complementary

/ˌkɑːmpləˈmentri//ˌkɒmplɪˈmentri/

معنی: متمم، مکمل، تکمیل کننده یکدیگر
معانی دیگر: مکمل (یکدیگر)، تکمیلی، پرساز (complemental هم می گویند)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: acting or serving to complete; completing.
مترادف: completing, concluding, crowning, culminating, perfecting
مشابه: consummatory

- The suit includes a skirt and complementary jacket.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] کت و دامن باهم همگن هست
|
[ترجمه الهام صدیقی] این لباس شامل یک دامن و کت مکمل است.
|
[ترجمه گوگل] کت و شلوار شامل دامن و ژاکت مکمل است
[ترجمه ترگمان] این کت شامل یک دامن و یک ژاکت مکمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The roasted potatoes are complementary to the steak dinner.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] سیب سرخ شده پیش غذای شام استیک است.
|
[ترجمه امید] سیب زمینی سرخ شده و استیک برای شام مکمل یکدیگرند. ویا: استیک شام با سیب زمینی سرخ شده کامل میشه.
|
[ترجمه گوگل] سیب زمینی برشته مکمل شام استیک است
[ترجمه ترگمان] سیب زمینی های سرخ شده مکمل شام استیک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: forming a whole or a perfected combination.
مترادف: perfecting
متضاد: incompatible
مشابه: integral, interrelated

- She liked to talk, and he liked to listen; in this way the couple was complementary.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] زوج ها در جوار همدیگر در عین صحبت کردن با سخنان هم توجه میکردند.
|
[ترجمه گوگل] او دوست داشت صحبت کند و او دوست داشت گوش کند به این ترتیب این زوج مکمل یکدیگر بودند
[ترجمه ترگمان] او دوست داشت حرف بزند، و دوست داشت که گوش بدهد؛ در این حال، آن زوج مکمل یکدیگر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. complementary function
(ریاضی) تابع مکمل

2. a husband and wife are complementary to one another
زن و شوهر مکمل یکدیگرند.

3. These two aims are not always mutually complementary: at times they conflict.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] هیچکدام از طرفین بر روی هدف خود قصد و انگیزه خاصی برای پایان مشکل نداشتند.
|
[ترجمه گوگل]این دو هدف همیشه مکمل یکدیگر نیستند: گاهی اوقات با هم تضاد دارند
[ترجمه ترگمان]این دو هدف همیشه مکمل یکدیگر نیستند: گاهی اوقات آن ها تعارض دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His personality is complementary to hers.
[ترجمه Saba] خصوصیات اخلاقی او کامل کننده او است
|
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] رفتار و عملکرد شخص نشان دهنده شخصیت اخلاقی او است.
|
[ترجمه گوگل]شخصیت او مکمل شخصیت اوست
[ترجمه ترگمان]شخصیت او مکمل او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Two complementary exhibitions are on show at the Africa Centre.
[ترجمه گوگل]دو نمایشگاه مکمل در مرکز آفریقا به نمایش گذاشته شده است
[ترجمه ترگمان]دو نمایشگاه مکمل در مرکز آفریقا برگزار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We provide a service that is essentially complementary to that of the banks.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] خدمات ما با مساعدت بانکها برای ارایه خدمات ضمانت دارد.
|
[ترجمه گوگل]ما خدماتی را ارائه می دهیم که اساساً مکمل خدمات بانک ها است
[ترجمه ترگمان]ما خدماتی را ارایه می کنیم که اساسا مکمل آن بانک ها می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Acupuncture, reflexology and homeopathy are all forms of complementary medicine.
[ترجمه گوگل]طب سوزنی، رفلکسولوژی و هومیوپاتی همگی از انواع طب مکمل هستند
[ترجمه ترگمان]طب سوزنی، طب سوزنی و طب سوزنی همه اشکال پزشکی مکمل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Today many physicians admit that complementary medicine has some potential and deserves a fair trial.
[ترجمه گوگل]امروزه بسیاری از پزشکان اذعان دارند که طب مکمل پتانسیل خاصی دارد و سزاوار یک محاکمه عادلانه است
[ترجمه ترگمان]امروزه بسیاری از پزشکان اعتراف می کنند که پزشکی مکمل پتانسیل لازم را دارد و سزاوار یک محاکمه عادلانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They should be seen as complementary contributions to the wider management of our transport, environmental and social objectives.
[ترجمه گوگل]آنها باید به عنوان کمک های مکمل به مدیریت گسترده تر اهداف حمل و نقل، زیست محیطی و اجتماعی تلقی شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید به عنوان مشارکت های مکمل برای مدیریت گسترده تر اهداف حمل و نقل، زیست محیطی و اجتماعی دیده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A particular complementary technique may be recognised by orthodox circles in one country but condemned in another; an example is osteopathy.
[ترجمه گوگل]یک تکنیک مکمل خاص ممکن است توسط محافل ارتدوکس در یک کشور به رسمیت شناخته شود، اما در کشور دیگر محکوم شود یک مثال استئوپاتی است
[ترجمه ترگمان]یک تکنیک مکمل خاص ممکن است توسط محافل سنتی در یک کشور به رسمیت شناخته شود، اما به دیگری محکوم شود؛ یک مثال osteopathy است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The definition of a liability is complementary to that of an asset.
[ترجمه گوگل]تعریف بدهی مکمل تعریف دارایی است
[ترجمه ترگمان]تعریف یک مسوولیت مکمل یک دارایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So why is complementary medicine gaining popularity?
[ترجمه گوگل]پس چرا طب مکمل محبوبیت پیدا می کند؟
[ترجمه ترگمان]پس چرا پزشکی مکمل محبوبیت را به دست می آورد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A: They are complementary in the sense that you couldn't really do an inspection without some documentation.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] بارزسی بدون اسناد و مدارک بحد متقن مجاز نیست.
|
[ترجمه گوگل]پاسخ: آنها مکمل یکدیگر هستند به این معنا که شما واقعاً نمی‌توانید بدون مدارک بازرسی انجام دهید
[ترجمه ترگمان]پاسخ: آن ها به این معنا هستند که شما نمی توانید به طور واقعی بازرسی را بدون مدرک انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the interviews with doctors complementary data about general practitioners' will also be collected.
[ترجمه گوگل]در مصاحبه با پزشکان اطلاعات تکمیلی در مورد پزشکان عمومی نیز جمع آوری خواهد شد
[ترجمه ترگمان]در مصاحبه ها با پزشکان، داده های تکمیلی مربوط به پزشکان عمومی نیز جمع آوری خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Already complementary technology agreements have been made among local firms to support these ambitions.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر توافق نامه های تکمیلی فناوری بین شرکت های محلی برای حمایت از این جاه طلبی ها انجام شده است
[ترجمه ترگمان]تاکنون توافق های فن آوری تکمیلی در میان شرکت های داخلی برای حمایت از این ambitions صورت گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متمم (صفت)
subsidiary, supplementary, complementary

مکمل (صفت)
perfect, complete, supplementary, completed, complementary, perfected

تکمیل کننده یکدیگر (صفت)
complementary

تخصصی

[برق و الکترونیک] مکمل اصطلاحی در مورد مدارهای مجتمع که به مفهوم استفاده از عناصر با قطبیت مخالف به گونه ای است که عملکرد آنها مکمل یکدیگر باشد. مدار دو قطبی مکمل شامل دو نوع ترانزیستور NPN و PNP و مدار سی ماس مکمل دارای هر دو نوع ترانزیستور کانال-P و کنال -N است .قطعات و مدارهای مکمل با ولتاژ و جریانهای مثبت و منفی کار می کنند. - تکمیلی
[زمین شناسی] مکمل (زمین شناسی ساختمانی): به دسته شکستگی هایی گویند که به عنوان مزدوج در نظر گرفته می شوند، با وجود اینکه منشاء آنها ناشناخته می باشد. مقایسه شود با: همزاد.
[نساجی] رنگ مکمل - مکمل رنگی - دو رنگی که با هم رنگ سفید را می سازند - مکمل - نور مکمل
[ریاضیات] تکمیل کننده، تکمیلی، متمم، مکمل، پیچیدگی محاسباتی، تعریف شده

انگلیسی به انگلیسی

• completing, perfecting, consummating
if two different things are complementary, they form a complete unit when they are brought together, or fit well together.

پیشنهاد کاربران

تفاوت Complement و Supplement:
Complement چیزی است که به منظور بهبود آن چیز خاص اضافه می شود
اما
Supplement نشان دهنده چیز اضافی است و اگر حذف شود، هیچ اتفاقی نمی افتد.
complementary : مکمل
complementary colors: رنگهای مکمل
complimentary با حرف i : به معنای تعریف و تمجیدآمیز ، رایگان و . . .
complementary با حرف e : به معنای مکمل
تلفظ هر دو به یک شکل هست اما املا و معانی متفاوت دارند .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : complete / complement
✅️ اسم ( noun ) : completion / completeness / complement / complementarity
✅️ صفت ( adjective ) : complete / complementary
✅️ قید ( adverb ) : completely / complementarily
در فلسفه علم بمعنی تحلیل توصیفی و تحلیلی بصورت رویکرد الگوریتم شناختی است و زیر شاخه آن در حکمت برهان و معرفت شناسی منقسم و به جمع کل محتویات دانش و علمی آن � هویت شناسی افراد در اجتماع� میگویند.
Complementary and Philosophy science
نگاه کنید:
منابع• https://plato.stanford.edu/entries/kant-science• https://arch.rwth-aachen.de/global/show_document.asp?id=aaaaaaaabocgync• https://publications.rwth-aachen.de/record/824290/files/824290.pdf• https://www.researchgate.net/profile/Fabien-Georget-2• https://d-nb.info/1210954117/34• https://academic.oup.com/book/4405/chapter/146417413• https://www.unige.ch/lettres/philo/download_file/view/824/270
تکمیل کننده
مکمل یکدیگر بودند
نقش مکمل داشتن
ایفا کنتده نقش مکمل
A complementary thing has the role of enhancing or completing the qualities of something else
Men and women have different but complementary roles and responsibilities in marriage
Harmony is a great word to describe complementarity
Imagine my intimacy with a superior power electrical engineer
An exciting and lively relationship
؟We are complementary, right
شما صمیمت من و مهندس برق قدرت برتر را تصور کنید
رابطه ی پر هیجان و پر جنبو جوش
مکمل هم هستیم درسته
=complemental
تکمیلی متمم ( زاویه ) مکمل
مکمل
نقش مکمل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس