confinement

/kənˈfaɪnmənt//kənˈfaɪnmənt/

معنی: زایمان، بستری، تحدید، زندان بودن
معانی دیگر: وضع حمل، محدودیت، محدودشدگی، توقیف، حبس، زندان (بودن)، بستری (بودن)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of confining.
مترادف: enclosure, limitation, restriction
مشابه: imprisonment, incarceration, keeping

(2) تعریف: the state of being confined; imprisonment.
مترادف: imprisonment, incarceration
مشابه: commitment, custody, duress, enclosure, prison, quarantine, restraint, restriction

(3) تعریف: the state of being in childbirth; lying-in.
مترادف: accouchement, lying-in
مشابه: childbirth, labor, parturition, travail

جمله های نمونه

1. They were held in confinement for three weeks.
[ترجمه گوگل]آنها به مدت سه هفته در حبس بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها به مدت سه هفته در زندان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Last night he was being held in solitary confinement in Douglas jail.
[ترجمه گوگل]دیشب او در سلول انفرادی در زندان داگلاس نگهداری می شد
[ترجمه ترگمان]دیشب توی زندان \"داگلاس\" زندانی بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The animals are kept in close confinement.
[ترجمه حسین زاده] حیوانات در محیط بسته نگهداری می شوند
|
[ترجمه گوگل]حیوانات در سلول نزدیک نگهداری می شوند
[ترجمه ترگمان]حیوانات در حبس خانگی نگهداری می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He spent eleven years in solitary confinement.
[ترجمه گوگل]او یازده سال را در سلول انفرادی گذراند
[ترجمه ترگمان]یازده سال در زندان انفرادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The arch - criminal was kept solitary confinement.
[ترجمه گوگل]جنایتکار در سلول انفرادی نگهداری می شد
[ترجمه ترگمان] اون مجرم طاق دار بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. After a year spent in solitary confinement, he publicly recanted .
[ترجمه گوگل]پس از یک سال گذراندن در سلول انفرادی، او علناً از این کار انصراف داد
[ترجمه ترگمان]بعد از گذراندن یک سال در سلول انفرادی، او به طور عمومی توبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has been put in solitary confinement for attacking another prisoner.
[ترجمه گوگل]او به دلیل حمله به یک زندانی دیگر در سلول انفرادی قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]او برای حمله به یک زندانی دیگر زندانی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He visited prisoners at their place of confinement.
[ترجمه گوگل]او از زندانیان در محل نگهداری آنها بازدید کرد
[ترجمه ترگمان]او زندانیان را در محل حبس خود ملاقات کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She had been held in solitary confinement for four months.
[ترجمه گوگل]او چهار ماه در سلول انفرادی نگهداری می شد
[ترجمه ترگمان]چهار ماه بود که در زندان انفرادی محبوس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When I was in solitary confinement I was in a state of hatred.
[ترجمه گوگل]وقتی در سلول انفرادی بودم در حالت نفرت بودم
[ترجمه ترگمان]وقتی من در زندان انفرادی بودم، در یک حالت نفرت و نفرت بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The increase of confinement time with radius follows approximately a diffusion law-confinement time proportional to the square of the radius.
[ترجمه گوگل]افزایش زمان محصور شدن با شعاع تقریباً از یک قانون انتشار - زمان محدود شدن متناسب با مجذور شعاع پیروی می کند
[ترجمه ترگمان]افزایش زمان حبس با شعاع به دنبال تقریبا انتشار قانون انتشار متناسب با مربع شعاع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Towards the end of her confinement she climbed up into the den and refused to leave.
[ترجمه گوگل]در اواخر دوران حبس، او به داخل لانه رفت و از رفتن خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]در اواخر زایمان بالا رفت و از اتاق بیرون رفت و از رفتن امتناع ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her personal experience with invalidism and long confinement in a sanatorium gave her an empathy for her patients not common among physicians.
[ترجمه گوگل]تجربه شخصی او از ناتوانی و حبس طولانی مدت در یک آسایشگاه به او احساس همدلی نسبت به بیمارانش داد که در بین پزشکان رایج نبود
[ترجمه ترگمان]تجربه شخصی او با invalidism و زایمان طولانی در آسایشگاه برای او همدلی با بیماران نبود که در میان پزشکان شایع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sien was admitted for her confinement while he was still in hospital himself.
[ترجمه گوگل]سین در حالی که خودش هنوز در بیمارستان بود برای حبس بستری شد
[ترجمه ترگمان]Sien در حالی که هنوز در بیمارستان بستری بود، بستری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زایمان (اسم)
accouchement, childbirth, parturition, litter, confinement, throe

بستری (اسم)
confinement, hospitalization

تحدید (اسم)
confinement, limitation, restriction

زندان بودن (اسم)
confinement

انگلیسی به انگلیسی

• limitation; imprisonment; childbirth
confinement is the state of being forced to stay in a prison or another place which you cannot leave.

پیشنهاد کاربران

Solitary confinement : زندان انفرادی
confinement 2 ( n ) =the time when a woman gives birth to a baby, e. g. the expected date of confinement.
confinement
confinement 1 ( n ) ( kənˈfaɪnmənt ) =the state of being forced to stay in a closed space, prison, etc. ; the act of putting sb there, e. g. years of confinement as a political prisoner.
confinement
در علم مهندسی عمران و در سازه های بتنی به آرماتورهای عرضی در تیر و ستون که اصطلاحا خاموت یا تنگ گفته می شود. CONFINEMENT BARS : آرماتورهای تنگ یا محصور کننده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : confine
✅️ اسم ( noun ) : confinement
✅️ صفت ( adjective ) : confined
✅️ قید ( adverb ) : _
the situation in which a person or animal is kept somewhere, usually by force
حبس، حصر ( انسان یا حیوان )
She spent most of those years under house arrest or close confinement
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/confinement
تنگ میدانی . [ ت َ م َ / م ِ] ( حامص مرکب ) کم وسعتی میدان . محدودیت : فلک هم مرکبی تند است کژجولان که چون کشتی عنان بر پاردم دارد ز روی تنگ میدانی . خاقانی . رجوع به ماده ٔ قبل و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
Woodfox , held in solitary confinement for 43 years , dies aged 75
Woodfox که 43سال در سلول انفرادی نگهداری می شد در سن 75سالکی درگذشت
محبوس شدن، محبوس بودن، محبوس شدگی
ماهیت محدود کننده ( حقوقی )
ماهیت محدود کننده ( حقوقی )

در برگیری ، در بندگیری ، در بندسازی ، در بندشدگی
در زمان کرونا: محدودیت
قرنطینه
حدود
Solitary confinement زندان انفرادی
confinement
محصور شدگی
رشته مهندسی عمران
confinement
تحدید ، زندان بودن ، زایمان ، بستری ، بازداشت
رشته روانشناسی
confinement
تحدید حدودتوقیف
رشته حقوق
magnetic confinement
تحدید مغناطیسی
...
[مشاهده متن کامل]

رشته مهندسی مواد
magnetic confinement fusion
سیستم گداخت محصور شدهٔ مغناطیسی
رشته مهندسی مواد
plasma confinement
محبوس کردن پلاسما استفاده از میدان مغناطیسی برای محبوس کردن پلاسمای گازی در ناحیه مرکزی اتاقک تخلیه شده به مدت کافی برای ایجاد دمای بالای مورد نیاز در واکنش همجوشی هسته ای کنترل شده
رشته مهندسی برق
quantum confinement
تحدید کوانتومی
رشته فیزیک

محفظه
حصر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس