conscript

/kənˈskrɪpt//kənˈskrɪpt/

معنی: سرباز وظیفه، مشمول نظام کردن، سرباز کردن
معانی دیگر: به خدمت نظام فراخواندن، (برای سربازی) احضار کردن، بیگار، (کارگر و سرمایه و ابزار را به زور) به خدمت دولت در آوردن، بیگاری کشیدن از

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: conscripts, conscripting, conscripted
• : تعریف: to enroll by force of law in military service; draft.
مشابه: draft, enlist, impress, induct, press
اسم ( noun )
• : تعریف: a military recruit summoned by draft; draftee.

- The army needed conscripts because there were not enough volunteers.
[ترجمه گوگل] ارتش به سربازان وظیفه نیاز داشت زیرا داوطلبان کافی وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] ارتش به سربازان وظیفه نیاز داشت، زیرا داوطلبان کافی وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: enrolled in military service by legal compulsion; drafted.

جمله های نمونه

1. a conscript army
ارتش متشکل از سربازان وظیفه (در مقابل ارتش متشکل از سربازان داوطلب و حرفه ای: volunteer army)

2. One young conscript rose with a message of thanks, his voice choked with emotion.
[ترجمه گوگل]یکی از سربازان وظیفه جوان با پیام تشکر از جا برخاست، صدایش از احساس خفه شد
[ترجمه ترگمان]یک سرباز جوان با پیغامی از جا برخاست و با صدایی که از فرط هیجان نفسش بند آمده بود، برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They proposed to conscript both capital and labour.
[ترجمه گوگل]آنها پیشنهاد کردند که هم سرمایه و هم نیروی کار را به خدمت سربازی بفرستند
[ترجمه ترگمان]آن ها پیشنهاد کردند که هم سرمایه و هم نیروی کار را از بین ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Governor Davis wanted to conscript parents as homework helpers.
[ترجمه اسحاقی ل] فرماندار دیویس می خواست والدین را به عنوان کمک کننده به تکالیف فرزندانشان به کار بگمارد.
|
[ترجمه گوگل]فرماندار دیویس می خواست والدین را به عنوان کمک کننده در انجام تکالیف به خدمت بگیرد
[ترجمه ترگمان]فرماندار دیویس می خواست پدر و مادر را به عنوان دستیار مشق کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have an introduction to L, an army conscript.
[ترجمه گوگل]من یک مقدمه ای با L، سرباز وظیفه ارتش دارم
[ترجمه ترگمان]من یک سرباز وظیفه ارتش دارم که یک سرباز وظیفه ارتش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To conscript more victims, you need a proper network.
[ترجمه گوگل]برای سربازگیری بیشتر قربانیان، به یک شبکه مناسب نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]برای کمک به قربانیان بیشتر، شما به یک شبکه مناسب نیاز دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She could do without large conscript armies to defend land frontiers and needed long-service troops who could be employed overseas for long periods.
[ترجمه گوگل]او می‌توانست بدون ارتش‌های بزرگ سرباز وظیفه دفاع از مرزهای زمینی را انجام دهد و به نیروهایی با خدمت طولانی نیاز داشت که بتوانند برای دوره‌های طولانی در خارج از کشور استخدام شوند
[ترجمه ترگمان]او می توانست بدون ارتش سرباز وظیفه بزرگ برای دفاع از مرزه ای زمین و نیاز به نیروهایی که برای مدت طولانی در خارج از کشور استخدام می شوند، انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some have conscript armies, others do not.
[ترجمه اسحاقی] بعضی کشورها ارتشهایی از سربازان وظیفه دارند و برخی ندارند.
|
[ترجمه گوگل]برخی دارای ارتش اجباری هستند، برخی دیگر ندارند
[ترجمه ترگمان]برخی از سربازان وظیفه پاسداری دارند و برخی دیگر این کار را نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Across the road, an army conscript dressed in battle fatigues watches.
[ترجمه گوگل]در سرتاسر جاده، یک سرباز وظیفه ارتش که لباس رزم به تن دارد ساعت‌های خود را خسته می‌کند
[ترجمه ترگمان]در آن طرف جاده، سربازی سرباز سربازی که لباس پوشیده از لباس پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The practice of allowing a conscript to pay someone to take his place should be continued.
[ترجمه حبیب] عمل اجازه دادن به یک سرباز وظیفه جهت پرداخت پول به کسی که جایش را بگیرد ( بجایش خدمت کند ) باید ادامه داشته باشد
|
[ترجمه گوگل]این رویه که به سرباز وظیفه اجازه می‌دهد به کسی پول بدهد تا جای او را بگیرد باید ادامه یابد
[ترجمه ترگمان]عمل اجازه دادن به یک سرباز وظیفه برای دادن به کسی که باید جای او را بگیرد باید ادامه یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They conscript both capital and labour.
[ترجمه اسحاقی] آنها هم سرمایه و هم نیروی کار را به خدمت می گمارند.
|
[ترجمه گوگل]آنها هم سرمایه و هم نیروی کار را به خدمت می گیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها هم سرمایه و هم نیروی کار را از بین بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Your body accords with conscript requirement completely.
[ترجمه گوگل]بدن شما با نیاز سرباز وظیفه کاملا مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]بدن شما با نیاز سرباز وظیفه به طور کامل سازگاری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. " No, it'd be like dragging in a conscript. "
[ترجمه گوگل]"نه، این مانند کشاندن یک سرباز وظیفه است "
[ترجمه ترگمان]نه، مثل این بود که آدم یک سرباز را بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What does conscript check - up have is there scar to you can go on specific requirement body?
[ترجمه گوگل]معاینه سرباز وظیفه چه چیزی دارد که آیا جای زخمی برای شما وجود دارد که می توانید به بدن مورد نیاز خاص مراجعه کنید؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی کنترل وظیفه را از دست می دهد؟ جای زخم روی بدن یک نیاز ویژه وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Such were the men Lincoln and Stanton were proposing to conscript.
[ترجمه اسحاقی] اینچنین بودند مردانی که لینکلن و استانتون می خواستند به خدمت سربازی دعوت کنند.
|
[ترجمه گوگل]چنین افرادی بودند که لینکلن و استانتون به خدمت سربازی پیشنهاد داده بودند
[ترجمه ترگمان]اینها مردانی بودند که لینکلن و استانتون می خواستند از آن ها سرباز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرباز وظیفه (اسم)
conscript

مشمول نظام کردن (فعل)
conscript

سرباز کردن (فعل)
maturate, conscript, enlist, enroll

انگلیسی به انگلیسی

• person who has been drafted into military service
draft into military service
if someone is conscripted, they are officially made to join the armed forces.
a conscript is a person who has been made to join the armed forces of a country.

پیشنهاد کاربران

1 )
فراخواندن به خدمت سربازی
احضار شدن به خدمت سربازی
مشمول خدمت در نظام وظیفه شدن
2 )
به خدمت دولت درآوردن
به کارگرفتن برای دولت
به سود دولت به کار گرفتن
3 )
بیگاری کشیدن
سرباز وظیفه
1 -
/ˈkɒn. skript/
( US usually draftee )
a person who has been forced to serve in an army or in one of a country's armed forces
اسم/ شخصی که مجبور به خدمت در ارتش یا یکی از نیروهای مسلح یک کشور شده است، سرباز وظیفه
...
[مشاهده متن کامل]

Over half the army was composed of conscripts
Compare
volunteer/ noun
2 -
/kənˈskrɪpt/
( US usually draft )
to force someone to serve in an army or one of a country's armed forces
فعل/ مجبور کردن کسی به خدمت در ارتش
He was conscripted into the army at the age of 18

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/conscript
خدمت اجباری ( سربازی یا نظامی )
فراخواندن به خدمت سربازی
1
/verb/
[ obj] :
🔴 to force ( someone ) to serve in the armed forces : draft
◀️The government is conscripting men for the army.
◀️He was conscripted into the army.
🔵 Other forms :
...
[مشاهده متن کامل]

Conscripted / Conscripts / Conscripting / Conscription
2
/noun/
[count] :
🔴 a person who is forced to serve in the armed forces : draftee
🔵Other forms :
( plural ( Conscripts
3
/adjective /
always used before a noun
◀️conscript soldiers
◀️[a conscript army [=an army made up of conscripts
تلفظ :
1. کِنس کِرِپت
2. 3. کانس کِرِپت

آشخور

بپرس