب مردم رسیدگی و مبلغ یا هزینه ی که باعث خرید های انها می شود را گزارش و از انها دریافت می کند

People pay money to or get money from a cashier in a bank or store.
حسابدار
Person who handles purchases in a
storo
صندوق دار در مکان خرید یا
حساب دار درشرکت
صندوق دار
حساب دار
Someone whose job is to receive or pay out money in a shop
صندوق دار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس