compromise

/ˈkɑːmprəˌmaɪz//ˈkɒmprəmaɪz/

معنی: توافق، سازش، مصالحه، تراضی، مصالحه کردن، تسویه کردن، سازش کردن
معانی دیگر: مدارا، میانگیری، کدخدامنشی، حد وسط، بینابین، (با کدخدامنشی) با هم سازگار شدن، میانگیری کردن، توافق کردن، مدارا کردن، به راه حل مرضی الطرفین رسیدن، کنار آمدن، در معرض سوظن (یا بدنامی یا تردید و غیره) قرار دادن، لطمه زدن، (شرف و آبروی خود را) به خطر انداختن، (در مورد مرام و مذهب خود) ضعف نشان دادن، عدول کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a settlement of differences by partial concession of demands by each party, or the result of such a settlement.
مترادف: accord, give-and-take, tradeoff
متضاد: intransigence, polarization, schism
مشابه: accommodation, agreement, appeasement, arrangement, concession, deal, resolution, settlement, understanding

- The two sides negotiated for several days before reaching a compromise.
[ترجمه ایلقار] این دو طرف قبل از رسیدن به یک توافق چندین روز مذاکره کردند
|
[ترجمه شان] پیش از رسیدن به سازش دوطرف روز های متمادی گفتگو کردند .
|
[ترجمه محمد اقا] متاسفانه ترجمه گوگل سلیس تر است
|
[ترجمه زهرا علیزاده] دو طرف پیش از رسیدن به توافق روزها مذاکره کردند.
|
[ترجمه گوگل] دو طرف چند روز قبل از رسیدن به مصالحه با یکدیگر مذاکره کردند
[ترجمه ترگمان] این دو طرف چند روز قبل از رسیدن به توافق مذاکره کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an intermediate position between, or combination of qualities of, different things.
مشابه: golden mean, intermediate, mean, medium

(3) تعریف: a concession or other action that endangers, esp. one's reputation or character.
مشابه: concession, jeopardy, risk, submission, surrender

- His vote on this issue was a compromise of his principles.
[ترجمه شان] رای او در این مورد عدول از اصولش بود .
|
[ترجمه گوگل] رای او در این موضوع، مصالحه با اصول او بود
[ترجمه ترگمان] رای او در مورد این موضوع مصالحه اصول او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make a compromise.
مترادف: split the difference
مشابه: agree, compound, meet halfway, settle

- As management was calling for pay cuts at the same time as workers were demanding raises, both sides were required to compromise.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که مدیریت همزمان با افزایش حقوق کارگران خواستار کاهش حقوق بود، هر دو طرف ملزم به مصالحه بودند
[ترجمه ترگمان] از آنجا که مدیریت خواستار کاهش دست مزد در همان زمان بود که کارگران خواستار افزایش بودند، هر دو طرف ملزم به تراضی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Neither of us wished to give in, but in the end we compromised.
[ترجمه بهروز مددی] هیچ کدام از ما دوست نداشت تسلیم شود، ولی در آخر ما کوتاه آمدیم.
|
[ترجمه آینوش عباسی] هیچکداممان نمیخواستیم وارد ماجرا بشویم اما در انتهاتوافق کردیم.
|
[ترجمه lll] هیچ کدام از ما نمیخواستند وارد ماجرا بشوند اما در اخر به خطر افتادند
|
[ترجمه شان] هیچ یک از ما دوست نداشتیم کوتاه بیاییم اما در پایان تن به سازش دادیم .
|
[ترجمه گوگل] هیچ کدام از ما نمی خواستیم تسلیم شویم، اما در نهایت مصالحه کردیم
[ترجمه ترگمان] هیچ یک از ما نمی خواستیم تسلیم بشیم، اما آخرش به خطر افتادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to surrender or endanger one's principles or reputation.
مشابه: concede, submit, surrender, yield
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: compromises, compromising, compromised
مشتقات: compromisingly (adv.), compromiser (n.)
(1) تعریف: to settle by mutual concessions.
مترادف: meet halfway
مشابه: agree, settle

(2) تعریف: to imperil the reputation or character of.
مترادف: endanger, imperil, jeopardize
مشابه: expose, hazard, menace, prejudice, risk, threaten

- The revelation of his wrongdoing in the press compromised him politically.
[ترجمه گوگل] افشای تخلفات او در مطبوعات او را از نظر سیاسی به خطر انداخت
[ترجمه ترگمان] افشای خطاکاری او در مطبوعات، او را از نظر سیاسی به خطر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. make a compromise
مصالحه کردن،(درخواسته های خود) تخفیف دادن

2. arrive at a compromise
به توافق رسیدن،مصالحه کردن

3. the london weather is a compromise between rain and fog
هوای لندن حدوسطی است بین باران و مه.

4. the girl knew that accepting those two men's invitation would compromise her reputation
دختر می دانست که پذیرش دعوت آن دو مرد شهرت او را به خطر خواهد انداخت.

5. her arrest was a hint that the government is not willing to compromise
بازداشت او نشانه ای بود که دولت حاضر به مصالحه نیست.

6. the demands of labor and managment were very differnt, but they finally arrived at a compromise
خواسته های کارگران و کارفرمایان بسیار متفاوت بود ولی بالاخره با هم به توافق رسیدند.

7. Swearing was invented as a compromise between running away and fighting.
[ترجمه گوگل]فحش دادن به عنوان سازش بین فرار و دعوا ابداع شد
[ترجمه ترگمان]Swearing به عنوان یک مصالحه بین فرار و جنگیدن اختراع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Encourage your child to reach a compromise between what he wants and what you want.
[ترجمه گوگل]فرزندتان را تشویق کنید که بین آنچه می‌خواهد و آنچه شما می‌خواهید به سازش برسد
[ترجمه ترگمان]کودک خود را تشویق کنید تا بین آنچه که می خواهد و آنچه که می خواهید به توافق برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Most wage claims are settled by compromise.
[ترجمه گوگل]اکثر مطالبات دستمزد با مصالحه حل و فصل می شود
[ترجمه ترگمان]اغلب مطالبات حقوقی با سازش حل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is hoped that a compromise will be reached in today's talks.
[ترجمه گوگل]امید است در مذاکرات امروز مصالحه حاصل شود
[ترجمه ترگمان]امید می رود که در مذاکرات امروز توافقی حاصل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Gentle to have, but not compromise, I want to be in quiet, not strong.
[ترجمه گوگل]داشتن ملایم، اما سازش نیست، من می خواهم در سکوت باشم، نه قوی
[ترجمه ترگمان]باید آرام باشم، اما نمی خواهم آرام باشم، نه قوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He refused to compromise his principles.
[ترجمه Maryam] او عدول کردن از اصولش را نپذیرفت.
|
[ترجمه شان] او از مصالحه در مورد اصول خود امتناع کرد.
|
[ترجمه گوگل]او حاضر نشد اصول خود را به خطر بیندازد
[ترجمه ترگمان]او از سازش کردن اصول خود سر باز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The discussion eventuated in a compromise.
[ترجمه گوگل]بحث به مصالحه ختم شد
[ترجمه ترگمان]بحث بر سر سازش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The couple made several unsuccessful attempts at a compromise.
[ترجمه گوگل]این زوج چندین تلاش ناموفق برای مصالحه انجام دادند
[ترجمه ترگمان]این زوج تلاش های ناموفق خود را در یک مصالحه انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We can not compromise on this.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم در این مورد مصالحه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم در این مورد توافق کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Compromise is an inevitable part of marriage.
[ترجمه گوگل]سازش بخشی اجتناب ناپذیر از ازدواج است
[ترجمه ترگمان]سازش، بخش اجتناب ناپذیری از ازدواج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Where our children's education is concerned, no compromise is acceptable.
[ترجمه گوگل]در مورد آموزش فرزندان ما، هیچ سازشی قابل قبول نیست
[ترجمه ترگمان]جایی که آموزش کودکانمان به آن مربوط می شود، هیچ سازشی قابل قبول نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The spokesman made it clear that no compromise was yet in sight.
[ترجمه گوگل]سخنگو تصریح کرد که هنوز هیچ مصالحه ای در چشم نیست
[ترجمه ترگمان]این سخنگو اظهار داشت که هنوز هیچ سازشی دیده نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Gentle to have, but not compromise, I want to be in quiet, not stron.
[ترجمه گوگل]ملایم برای داشتن، اما نه سازش، من می خواهم در ساکت باشم، نه stron
[ترجمه ترگمان]باید در آرامش باشم، اما به هیچ وجه میل ندارم در آرامش باشم، نه stron
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The foreign ministers have thrashed out a suitable compromise formula.
[ترجمه گوگل]وزرای خارجه یک فرمول سازش مناسب را سرکوب کرده اند
[ترجمه ترگمان]وزرای خارجه فرمول سازش مناسبی را به اجرا گذاشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توافق (اسم)
analogy, accord, coincidence, accordance, adaptation, conformation, agreement, compromise, settlement, understanding, concurrence, conciliation, concord, adhesion, consistency, commensurability, keeping, consistence, rapport

سازش (اسم)
accord, accordance, agreement, compromise, peace, collusion, complot, amity

مصالحه (اسم)
accord, compromise, reconciliation, conciliation

تراضی (اسم)
compromise

مصالحه کردن (فعل)
compromise

تسویه کردن (فعل)
settle, compromise, smooth, pay off, defray, liquidate, liquidize

سازش کردن (فعل)
agree, compromise, collude, complot, make a deal, reach an agreement

تخصصی

[حقوق] مصالحه کردن، سازش کردن، سازش، مصالحه
[ریاضیات] سازیش، جرح و تعدیل

انگلیسی به انگلیسی

• settling of a disagreement by making mutual concessions
settle a disagreement by making mutual concessions
a compromise is an agreement in which people agree to accept less than they originally wanted.
if you compromise, you reach an agreement with another person or group in which you both give up something that you originally wanted.
if you compromise yourself or your beliefs, you do something which makes people doubt your sincerity or honesty.

پیشنهاد کاربران

سازش، مصالحه
کنار آمدن با شرایط و سازش کردن.
سازشی دو یا چند طرفه که همه طرفها از مقداری از مواضع خود کوتاه می آیند تا به یک توافق که مورد قبول همه باشد دست یابند.
سازش، مصالحه، و گاهی نیز به خطر انداختن
compromise = make a deal = reach an agreement = weaken = enervate = discredit = intermediate
دامپزشکی و علوم دامی
1 - مختل شدن ( مثلا عملکرد یک عضو )
2 - تضعیف شدن، به خطر افتادن ( مثلا جنین در اثر سخت زایی )
3 - معیوب شدن، مخدوش شدن، صدمه دیدن ( مثلا یک تخمک از یک گاو پر تولید )
4 - مماشات و مدارا ( مثلا با صاحب دام )
کنار آمدن
مثالی از یه خطر افتادن
Primarily, extra stress put on a metal, which is more than what it can take, will lead to structural integrations being compromised.
در درجه اول، تنش اضافی وارد بر فلز، که بیش از آن چیزی است که می تواند تحمل کند، منجر به به خطر افتادن یکپارچگی های ساختاری می شود.
میانه رویی
compromise of privacy
به خطر افتادن حریم خصوصی
سازش کردن
مدارا کردن
سوختن و ساختن. سازگاری. کوتاه اومدن. باشه هرچی تو بگی میسوزم و میسازم
گاهی اوقات معنی - تسامح، تساهل یا مدارا - را می توان از آن گرفت.
Compromise - Amity - Comity این ۳ تا عالین برا سازش
Animosity - Enmity - intransigence اینا متضادش هستن
⭐ COMPROMISE ⭐
an agreement in an argument in which the people involved reduce their demands or change their opinion in order to agree
...
[مشاهده متن کامل]

⭐ AMITY ⭐
friendly relations
⭐ COMITY ⭐
an association of nations for their mutual benefit
Compromise یعنی کوتاه آمدن افرادی که در یک جدل، مبارزه و کشمکش ( خصوصاً در بحث سیاسی ) هستند و کاهش دادن یا نادیده گرفتن خواسته هاشون برای به وقوع پیوستن قرارداد ( یعنی یه موقعیت ۵۵ درصد خوب ۴۵ درصد بد. کنار میایی که حتی یه ذره هم شده سود بیشتری کنی و به نفع همگان باشه ) . این فعلش بود ولی اسمش هم وجود داره. به معنی قراردادی که یکی یا دو تا از طرفین از یکسری از منافعشون چشم پوشی میکنن و میگن گور باباش، اینم روش، تا به نتایج بهتری برسند. هم noun هست هم verb. سازش کردن و سازش، توافق و توافق کردن
🚨 نکته مهم اینکه Compromise را با Comprise قاطی نکنید. خیلی شبیه هستند. Comprise مثل have, include و consist میمونه. داشتن، دربرداشتن، شامل بودن/شدن، تشکیل دادن

روش های سازشی compromised methods
✅ در معرض سوظن ( یا بدنامی یا تردید و غیره ) قرار دادن
✅لطمه زدن ( به روابط )
✅ ( رابطه دوستی یا شرف و آبروی خود را ) به خطر انداختن
?Is it good to borrow money from friends
Well I don’t see any problem on borrowing money from friends as long as we keep our promise to pay them on time. As you know, money can usually break relationship, so as much as possible we have to ⭐avoid compromising⭐ our good relationship with our friends, and repay them on the exact date as we promise
...
[مشاهده متن کامل]

compromise your value for money
به خطر انداختن ارزش هایتان به خاطر پول
1 - to reveal or expose to an unauthorized person and especially to an enemy
لو رفتن، افشاء شدن
Confidential information was compromised
2 - to risk having a harmful effect on something
به خطر انداختن، ریسک کردن
We would never compromise the safety of our passengers
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/compromise
تحت کنترول قرار دادن
مصالحه کردن
در معرض خطر قرار گرفتن
از نظر معنا و مفهوم، تقریبا مانند مذاکره است. یعنی طرفین از بخشی از درخواست ها و مطالباتشان می گذرند و به یک نقطه تعادلی می رسند که هر دو طرف بر آن رضایت دارند. به این نقطه تعادلی در انگلیسی compromis می گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه دقیق را خودتان بر اساس این توضیحات می توانید پیدا کنید. لطفا اگر مفید بود لایک کنید❤️🌹

تهدید کردن موجودیت چیزی
find a compromise
reach a compromise
به توافق رسیدن
As soon as you compromise your principles you are lost. زمانی که خط قرمزاتو رد کنی باختی
به مخاطره انداختن، به خطرانداختن
مصالحه
the secret of a happy marriage is compromise.
مصالحه کردن
I should compromise the matter with my father.
in the end we compromised and deferred the issue.
آسیب پذیر کردن یا به خطر انداختن
...
[مشاهده متن کامل]

situations in which his troops could be compromised.
yo - yo dieting can compromise your immune system
last month's leak of source code will not compromise your IT security.

زیر پا گذاشتن، نادیده گرفتن
I refuse to compromise my principles
من از زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی ام امتناع می کنم. ( من اصول اخلاقی ام را زیر پا نمی گذارم. )
compromise ( رمزشناسی )
واژه مصوب: به خطرافتادگی کلید
تعریف: افشا یا تغییر یا جایگزینی یا استفادة غیرمجاز از داده های حساس از جمله کلیدهای رمزنگاشتی ( cryptographic keys ) و دیگر پارامترهای امنیتی خطیر
تعادل بین دو چیز
هم به معنی توافق و مصالحه کردن هست
هم میتونه معنی به خطر انداختن بده
دامپزشکی و علوم دامی
مختل کردن، در معرض خطر قرار دادن
نتیجه مصالحه و توافق
راه حلی که در نتیجه تعدیل خواسته های دو طرف بدست میاد، وقتی دو حالت همزمان نمیتونن وجود داشته باشن حالت بینابینی رو در نظر میگیریم که هر دو حالت بتونن کنار هم وجود داشته باشن

...
[مشاهده متن کامل]

مثال: این مدل بهترین حالت توازن بین قیمت و کیفیت رو نشون میده
This model represents the best compromise between price and quality

کوتاه امدن
ایجاد توازن
با هم توافق کردن در قبال رابطه نامشروع
به تفاهم رسیدن
توافق
تعدیل خواسته ها
معنی اول :
خلاف اصول عمل کردن
معنی دوم ( در مذاکره ) :
کمتر از خواسته به دست آوردن = تراضی
در پزشکی به معنای اختلال هستش.
ex:vascular compromise
به معنای اختلال خونرسانی
بخطر انداختن
از بین رفتن
متعادل کردن
لطمه زدن
You're compromising me.
تو داری به من لطمه میزنی ( در مورد شغل وکار و غیره. . )
agreement
تن در دادن
تعامل
کوتاه آمدن
در معرض آسیب قرار دادن؛ لو رفتن ( در امور امنیتی )
our asset has been compromised
مأمورمون لو رفته
وجه المصالحه قرار دادن
به خطر انداختن
Settle a dispute by mutual concession
عدول کردن ، چشم پوشی کردن
بده بستان، trade - off
a compromise between life and wok
بده بستان بین کار و زندگی
اغماض کردن
مثلا
in maintenance of aircraft critical design configuration limits shuold not compromised
مرضی الطرفین
مصالحه کردن - تضعیف کردن
مثال:The agreement was a product of compromise between the two government
ترجمه:قرار محصول مصالحه میان دو دولت بود.
مثال:consumption of too much sugar and fat can compromise ones health
ترجمه:مصرف مقدار زیاد قند و چربی میتواند سلامتی فرد را تضعیف کند.
مصالحه
توافق

مانع شدن
خدشه دار کردن

مختل شدن یا ضعیف شدن توسط یک بیماری یا آسیب وارده
حد وسط
به توافق رسیدن
1. مصالحه/سازش ( کردن )
2. از چیزی گذشتن/ زدن به خاطر چیز دیگه ای ( که معمولا اون چیزی که ازش گذشتیم مهمتر بود ) ، عدول کردن
سازگار
دست کاری شدن ( جی پی اِس )
توافق کردن ( با کاهش خواسته ها )
Well, you want $400 and I say $300, so let's compromise at/on $350
زیر سوال بردن
His political career ended when he compromised himself by accepting bribes
به خطر انداختن
We would never compromise the safety of our passengers
سایز متوسط
compromise = weaken
تضعیف شدن ـ تقلیل یافتن ـ کاهش یافتن
مثال:
Government ability was compromised by . . .
توانایی دولت به دلیل . . . . . تضعیف شد ( تقلیل یافت )

راه حل بینابینی، به اصطلاح عامیانه �نه سیخ بسوزد، نه کباب�
ایجاد اختلال
تعویض کردن، طاق زدن چیزی با چیز دیگر
در حقوق بین الملل، به توافق بین المللی اطلاق میشود که موضوع آن؛ مشخص و معین کردن روشهای حل و فصل اختلافات بین المللی است و به عبارات زیر ترجمه شده است:
1. موافقتنامه رجوع به داوری
2. موافقتنامه رجوع به دیوان بین المللی دادگستری
3. مصالحه نامه
میانگین گیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٥)

بپرس