compete

/kəmˈpiːt//kəmˈpiːt/

معنی: رقابت کردن، مسابقه دادن، رقابت کردن با، هم چشمی کردن، رقابت کردن - مسابقه دادن
معانی دیگر: هماوری کردن، در تعارض بودن، متقابل بودن، متضاد بودن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: competes, competing, competed
(1) تعریف: to contend against others to win a desired goal or achieve a desired result.
مترادف: contend, contest, fight, vie
مشابه: battle, combat, engage, grapple, jockey, jostle, joust, spar, strive, struggle, tussle, wrestle

- Our team will compete against four others for the championship.
[ترجمه نسیم] تیم ما مقابل چهار نفر دیگر برای قهرمانی رقابت خواهد کرد.
|
[ترجمه زینب سرآمد] تیم ما در مقابل چهار تیم دیگر برای قهرمانی رقابت خواهد کرد.
|
[ترجمه گوگل] تیم ما برای قهرمانی با چهار تیم دیگر رقابت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] تیم ما با چهار تن دیگر برای این مسابقات رقابت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She felt she was always competing with her sister for her parents' attention.
[ترجمه Max] او احساس کرد که برای جلب توجه والدینش همیشه در حال رقابت کردن با خواهرش بود.
|
[ترجمه گوگل] او احساس می کرد که همیشه برای جلب توجه والدینش با خواهرش رقابت می کند
[ترجمه ترگمان] او احساس می کرد که همیشه با خواهرش در حال رقابت است به خاطر توجه پدر و مادرش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to take part in organized contests or games.
مترادف: play
مشابه: battle, contest, grapple, joust, spar, wrestle

- Do you think she will compete in the next Olympic games?
[ترجمه گوگل] فکر می کنید او در بازی های المپیک بعدی شرکت خواهد کرد؟
[ترجمه ترگمان] فکر می کنی او در بازی های المپیک بعدی مسابقه خواهد داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. airlines compete against railways
شرکت های هواپیمایی با راه آهن ها رقابت می کنند.

2. industries must be able to compete in the free marketplace
صنایع بایستی بتوانند در بازار آزاد رقابت کنند.

3. some of our factories can compete against foreign manufacturers
برخی از کارخانه های ما می توانند با سازندگان خارجی رقابت کنند.

4. The runner was reluctant to compete in front of his parents for the first time.
[ترجمه گوگل]این دونده برای اولین بار حاضر به رقابت در مقابل والدینش نشد
[ترجمه ترگمان]دونده تمایلی به رقابت در مقابل پدر و مادرش برای اولین بار نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When the amateur became a pro, he had to compete against better men.
[ترجمه گوگل]وقتی آماتور حرفه ای شد، باید با مردان بهتر مسابقه می داد
[ترجمه ترگمان]وقتی که تازه کار تبدیل به یک حرفه ای شد، او مجبور شد با افراد بهتری رقابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Though she's almost 40, she still plans to compete.
[ترجمه گوگل]اگرچه او تقریباً 40 سال دارد، اما هنوز هم قصد دارد در مسابقات شرکت کند
[ترجمه ترگمان]با اینکه تقریبا ۴۰ سالشه و هنوز هم میخواد رقابت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stand out, if you want to compete with me!
[ترجمه گوگل]ایستادگی کن، اگر می‌خواهی با من رقابت کنی!
[ترجمه ترگمان]اگه میخوای با من رقابت کنی برو بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Our goods compete in terms of product quality, reliability and above all variety.
[ترجمه گوگل]کالاهای ما از نظر کیفیت محصول، قابلیت اطمینان و بالاتر از همه تنوع رقابت می کنند
[ترجمه ترگمان]کالاهای ما از لحاظ کیفیت محصول، قابلیت اطمینان و بالاتر از همه رقابت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He wants to compete at international level, but frankly I don't think he's up to it.
[ترجمه گوگل]او می‌خواهد در سطح بین‌المللی رقابت کند، اما صادقانه بگویم که فکر نمی‌کنم در این زمینه باشد
[ترجمه ترگمان]او می خواهد در سطح بین المللی رقابت کند، اما صراحتا فکر نمی کنم که او این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You will have to compete with others for this position.
[ترجمه گوگل]برای این مقام باید با دیگران رقابت کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید برای این موقعیت با دیگران رقابت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their products compete directly with ours.
[ترجمه گوگل]محصولات آنها مستقیماً با محصولات ما رقابت می کند
[ترجمه ترگمان]محصولات آن ها مستقیما با ما رقابت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's difficult for a small supermarket to compete against/with the big supermarkets.
[ترجمه گوگل]برای یک سوپرمارکت کوچک رقابت با سوپرمارکت های بزرگ دشوار است
[ترجمه ترگمان]برای یک سوپرمارکت کوچک مشکل است که با سوپرمارکت ها رقابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My daughter wants to compete in athletics.
[ترجمه گوگل]دخترم می خواهد در دو و میدانی شرکت کند
[ترجمه ترگمان]دخترم می خواهد در ورزش رقابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The company has to be able to compete globally.
[ترجمه گوگل]این شرکت باید بتواند در سطح جهانی رقابت کند
[ترجمه ترگمان]شرکت باید بتواند در سطح جهانی رقابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The company must reduce costs to compete effectively.
[ترجمه گوگل]شرکت برای رقابت موثر باید هزینه ها را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]شرکت باید هزینه ها را کاهش دهد تا به طور موثر رقابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Small traders cannot compete in the face of cheap foreign imports.
[ترجمه گوگل]تجار خرد نمی توانند در مقابل واردات ارزان خارجی رقابت کنند
[ترجمه ترگمان]بازرگانان کوچک نمی توانند در مواجهه با واردات ارز خارجی رقابت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We have to compete with several larger companies.
[ترجمه گوگل]ما باید با چندین شرکت بزرگتر رقابت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید با چندین شرکت بزرگ تر رقابت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. British players were finding it increasingly difficult to compete on the international scene.
[ترجمه گوگل]بازیکنان بریتانیایی برای رقابت در صحنه بین المللی به طور فزاینده ای دشوار می یافتند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان بریتانیایی پیدا کردن رقابت در صحنه بین المللی را به شدت مشکل می دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Local firms are finding it difficult to compete in the international market.
[ترجمه گوگل]شرکت های محلی برای رقابت در بازار بین المللی مشکل دارند
[ترجمه ترگمان]شرکت های محلی در حال یافتن رقابت در بازار بین المللی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رقابت کردن (فعل)
contend, rival, corrival, challenge, compete, vie

مسابقه دادن (فعل)
race, compete, tourney

رقابت کردن با (فعل)
emulate, compete

هم چشمی کردن (فعل)
compete, vie

رقابت کردن - مسابقه دادن (فعل)
compete

تخصصی

[زمین شناسی] رقابتکردنبا، همچشمیکردن، مسابقهدادن
[صنعت] رقابت کردن، چشم و هم چشمی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• contest, contend against another; participate in a contest
when people or organizations compete with each other for something, they each try to get it for themselves rather than letting another person or organization have it.
if a person or team competes in a contest or a game, they take part in it and try to win.
see also competing.

پیشنهاد کاربران

رقابت کردن، مسابقه دادن
مثال: They competed for the gold medal.
آن ها برای مدال طلا رقابت کردند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
سخت تلاش کردن برای به بدست آوردن آنچه که همه خواهان آن هستند
رقابت کردن، مسابقه دادن
compete ( v ) ( kəmˈpit ) e. g. Several companies are competing for the contract. competing ( adj ) , competitive ( adj ) , competitively ( adv ) , competitiveness ( n )
compete
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : compete
اسم ( noun ) : competition / competitiveness / competence / competency / competitor
صفت ( adjective ) : competitive / competent
قید ( adverb ) : competitively / competently
from com "with" petere "to strive, seek, fall upon, rush at, attack
جز ء دوم به نظر با واژه های پویه و پویش و پوییدن یکسان باشد.
کلمه rush at در لهجه کاشانی، راشو: به معنی راهی شو، حرکت کن و. . .
رقابت کردن
در بعضی مواقع شرکت کردن هم میشه
تلاش برای به دست آوردن یا برنده شدن چیزی با شکست دادن یا ایجاد برتری بر دیگران.
تکاپو کردن. . مسابقه دادن
رقابت کردن . مسابقه دادن
battle
مسابقه دادن
رقابت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس