come up

/kʌm ʌp//kʌm ʌp/

1- بلند شدن، برخاستن، 2- (در محاوره و غیره) ذکر شدن، 3- ترفیع یافتن 4- به معرض رای گذاشتن 5- (انگلیس) وارد دانشگاه شدن، بیایید بالا، بالا بیایید

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to arise.
مترادف: arise, crop up
متضاد: die
مشابه: emerge, occur, offer, rise, surface

جمله های نمونه

1. We must come up with a solution that our shareholders will find acceptable.
[ترجمه فرناز] ما باید راه حلی رو پیدا کنیم که مورد قبول سهامداران ما باشه.
|
[ترجمه حسان] ما باید راه حلی رو پیدا کنیم که سهامداران ما آنرا قابل قبول ببینند
|
[ترجمه ترجمه سارا] ما باید با راه حلی موافقت کنیم که سهامدارانمون اون رو قابل قبول بدانند
|
[ترجمه ترجمه سارا] ما باید خودمان را با راه حلی تطبیق دهیم که سهامدارانمان انرا قابل قبول بدانند
|
[ترجمه جواد] ما باید راه حلی ارائه کنیم که سهامدارانمان آنرا قابل پذیرش بدانند.
|
[ترجمه گوگل]ما باید راه حلی ارائه دهیم که سهامداران ما آن را قابل قبول بدانند
[ترجمه ترگمان]ما باید یک راه حل پیدا کنیم که سهامداران ما قابل قبول خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The essay didn't come up to his usual standards.
[ترجمه جواد] مقاله مطابق با استانداردهای معمول آن ارائه نشد.
|
[ترجمه گوگل]این مقاله به استانداردهای معمول او نمی رسید
[ترجمه ترگمان]مقاله به معیارهای معمول او نیامده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I had to run to come up with her.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم بدوم تا با او بیایم
[ترجمه ترگمان]باید عجله می کردم که باه اش برم بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Veronica had come up to him with her usual cheery smile.
[ترجمه گوگل]ورونیکا با لبخند همیشگی اش به سمت او آمده بود
[ترجمه ترگمان]ورونیکا با لبخند همیشگی خود نزد او آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Never expect him to come up with a brilliant idea.
[ترجمه گوگل]هرگز از او انتظار نداشته باشید که ایده درخشانی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت انتظار نداشته باش که اون با یه ایده عالی پیش بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No one has come up with a definitive answer as to why this should be so.
[ترجمه گوگل]هیچ کس به پاسخ قطعی در مورد اینکه چرا باید چنین باشد، نرسیده است
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جواب قطعی نمی دهد که چرا باید چنین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We're having a meeting to try to come up with ideas for fund-raising.
[ترجمه گوگل]ما در حال برگزاری یک جلسه برای ارائه ایده هایی برای جمع آوری سرمایه هستیم
[ترجمه ترگمان]ما در حال برگزاری یک جلسه برای ایجاد ایده هایی برای جمع آوری سرمایه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The trees come up to my window like the yearning voice of the dumb earth.
[ترجمه گوگل]درختان مانند صدای حسرت زمین گنگ به پنجره من می آیند
[ترجمه ترگمان]درختان نزدیک پنجره من مثل صدای پر اشتیاق زمین احمق به طرف پنجره من می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. See if you can rework your schedule and come up with practical ways to reduce the number of hours you're on call.
[ترجمه گوگل]ببینید آیا می‌توانید برنامه‌تان را دوباره کار کنید و راه‌های عملی برای کاهش تعداد ساعات تماستان بیابید
[ترجمه ترگمان]ببینید آیا می توانید برنامه خود را اصلاح کنید و با روش های عملی برای کاهش تعداد ساعاتی که در تماس هستید، بیایید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Several of the members have come up with suggestions of their own.
[ترجمه گوگل]تعدادی از اعضا پیشنهادات خود را ارائه کرده اند
[ترجمه ترگمان]تنی چند از اعضا با پیشنهادهای خود به اینجا آمده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Why don't you come up to New York for the weekend?
[ترجمه گوگل]چرا آخر هفته به نیویورک نمی آیی؟
[ترجمه ترگمان]چرا برای آخر هفته به نیویورک نمیای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His name has come up in the rumour mill as a possible director for the project.
[ترجمه گوگل]نام او به عنوان کارگردان احتمالی این پروژه در شایعات مطرح شده است
[ترجمه ترگمان]نام او در کارخانه شایعه به عنوان یک مدیر ممکن برای این پروژه مطرح شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her flight has just come up on the arrivals board.
[ترجمه گوگل]پرواز او به تازگی در تابلوی ورودی آمده است
[ترجمه ترگمان]هواپیماش هم تازه به هیات مدیره رسیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I realise that he hasn't come up with any new ideas, but by the same token we haven't needed any.
[ترجمه گوگل]می‌دانم که او هیچ ایده جدیدی ارائه نکرده است، اما به همین ترتیب ما به هیچ ایده‌ای نیاز نداشتیم
[ترجمه ترگمان]متوجه می شوم که او با هیچ ایده جدیدی نیامده است، اما با همان نشانه که ما به هیچ چیز احتیاج نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The governors come up for re-election next year.
[ترجمه گوگل]فرمانداران برای انتخاب مجدد در سال آینده می آیند
[ترجمه ترگمان]فرمانداران برای انتخابات مجدد سال آینده آماده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• go up, rise, climb up; arise (as a point in a discussion)

پیشنهاد کاربران

to happen, usually unexpectedly
Come up with a sth
ایده ی یه چیزی رو داشتن
مطرح شدن ( سوال ) ( مثلا در جلسه امتحان )
Something’s come up
یه مشکلی پیش اومده
پیش رفتن
ارتقاء یافتن
بالا آمدن
come up with something
to think of an idea, answer etc / to produce an amount of money
اینجا معنی یافتن و پیدا کردن میده
They have been scrambling to come up with ways
آنها در تلاش هستند تا راه هایی بیابند - آنها برای پیدا کردن راه هایی به تکاپو افتاده اند
ارائه دادن
✔️ پیش آمدن - اتفاق افتادن
✔️ نیاز شدن ( به تناسب موقعیت )
. . .
I don’t think I need to think about geography in my daily life too often, but it does ⭐come up⭐ occasionally. For example, when planning a trip or trying to understand news from around the world
مواجه شدن ( با یک مشکل )
روبه رو شدن
مجبور بودم پا به پای او بدوم تا اینکه با او همراه باشم.
تعامل کردن
به عنوان مثال
The progress and well being of humanity depend on our capacity to come up with new ideas and creations
به معنای پیشرفت و رفاه انسانی وابسته استظرفیت ما در تعامل ایده و خلاقیت های جدید.
آمدن ، جلو آمدن ، پیش آمدن ، ظاهر شدن
رو شدن ، رو کردن
پدیدار شدن ، ظهور یافتن
Happen
come up to somebody
نزد کسی رفتن
The friendly animals came up to the girl
come up to somebody
نزد کسی رفتن
The friendly animals came up to the girl
come up with sth
به چیزی رسیدن
If I focus hard enough, I can come up with the right answer
نزدیک شدن برای صحبت در امریکا
1 - مطرح کردن.
2 - ارائه کردن.
۱ - پیش آمدن arise
۲ - آمدن ، مطرح شدن
۳ - نزدیک آمدن
هم معنی با phenomenon, occur , happen , take place به معنای اتفاق افتادن حالا چه سهوا چه عمدا ، means happening something either deliberately or accidentally
در جایی یا مکانی حاضر شدن
پیش آمدن ؛ مطرح شدن
# I've got to go, something has just come up at home and I'm needed there
# a young girl came up to me and asked for money
# What points came up at the meeting?
# If the subject of divorce comes up, try to change the subject
رخ داد
بوجود اومد
پیش اومد
برگرد
پیش امدن /پیشامد کردن
پدیدار شدن
A wish ( or solution ) comes up
Come up with solution
to suggest or think of an idea or plan: come up with a plan/idea/solution
They came up with a plan to make us more efficient
با طرح ، ایده و برنامه ریزی کردن به یک راه حل دست پیدا کردن ✌
Appear
به نظر رسیدن ، ظاهر شدن
1پیدا کردن ( راه حل یا پاسخ ) ، 2رونمایی، رو کردن ( محصول جدید ) :برای مثال مایکروسافت محصول جدیدی رو کرده. 3جور کردن ( پول ) :چطور این مقدار پول جور کنم!!
بالا امدن از طریق سرچ کامپیوتری
we’ll give a call if anything comes up. اگه خبری شد بهت زنگ می زنیم ( در جایی که مثلا درخواست کار در شغلی رو کردیم )
Come up جدا کردن ، تفکیک کردن ( در مواقعی خیلی کم معنی میدهد )

رعایت کردن
بیشتر به معنای پیدا شدن، ظاهر شدن:یه شغل خوب تو کارخانه پیدا شده!! یا اطلاعات لازم رو صفحه کامپیوتر میاد یا ظاهر میشه*پیشامد، پیش آمدن:این مورد تا حالا پیش نیومده!! *به طرف، به سوی:پسره بطرفم اومد و سلام کرد*پیدا کردن راه حل، یه فکری براش میکنم:راه خوبی برای پول در آوردن پیدا کردم ( come up with )
دست پیدا کردن
به نتیجه ای رسیدن
آماده شدن
A: Two Martinis please.
Waiter: Coming up!
در این مکالمه به معنی در حال آماده شدن رو میدهد.
سر رسیدن با
He's come up with a new way to use up cold chicken.
او با روش جدیدی برای استفاده از گوشت مرغ سرد سررسید.
رفتن به طرف کسی
اشاره کردن یا حرف زدن در مورد چیزی
بالا آمد خورشید و ماه ( طلوع کردن )
First ill give u time ti come up yourself
بهت اول یه زمانی میدم که خودتو تسلیم کنی
یا خودتونشون بدی

Come up with
ابداع، اختراع
think of, be struck with, invent ( an idea )
راه افتادن و رونق گرفتن یک کسب و کار
طلوع کردن و بالا آمدن ماه و خورشید در آسمان، تا جایی که بتوان آن ها را دید.
بیرون آمدن گیاهان از زمین
مشکل به وجود آمدن ( به طوری که انسان را تحت تاثیر خود قرار دهد. )
ارتقاء شغلی پیدا کردن

برخورد کردن
رو کردن
By stating the problem in these exact terms helps engineers come up with solutions
اگر مسأله را به چنین زبان دقیقی بیان کنید، به مهندسان کمک می کند تا راه حل های شان را رو کنند.

Be Coming up:
( به صورت زمان استمراری ) در شرف وقوع - در شرف شروع
Collins:👇👇👇👇👇👇
If something�is coming up, it is about to happen or take place.
Eg: We’ve got a busy period coming up in a couple of weeks.
...
[مشاهده متن کامل]

دوره پر مشغله ای رو تا دو هفته بعد در پیش رو داریم.
Eg: My exams are coming up soon. �
امتحانام داره شروع میشه.
Eg: Tide's comng up the beach.
تو ساحل داره جزر و مد میشه.

پیش امدن

طلوع کردن
come up=think of
نظر -
پیدا کردن
مواجه شدن
His number finally came up. شمارش برنده شد. شمارش درامد. ( قرعه کشی )
● بالا آمدن، قابل مشاهده شدن
Come up with: پول چیزی را جور کردن
●Come to sb: پیش کسی آمدن، جلو آمدن
●Come up to a place: جایی رفتن یا اومدن ) معمولا به سمت شمال منطقه ای که هستی )
●مطرح شدن، مورد بحث قرار گرفتن ( موضوع یا شخصی )
...
[مشاهده متن کامل]

● به وجود آمدن، فراهم شدن ( فرصت یا شغل )
● be coming up: سر رسیدن، شروع شدن
● بالا آوردن غذا
■ coming ( right ) up: الساعه، همین الان حاضر میشه ( در مورد غذا )

فرا رسیدن - برگزار شدن
. the Oscars are coming up on 2 March
Happen suddenly and change your plans
مطرح کردن راه حل
ظاهر شدن
( در جلسه / صحبت ) به میون آوردن
رسیدن یک ایده به ذهن
بزودی رخ دادن یا اتفاق افتادن ، مطرح کردن ، مطرح شدن ، در دسترس قرار گرفتن، ظاهرشدن، ذکرکردن یا اشاره کردن به موضوعی

کنار آمدن
فرارسید
come up:
1 پول جور کردن
2 ایده دادن، از خود چیزی درآوردن
if a problem or difficulty comes up, it
( appears or starts to affect you ( SYN arise
رفتن ، رفتن به
What point came up at the meeting?
مطرح شدن
to come near or approach
to compare with or equal something in value, size, standards, etc
سر و کله یه نفر پیدا شدن
مطرح کردن
آمدن come up with the craziest ideas

روبرو شدن
جور در امدن
پیشرفت کردن

به وجود آمدن
طرح کردن
نزدیک شدن برای صحبت
پیش آمدن _اتفاق افتادن
به یاد آوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٧)

بپرس