commitment

/kəˈmɪtmənt//kəˈmɪtmənt/

معنی: سرسپردگی، تعهد، الزام، ارتکاب، حکم توقیف
معانی دیگر: پیمان، قول، (به بیمارستان روانی یا زندان و غیره) تحویل، سپارش، گسیل، درگیری، مشغله، مسئولیت، (بازرگانی) الزام، تعهد قانونی (به ویژه در مورد خرید یا فروش)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a pledge or obligation to fulfill an act or function.
مترادف: duty, obligation
مشابه: covenant, engagement, pledge, promise, vow

- The government has made a commitment to cleaning up the environment.
[ترجمه سجاد نظری] دولت تعهدی را تصویب کرده است تا ( به واسطه آن ) محیط زیست را پاکسازی کنند
|
[ترجمه Frq] دولت تعهد داده است که محیط زیست را پاکسازی کند
|
[ترجمه گوگل] دولت متعهد به پاکسازی محیط زیست شده است
[ترجمه ترگمان] دولت متعهد شده است که محیط زیست را پاک سازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He went abroad and forgot his commitment to his family.
[ترجمه گوگل] او به خارج از کشور رفت و تعهد خود را به خانواده اش فراموش کرد
[ترجمه ترگمان] به خارجه رفت و تعهد خود را با خانواده اش از یاد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I can't meet with them tomorrow because of a prior commitment.
[ترجمه گوگل] من به دلیل تعهد قبلی نمی توانم فردا با آنها ملاقات کنم
[ترجمه ترگمان] فردا به خاطر تعهد قبلی نمی توانم با آن ها ملاقات کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state of having pledged or obligated oneself.
مترادف: obligation
مشابه: engagement

- I won't get married because I don't want that kind of commitment.
[ترجمه گوگل] من ازدواج نمی کنم چون چنین تعهدی را نمی خواهم
[ترجمه ترگمان] من ازدواج نخواهم کرد، چون نمی خواهم چنین تعهدی داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the state of being devoted or involved.
مترادف: dedication, devotion, involvement
مشابه: responsibility, support

- He feels a strong commitment to helping people who are less fortunate.
[ترجمه گوگل] او برای کمک به افرادی که شانس کمتری دارند احساس تعهد قوی می کند
[ترجمه ترگمان] او احساس تعهد قوی به کمک به افرادی که شانس کمتری دارند را احساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: confinement, as in a mental hospital.
مترادف: confinement, institutionalization
مشابه: hospitalization, restraint

- Commitment may become necessary if the patient becomes violent.
[ترجمه رضا] ممکن است بستری شدن بیمار، در صورت بروز رفتار خشن از وی ضروری باشد.
|
[ترجمه شان] در صورت بروز رفتار خشن از سوی بیمار، ممکن است تحویل ( سپردن ) او به ( بیمارستان روانی ) ، لازم شود.
|
[ترجمه گوگل] اگر بیمار خشن شود، ممکن است تعهد ضروری شود
[ترجمه ترگمان] تعهد می تواند در صورت خشن شدن بیمار ضرورت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his commitment to prison after a trial
تحویل او به زندان بعد از محاکمه

2. Too much commitment to slip away from the fingers dare ask what.
[ترجمه گوگل]تعهد بیش از حد برای دور شدن از انگشتان به جرأت پرسیدن چیست
[ترجمه ترگمان]خیلی تعهد داره که از دست fingers فرار کنه و از چی سوال کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She had a lifelong commitment to feminism.
[ترجمه گوگل]او یک تعهد مادام العمر به فمینیسم داشت
[ترجمه ترگمان]او تعهد مادام العمر به فمینیسم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The hospital has a commitment to provide the best possible medical care.
[ترجمه گوگل]بیمارستان متعهد به ارائه بهترین خدمات پزشکی ممکن است
[ترجمه ترگمان]این بیمارستان دارای تعهد به ارائه بهترین مراقبت های پزشکی ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The prime minister made a firm commitment to increasing spending on health.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر متعهد جدی به افزایش هزینه های بهداشتی شد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر یک تعهد محکم برای افزایش هزینه های بهداشت و درمان ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company's commitment to providing quality at a reasonable price has been vital to its success.
[ترجمه گوگل]تعهد این شرکت به ارائه کیفیت با قیمت مناسب برای موفقیت آن حیاتی بوده است
[ترجمه ترگمان]تعهد شرکت برای تامین کیفیت در یک قیمت منطقی برای موفقیت آن حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm not ready for a commitment.
[ترجمه M] من برای تعهد دادن اماده نیستم
|
[ترجمه گوگل]من برای تعهد آماده نیستم
[ترجمه ترگمان]من برای یه تعهد آماده نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Are you ready to make a long-term commitment ?
[ترجمه گوگل]آیا برای تعهد بلند مدت آماده اید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما آماده هستید که یک تعهد بلند مدت داشته باشید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The party reaffirmed its commitment to nuclear disarmament.
[ترجمه گوگل]این حزب بر تعهد خود به خلع سلاح هسته ای تاکید کرد
[ترجمه ترگمان]این حزب بر تعهد خود به خلع سلاح هسته ای تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She doesn't want to make a big emotional commitment to Steve at the moment.
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر نمی‌خواهد تعهد عاطفی زیادی به استیو بدهد
[ترجمه ترگمان]او نمی خواهد در حال حاضر یک تعهد عاطفی بزرگ به استیو داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I have a commitment to him to pay all the debt.
[ترجمه گوگل]من با او تعهد دارم که تمام بدهی را بپردازم
[ترجمه ترگمان]من به او تعهد دارم که تمام قرض های خود را بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He made a commitment to pay the rent on time.
[ترجمه گوگل]او متعهد شد که اجاره را به موقع پرداخت کند
[ترجمه ترگمان]او تعهد کرد که اجاره را به موقع پرداخت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He reaffirmed his commitment to the country's economic reform programme.
[ترجمه گوگل]وی بر تعهد خود به برنامه اصلاحات اقتصادی کشور تاکید کرد
[ترجمه ترگمان]او تعهد خود به برنامه اصلاحات اقتصادی کشور را مورد تاکید قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This shows how shallow their commitment to the environment really is.
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که تعهد آنها به محیط زیست واقعا چقدر سطحی است
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که میزان تعهد آن ها نسبت به محیط زیست واقعا چقدر کم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We want to demonstrate our commitment to human rights.
[ترجمه بردیا] ما می خواهیم تعهد خودمان را به حقوق بشر نشان بدهیم
|
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم تعهد خود را به حقوق بشر نشان دهیم
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم تعهد خود را به حقوق بشر نشان دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرسپردگی (اسم)
surrender, loyalty, allegiance, devotion, fidelity, commitment, faithfulness, troth, capitulation, committal

تعهد (اسم)
assumption, mandate, assurance, commitment, guarantee, obligation, warranty, onus, committal

الزام (اسم)
commitment, tie, requirement, committal

ارتکاب (اسم)
commitment, committal, perpetration

حکم توقیف (اسم)
commitment, committal

تخصصی

[حسابداری] تعهد
[حقوق] تعهد، ارجاع، تسلیم، حکم توقیف

انگلیسی به انگلیسی

• obligation, promise; act of committing
commitment is a strong belief in an idea or system.
a commitment is a regular task which takes up some of your time.
if you give a commitment to something, you promise faithfully that you will do it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

His commitment to work is respectable
تعهدش به کار قابل احترام است
مشغول شدن، پرداختن، دست به کار چیزی شدن
الزام - تعهد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : commit
✅️ اسم ( noun ) : commitment
✅️ صفت ( adjective ) : committed
✅️ قید ( adverb ) : _
[حقوق]
agreement
تواق نامه
قراردادی است برای سود متقابل، مثلا کارهای خاصی را انجام دهیم و پول و امتیازات خاصی را میگیریم
commitment
میثاق
عمیق تر و جامع تر است و محدودیتی ندارد و الزام آور نیست
قرارداد ( بازار برق )
commitment ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: تعهد
تعریف: توافق یا پیمانی که انجام یک عمل خاص را در آینده الزام آور می کند
Responsibility
تعهد - مسئولیت - قول
? Should I learn Mandarin or Korean
It depends. First you have to know mandarin is not as much lovely as korean. If you think long - term you should learn Mandarin. It is spoken by more than 1. 3 billion people worldwide, but it is way more difficult than Korean, English and most languages that we know, and you will need more time and commitment. The reward, however, will be great because few non - Chinese can speak Mandarin AND a western language. But you know korean is 1000 times more beautiful than mandarin. for your information Korean is the first Trend language during the last 5 years. . . Importance or loveliness. It is your decision
...
[مشاهده متن کامل]

در موارد مربوط به تولید و سرمایه گذاری : تجهیز
مشارکت ( در تامین بار نیروگاه ها )
مسئولیت، وظیفه
مسئولیت
غرامت
بستری کردن
تعهد_ قسط
دغدغه
الزام ( حقوق )
تکوین ( در پزشکی )
تعهد
ملزم بودن
پای بندی، وفاداری، اعتقاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس