consistent

/kənˈsɪstənt//kənˈsɪstənt/

معنی: استوار، نامتناقض، ثابت قدم
معانی دیگر: همساز، سازگار، بی تناقض، دارای ثبات رای، پیگر، جور، متداوم، یکجور، (نادر) منسجم، به هم چسبیده، سفت و قلمبه، محکم، با هندام، یکپارچه، یکدست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: consistently (adv.)
(1) تعریف: steadily conforming to a regular style or pattern; not varying.
مترادف: constant, invariable, regular, uniform
متضاد: capricious, inconsistent, irregular
مشابه: changeless, coherent, exact, homogeneous, immutable, selfsame, steady

- Her writing style is consistent across all her novels.
[ترجمه وحید محمدپور] سبک نوشتن او در تمام رمانهایش ثابت است.
|
[ترجمه سمن زنجانی] سبک نوشتن او در تمام رمان هایش به یک شکل است.
|
[ترجمه محمد امین] سبک نوشتن او در تمام رمان هایش پیرو یک قاعده مشخص ( قاعده مند، منسجم ) است.
|
[ترجمه گوگل] سبک نوشتن او در تمام رمان هایش ثابت است
[ترجمه ترگمان] سبک نویسندگی او در تمام رمان های او سازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you want your bread to turn out the same every time, you need to follow the recipe in a consistent manner.
[ترجمه فاطمه] اگر میخواهید نانتان هر دفعه یکجور در بیاید باید از یک دستور العمل یکسان استفاده کنید
|
[ترجمه فرزانه خدادادی] اگر می خواهید همیشه نان تان یک جور در بیاید باید از یک دستور العمل ثابت استفاده کنید
|
[ترجمه گوگل] اگر می خواهید نان شما هر بار یکسان شود، باید دستور العمل را به طور مداوم دنبال کنید
[ترجمه ترگمان] اگر می خواهید هر دفعه bread را از هم جدا کنید، باید از دستورالعمل پیروی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not contradictory; in agreement.
مترادف: according, compatible, concordant, consonant, harmonious
متضاد: incompatible, inconsistent
مشابه: coherent, conformable, congruous, even

- The statements in your summary should be consistent with all the points you've made earlier in your essay.
[ترجمه گوگل] عبارات خلاصه شما باید با تمام نکاتی که قبلاً در مقاله خود بیان کرده اید سازگار باشد
[ترجمه ترگمان] این اظهارات در خلاصه شما باید با تمام نکاتی که قبلا در مقاله خود کسب کرده اید سازگار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Unfortunately, his moralistic words are not consistent with his actions.
[ترجمه امیر نجات بخش] متاسفانه، کلام اخلاق مدارانه ی او با اعمالش سازگار نیست[تطابق ندارد][هم راستا نیست]
|
[ترجمه گوگل] متأسفانه سخنان اخلاق گرایانه او با عمل او همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان] متاسفانه، کلمات moralistic با اعمال او سازگار نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. consistent soil
خاک سفت و به هم چسبیده،کلوخ

2. a consistent style in painting
سبک نقاشی عاری از بی قاعدگی یا تناقض

3. his deeds were not consistent with his words
کردار او با گفتارش جور در نمی آمد (تناقض داشت).

4. She is a consistent girl in her feeling.
[ترجمه Hedieh] او دختری با ثبات در احساسش است
|
[ترجمه گوگل]او یک دختر ثابت در احساس خود است
[ترجمه ترگمان]او دختر consistent است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Becker has never been the most consistent of players anyway.
[ترجمه محمد] بکر ( تا به امروز ) جز باثبات ترین بازیکنان نبوده است
|
[ترجمه گوگل]به هر حال بکر هرگز ثابت ترین بازیکن نبوده است
[ترجمه ترگمان]به هر حال، بکر هرگز the بازیکنان نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Your conduct is not consistent with what you say.
[ترجمه حسن زاده] رفتار شما با گفتار شما منطبق نیست.
|
[ترجمه گوگل]رفتار شما با آنچه می گویید سازگار نیست
[ترجمه ترگمان]رفتار شما با آنچه می گویید سازگار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We need results that are consistent throughout the year.
[ترجمه گوگل]ما به نتایجی نیاز داریم که در طول سال ثابت باشند
[ترجمه ترگمان]ما به نتایجی نیاز داریم که در طول سال ثابت باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You're not very consistent: first you condemn me, then you praise me.
[ترجمه گوگل]تو خیلی ثابت نیستی: اول من را محکوم می کنی، بعد از من تعریف می کنی
[ترجمه ترگمان]شما خیلی با هم سازگار نیستید؛ اول مرا محکوم می کنید، بعد مرا ستایش می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His action is always consistent with his words.
[ترجمه گوگل]عمل او همیشه با گفتارش سازگار است
[ترجمه ترگمان]عمل او همیشه با حرف هایش سازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's terribly important for parents to be consistent.
[ترجمه نسرین رنجبر] بسیار مهم است که والدین با هم سازگار باشند
|
[ترجمه گوگل]برای والدین بسیار مهم است که ثابت قدم باشند
[ترجمه ترگمان]این برای والدین بسیار مهم است که با آن ها سازگار باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She's one of the team's most consistent players.
[ترجمه نرگس] او یکی از ثابت ترین بازیکنان تیم هست.
|
[ترجمه گوگل]او یکی از ثابت ترین بازیکنان تیم است
[ترجمه ترگمان]او یکی از the بازیکنان تیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's not very consistent in the way she treats her children.
[ترجمه گوگل]او در رفتارش با فرزندانش چندان ثابت نیست
[ترجمه ترگمان]اون خیلی با بچه هاش رفتار نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There has been a consistent improvement in her attitude.
[ترجمه گوگل]بهبود مداوم در نگرش او وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]در رفتار او یک بهبود مداوم وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is a consistent thread running through all these policies.
[ترجمه گوگل]یک رشته ثابت در همه این سیاست ها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک رشته منسجم در تمام این سیاست ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استوار (صفت)
stable, firm, constant, solid, tenacious, sound, steel, sure, secure, immovable, steady, consistent, steadfast, two-handed

نامتناقض (صفت)
consistent

ثابت قدم (صفت)
constant, consistent, steadfast, resolute, unflinching, staunch stanch, sure-footed

تخصصی

[حسابداری] یکنواخت
[عمران و معماری] سازگار - موافق - پیوسته - استوار - مداوم - همساز
[برق و الکترونیک] سازگار
[ریاضیات] متوافق، نامتناقض، استوار، پایدار، یکدست، سازگار، موافق
[آمار] سازگار
[آب و خاک] سازگار

انگلیسی به انگلیسی

• firm, coherent; steadfast
a consistent person always behaves or responds in the same way.
if two facts or ideas are consistent, they do not contradict each other.
an idea or argument that is consistent is organized so that each part of it agrees with all the other parts.

پیشنهاد کاربران

تفاوت consistent و constant:
consistent صفت چیزیه که با گذر زمان تغییر نمیکنه
اما
constant صفت چیزیه که با گذر زمان متوقف نمیشه.
consistent ( adj ) = behaving or happening in the same way, e. g. She's not very consistent in the way she treats her children. =in agreement with sth, consistently ( adv ) , consistency ( n )
consistent
در شیمی به معنای همگن
برابر بودن
be consistent with something
if a fact, idea etc is consistent with another one, it seems to match it
The results are consistent with earlier research
How could he have been bitten by a snake? He was injured in a sword fight
The symptoms are consistent with poisoning -
بی تغییر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : consistency
صفت ( adjective ) : consistent
قید ( adverb ) : consistently
مدام، مداوم
معنای دوستمون
✅صفتی ایست که کسی رو توصیف میکننه که در عقاید و
رفتارش پایداره
✅ثابت قدم و پایدار - محکم و پیگیر
?Are you a patient person
Answer: It’s a case by case situation but generally speaking I’m an extremely patient person. I can be very 💎consistent with my goals💎. Besides, I don’t see the point of getting all riled up for the things that are out of my control, because anger can distract me from objective and logical thinking in stressful situations
...
[مشاهده متن کامل]

lehg
We say that a statement, or set of statements is logically consistent when it involves no logical contradiction. A logical contradiction is the conjunction of a statement S and its denial not - S.
...
[مشاهده متن کامل]

Hilbert's program was strongly impacted by the incompleteness theorems, which showed that sufficiently strong proof theories cannot prove their own consistency ( provided that they are in fact consistent ) .
Retrieved from Wikipedia
G�del's incompleteness theorems show that any sufficiently strong recursively enumerable theory of arithmetic cannot be both complete and consistent. G�del's theorem applies to the theories of Peano arithmetic ( PA ) and primitive recursive arithmetic ( PRA ) , but not to Presburger arithmetic.
Retrieved from Wikipedia
Moreover, G�del's second incompleteness theorem shows that the consistency of sufficiently strong recursively enumerable theories of arithmetic can be tested in a particular way. Such a theory is consistent if and only if it does not prove a particular sentence, called the G�del sentence of the theory, which is a formalized statement of the claim that the theory is indeed consistent. Thus the consistency of a sufficiently strong, recursively enumerable, consistent theory of arithmetic can never be proven in that system itself. The same result is true for recursively enumerable theories that can describe a strong enough fragment of arithmetic—including set theories such as Zermelo–Fraenkel set theory ( ZF ) . These set theories cannot prove their own G�del sentence—provided that they are consistent, which is generally believed.
Retrieved from Wikipedia

سازگاری ( یا همخوانی ) در منطق به معانی گوناگونی به کار می رود. ساده ترین معنای آن نبود تناقض ( یا ناهمخوانی ) در نظام است.
مطابقت
همخوانی داشتن ، مطابق چیزی بودی
نکته = این کلمه تست کنکو 1401 بوده است
consistent
consistent ( adj ) = sustained ( adj )
به معناهای : مداوم، پی در پی، مکرر، پیاپی، پایدار/مصمم، مستمر
با ثبات
متداوم، تداوم دار، باتداوم
صفتی ایت که کسی رو توصیف میکننه که در عقاید و رفتارش پایداره
consistent ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: همخوان 2
تعریف: سامانه‏ای که اجزای آن با یکدیگر همخوانی یا سازگاری داشته باشد|||متـ . سازگار
مداوم در برخی جملات
consistent ( adj ) = منسجم، یکپارچه، یکدست/ثابت ( مثل عضو ثابت تیم ) /سازگار، مطابقت، همخوانی/تداوم، همیشگی، بدون تغییر، همواره/راسخ، ثابت قدم، استوار، محکم، با اراده ( در رابطه با نگرش و عملکرد فردی )
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - His work isn't very consistent.
کار او خیلی منسجم نیست
2 - He is their most consistent player this season.
او ثابت ترین بازیکن آنها در این فصل است.
3 - The results are entirely consistent with our earlier research.
نتایج کاملاً با تحقیقات قبلی ما مطابقت دارد.
4 - the policy of the government concerning unemployment has been consistent.
سیاست دولت در مورد بیکاری بدون تغییر بوده است.
5 - Her work is sometimes good, but the problem is she's not consistent.
کارهای او گاهی خوب است ، اما مشکل این است که او با اراده نیست.
6 - There has been a consistent improvement in her attitude.
نگرش او همواره بهبود یافته است.
7 - We do not consider his behaviour to be consistent with the holding of a high - ranking job.
ما رفتار او را با تصدی یک شغل عالی رتبه سازگار نمی دانیم.
8 - What the witness said in court was not consistent with the statement he made to the police.
آنچه که شاهد در دادگاه گفت با اظهاراتی که نزد پلیس کرد مطابقت نداشت.
9 - The president has been remarkably consistent on economic issues.
رئیس جمهور در مسائل اقتصادی بسیار ثابت قدم بوده است.
10 - The witness’s story is consistent with the police report.
داستان شاهد با گزارش پلیس مطابقت دارد.

consistent ( adj ) =uniform ( adj )
به معناهای:یکنواخت، یکدست، یکپارچه
همسان
باثبات، استوار
ادامه دار
To be consistent with
مطابق هم بودن
تطابق داشتن
منطبق با هم بودن
همسو - هم جهت و هماهنگ بودن با هم
همخوانی داشتن با هم

ثابت, یکنواخت,
منطقی
معتبر
مقاوم
سازگار
استوار
نا متناقض
در مکانیک و ریاضیات : سازگار
همخوان
هماهنگ
یکدست
همسان، استوار
در برخی موارد میتوان از لفظ مداوم نیز استفاده کرد.
دارای همخوانی
یکجور بودن
پیوسته
منسجم
یکپارچه
Always behaving in the same way
همسو و سازگار
سازگار
ثابت قدم
منطبق با
همواره
مطابق
در ریاضیات
ثابت

هماهنگ
پایدار
همسو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٩)

بپرس