color blind

/ˈkələrˈblaɪnd//ˈkʌlərblaɪnd/

رنگ کور، فاقد حساسیت نسبت برنگ، (پزشکی) رنگ کور، کور رنگ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: partly or totally unable to distinguish a color or colors.

- He is so color-blind that red and green look the same to him.
[ترجمه Zahra] او بسیار کوررنگ است که قرمز و سبز برای او یکی به نظر میرسد
|
[ترجمه ****] او کور رنگی دارد که قرمز و سبز برای او یکی به نظر میرسد
|
[ترجمه s.k] او انقدر کور رنگ است که قرمز و سبز برای یک رنگ هستند
|
[ترجمه گوگل] او آنقدر کور رنگ است که قرمز و سبز از نظر او یکسان به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان] او به قدری رنگش است که به رنگ قرمز و سبز شباهت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having no racial prejudices; treating others alike, regardless of their skin color.

- Justice should be color-blind.
[ترجمه گوگل] عدالت باید کور رنگ باشد
[ترجمه ترگمان] عدالت باید کور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. colorblind people do not have the ability to discriminate colors
اشخاص کور رنگ قدرت تمیز دادن رنگ ها را ندارند.

2. Meanwhile, more serious mainstream criticism sees the colorblind vision of the republic at stake.
[ترجمه گوگل]در همین حال، انتقادهای جدی تر جریان اصلی، چشم انداز کوررنگ جمهوری را در خطر می بیند
[ترجمه ترگمان]در همین حال، انتقاد عمومی جدی تر، دیدگاه colorblind جمهوری را در معرض خطر می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Our Constitution is color-blind, and neither knows nor tolerates classes among citizens.
[ترجمه گوگل]قانون اساسی ما کور رنگ است و نه طبقاتی را در میان شهروندان می شناسد و نه تحمل می کند
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی ما کور رنگ است، و نه در میان شهروندان نه می شناسد و نه می شناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But despite the well-meaning ring of colorblind ideals, you can not demand sameness of language while perpetuating segregated education.
[ترجمه گوگل]اما علیرغم حلقه خوش‌معنای آرمان‌های کوررنگی، نمی‌توانید در عین تداوم آموزش تفکیک‌شده، یکسانی زبان را مطالبه کنید
[ترجمه ترگمان]اما با وجود حلقه خوبی از آرمان های colorblind، شما نمی توانید در هنگام تداوم تحصیلات تفکیک شده به sameness زبان نیاز داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Contrary to popular belief, dogs are not colorblind.
[ترجمه X] برخلاف باور عمومی سگ ها کور رنگ نیستند
|
[ترجمه گوگل]برخلاف تصور رایج، سگ ها کور رنگ نیستند
[ترجمه ترگمان]برخلاف باور عمومی، سگ ها colorblind نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The intent is to steer these students toward enrollment despite the regents' desire for a color-blind admissions policy.
[ترجمه گوگل]هدف این است که این دانش‌آموزان را به سمت ثبت‌نام سوق دهیم، علی‌رغم تمایل فرماندهان به سیاست پذیرش کوررنگ
[ترجمه ترگمان]هدف این است که این دانشجویان را علی رغم تمایلش برای یک سیاست پذیرش کور رنگ، به سمت ثبت نام سوق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Maybe you are colorblind, so my childhood becomes gray, deprived of joy, or happy memories, but defect and ugly scars.
[ترجمه گوگل]شاید تو کوررنگی، پس کودکی من خاکستری می شود، از شادی یا خاطرات خوش، اما نقص و زخم های زشتی محروم می شود
[ترجمه ترگمان]شاید شما colorblind باشید، بنابراین دوران کودکی من خاکستری، محروم از شادی، یا خاطرات شاد، اما نقص و آثار زشت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Last year's Colorblind trend was easy to spot, but hard to explain.
[ترجمه گوگل]تشخیص روند کور رنگی سال گذشته آسان بود، اما توضیح آن سخت بود
[ترجمه ترگمان]روند colorblind سال گذشته آسان بود، اما توضیح آن دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. According to the Colorblind Web Page Filter, above is what Google. com looks like for users with protanopia (red/ green color blindness).
[ترجمه گوگل]با توجه به فیلتر صفحه وب Colorblind، در بالا همان چیزی است که گوگل وجود دارد com برای کاربران مبتلا به پروتانوپیا (کوری رنگی قرمز/سبز) به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]بر طبق the صفحه وب سایت colorblind، آنچه در بالا وجود دارد گوگل است com به نظر می رسد برای کاربرانی با protanopia (blindness رنگ قرمز \/ سبز)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Image filters for the colorblind.
[ترجمه گوگل]فیلترهای تصویر برای کوررنگ ها
[ترجمه ترگمان]فیلترهای تصویر برای the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Good team spirited, be able to night shifts, eyesight over 0, not a colorblind .
[ترجمه گوگل]دارای روحیه تیمی خوب، قادر به شیفت شب، بینایی بیش از 0، نه کوررنگی
[ترجمه ترگمان]روحیه تیمی خوب است، قادر به شیفت شب، دید چشم بیش از ۰، و نه یک colorblind
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The odds are about one in twelve that a child will be colorblind.
[ترجمه گوگل]احتمال اینکه یک کودک کور رنگ شود، یک در دوازده است
[ترجمه ترگمان]احتمالات در حدود یک تا دوازده است که یک کودک بی هوش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Be sure to use another way to show the same info since some people are colorblind.
[ترجمه گوگل]حتماً از روش دیگری برای نشان دادن همان اطلاعات استفاده کنید زیرا برخی از افراد کوررنگ هستند
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که از یک روش دیگر برای نشان دادن همان اطلاعات استفاده کنید چون برخی از افراد colorblind هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But we will have to give life a new orientation. The past has crippled life very badly, it has made you almost laughter blind, just like there are people who are colorblind.
[ترجمه گوگل]اما ما باید به زندگی جهت گیری جدیدی بدهیم گذشته زندگی را به شدت فلج کرده است، شما را تقریباً کور کرده است، درست مانند افرادی که کور رنگ هستند
[ترجمه ترگمان]اما ما مجبوریم به زندگی یک جهت گیری جدید بدهیم گذشته، زندگی را بسیار بد کرده است، و باعث شده است که شما تقریبا خفه شوید، درست مانند افرادی که دچار افسردگی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And there are ten percent of people in the world who are colorblind. Some color they are missing, or maybe they are mixing it up with some other color.
[ترجمه گوگل]و ده درصد از مردم جهان کوررنگ هستند برخی از رنگ ها را از دست داده اند، یا شاید آنها آن را با رنگ دیگری مخلوط می کنند
[ترجمه ترگمان]و ده درصد از مردم جهان هستند که colorblind هستند بعضی از رنگ ها گم شده اند، یا شاید آن ها آن را با برخی از رنگ های دیگر مخلوط می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[نساجی] کور رنگی - چشم فاقد حساسیت نوری - چشمی که سیاه و سفید می بیند

انگلیسی به انگلیسی

• cannot see colors properly, incapable of distinguishing one or more multicolored colors (also colour blind)
pertaining to color blindness, affected with color blindness (inability to see certain colors)

پیشنهاد کاربران

Blind - color ❌
Color - blind ✔️
کسیکه کور رنگی داره رو color - blind می نامند
سلام عزیزان
درس ششم pre3
Color - blind →adj
Unable to see the difference between all or some colors
معمولا قرمز و سبز
اگه استفاده کردین لایک یادتون نره نفسیا😝🥰
برای مشاهده بیوگرافیم کافیه کلیک کنید رو اسمم🤩
کوررنگی
عاری از تعصبات رنگی و نژادی
Can see every thing just black and white

عاری از تعصبات نژادی
علاوه بر کوررنگی به معنای بدون تعصبات نژادی هم هست
Unable to see the difference between certain colors

کور رنگ
کور رنگی

بپرس