colored

/ˈkələrd//ˈkʌlərd/

معنی: سیاه پوست، رنگی، رنگین، ملون، نژادهای غیر سفید پوست
معانی دیگر: رنگدار، رنگارنگ، دارای رنگ بخصوص، دگرگون شده (از راه غلو کردن یا دستکاری یا تلقین و غیره)، (افریقای جنوبی - معمولا c بزرگ) دورگه (از نژاد سیاه و سفید)، رنگین پوست، غیر سفید پوست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having color.
متضاد: colorless

(2) تعریف: (old-fashioned; often offensive) having dark skin pigmentation; of a race other than white.

(3) تعریف: characterized by misinformation; distorted.

جمله های نمونه

1. colored pictures lined the walls
تصاویر رنگی دیوارها را مزین کرده بود.

2. colored pictures sell newspapers
عکس رنگی باعث فروش روزنامه است.

3. a colored balloon
بادکنک رنگین

4. actions colored by greed
اعمال حاکی از حرص و آز

5. he colored the circle green
او دایره را رنگ سبز زد.

6. religion colored all his other ideas
مذهب همه ی عقاید دیگر او را تحت تاثیر قرار داد.

7. a vibrantly colored painting
یک نقاشی دارای رنگ های زنده

8. events which have colored our nationality
رویدادهایی که ماهیت ملی ما را تحت تاثیر قرار داده اند

9. a short length of colored film
یک بخش کوتاه از فیلم رنگی

10. an indescriminate collection of colored pictures
مجموعه ی قاتی پاتی از تصویرهای رنگی

11. the book also contains colored plates
کتاب دارای تصویرهای رنگی نیز هست.

12. they were wrapping pieces of chocolate in colored paper
قطعات شکلات را در کاغذهای رنگین می پیچیدند.

13. as soon as he saw her his cheeks colored
تا او را دید گونه هایش سرخ شد.

14. the lives of most of us have been colored by politics
سیاست در زندگی اکثر ما اثر گذاشته است.

15. Like the pickerel, the perch were colored beautifully in yellow and olive green.
[ترجمه گوگل]سوف ها نیز مانند کلنگ به زیبایی زرد و سبز زیتونی رنگ آمیزی شده بودند
[ترجمه ترگمان]مانند the، ماهی به زیبایی به رنگ زرد و زیتونی رنگ به رنگ سبز درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The dance floor is dim, and colored lights give the bland cafeteria walls and the sagging crepe the snap of fiesta.
[ترجمه گوگل]زمین رقص کم نور است و نورهای رنگی به دیوارهای مطبوع کافه تریا و کرپ آویزان جلوه ای از فستا می بخشد
[ترجمه ترگمان]طبقه رقص هم کم نور است و نوره ای رنگارنگ هم به دیواره ای کافه تریا و در میان پاره پوره سیب زمینی قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Compared to the slick colored maps of seismic tomography, these cartoons seem like country cousins.
[ترجمه گوگل]در مقایسه با نقشه‌های رنگی لطیف توموگرافی لرزه‌ای، این کارتون‌ها شبیه پسرعموهای کشور هستند
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با نقشه های رنگی لیز شده از پرتونگاری لرزه ای، این کارتون ها مثل عموزاده country هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The tree was full of tiny, brightly colored birds.
[ترجمه گوگل]درخت پر از پرندگان ریز و رنگارنگ بود
[ترجمه ترگمان]درخت پر از پرندگان رنگارنگ و رنگارنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I hope the colored woman who lived with Mrs Houghton will get me some.
[ترجمه گوگل]امیدوارم آن زن رنگین پوستی که با خانم هاتون زندگی می کرد به من کمک کند
[ترجمه ترگمان]امیدوارم آن زن رنگی که با خانم houghton زندگی می کرد به من هم کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاه پوست (اسم)
ethiopian, ethiop, blackamoor, negro, nigger, boogie, blacky, colored

رنگی (صفت)
chromatic, colored, hued, coloured

رنگین (صفت)
colored, coloured

ملون (صفت)
colored, coloured

نژادهای غیر سفید پوست (صفت)
colored, coloured

تخصصی

[نساجی] رنگی - رنگین - ملون - رنگ شده

انگلیسی به انگلیسی

• member of an ethnic group that is not classed as white (offensive); person who is racially mixed (offensive)
having color; colorful; painted a certain color; of or belonging to an ethnic group that is not classed as white (offensive); (offensive) racially mixed (also coloured)

پیشنهاد کاربران

بپرس