consonant

/ˈkɑːnsənənt//ˈkɒnsənənt/

معنی: حرف بی صدا، حرف صامت، موافق، هم اهنگ، همخوان
معانی دیگر: همساز، هم آوا، هم صدا، متوافق، (عروض) دارای قافیه ی ناقص (رجوع شود به: consonance)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sound in a language made by constricting or diverting the flow of air through the mouth using the tongue, teeth, lips, or other speech organs. The sounds represented by the letters "d," "k," "b," "s," and "m" are examples of consonants in English.

(2) تعریف: any letter of an alphabet that is used to represent the sound of a consonant.
صفت ( adjective )
مشتقات: consonantly (adv.)
(1) تعریف: in a language, having or representing the quality of a consonant.

- The sounds /m/ and /f/ are consonant sounds.
[ترجمه گوگل] صداهای /m/ و /f/ صداهای همخوان هستند
[ترجمه ترگمان] صداها \/ m \/ و \/ f \/ صداها صداها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The letters "c" and "p" are consonant letters in English.
[ترجمه گوگل] حروف "c" و "p" حروف همخوان در زبان انگلیسی هستند
[ترجمه ترگمان] حروف \"c\" و \"p\" حروف صدادار انگلیسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in agreement, correspondence, or accord (usu. fol. by "with" or "to").
متضاد: dissonant, inconsonant
مشابه: compatible, consistent

- Our policies are consonant with the law.
[ترجمه گوگل] سیاست های ما مطابق قانون است
[ترجمه ترگمان] سیاست های ما با قانون هماهنگ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Such a move is not consonant to the rules of the game.
[ترجمه گوگل] چنین حرکتی با قوانین بازی همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان] چنین حرکتی با قوانین بازی هماهنگ نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having corresponding sounds.

(4) تعریف: harmonious in effect.
متضاد: dissonant

جمله های نمونه

1. apical consonant
همخوان نوک زبانی

2. a double consonant
آواک دو گانه (حرف بی صدای مضاعف)

3. a lip consonant
بی واکه ی لبی

4. a single consonant
بیواکه ی مفرد

5. they possess physical strength consonant with their great bodies
آنان دارای نیروی بدنی متناسب با اندام درشت خود هستند.

6. The word ends in a consonant.
[ترجمه گوگل]این کلمه به یک صامت ختم می شود
[ترجمه ترگمان]کلمه به یک صامت ختم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. " N " is a syllabic consonant in " button " .
[ترجمه گوگل]" N " یک صامت هجا در " دکمه " است
[ترجمه ترگمان]\"N\" یک آهنگ صامت در \"دکمه\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. English has 24 consonant phonemes.
[ترجمه گوگل]انگلیسی دارای 24 واج همخوان است
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی ۲۴ واج دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The quality of this suit isn't quite consonant with its price.
[ترجمه گوگل]کیفیت این کت و شلوار چندان با قیمت آن همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]کیفیت این لباس کاملا با قیمت آن هماهنگ نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This policy is scarcely consonant with the government's declared aims.
[ترجمه گوگل]این سیاست به ندرت با اهداف اعلام شده دولت همخوانی دارد
[ترجمه ترگمان]این سیاست به ندرت با اهداف اعلام شده توسط دولت هماهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It occurs after another consonant, and the way it is produced depends to some extent on the nature of that consonant.
[ترجمه گوگل]بعد از صامت دیگری رخ می دهد و نحوه تولید آن تا حدی به ماهیت آن صامت بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]آن پس از یک صامت دیگر رخ می دهد، و روشی که تولید می شود به حدی بستگی دارد که ماهیت آن صامت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some phonologists maintain that a syllabic consonant is really a case of a vowel and a consonant that have become combined.
[ترجمه گوگل]برخی از واج شناسان معتقدند که صامت هجا در واقع مصوت و صامتی است که ترکیب شده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از phonologists حفظ می کنند که یک صامت syllabic واقعا یک مورد از مصوت و صامت است که با هم ترکیب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You will remember that consonant sounds are made by creating a brief barrier to the flow of breath.
[ترجمه گوگل]به یاد دارید که صداهای همخوان با ایجاد یک مانع کوتاه برای جریان نفس ایجاد می شوند
[ترجمه ترگمان]شما به یاد خواهید داشت که صداهای صامت از طریق ایجاد یک مانع کوتاه برای جریان نفس ایجاد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even if she only knows a handful of consonant sounds, we can help her to live like an author.
[ترجمه گوگل]حتی اگر او فقط تعداد انگشت شماری صداهای همخوان را بلد باشد، می توانیم به او کمک کنیم تا مانند یک نویسنده زندگی کند
[ترجمه ترگمان]حتی اگر او فقط یک مشت صداهای صامت را بداند، ما می توانیم به او کمک کنیم مانند یک نویسنده زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The views of the black leadership are consonant with those of black Americans.
[ترجمه گوگل]دیدگاه‌های رهبری سیاه‌پوستان با دیدگاه‌های سیاه‌پوستان آمریکایی همخوانی دارد
[ترجمه ترگمان]دیدگاه رهبری سیاه پوست با آن آمریکایی های سیاه پوست هماهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. On the face of it, this approach is consonant with the requirements of the Act.
[ترجمه گوگل]در ظاهر، این رویکرد با الزامات قانون همخوانی دارد
[ترجمه ترگمان]در مواجهه با آن، این رویکرد با الزامات قانون هماهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. In some consonant clusters, sounds are apt to be elided, ie omitted, in rapid speech.
[ترجمه گوگل]در برخی از خوشه های همخوان، صداها در گفتار سریع حذف می شوند، یعنی حذف می شوند
[ترجمه ترگمان]در برخی از خوشه ها، به نظر می رسد که اصوات در گفتار سریع حذف می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Background noise may entirely obliterate the consonant sounds.
[ترجمه گوگل]نویز پس زمینه ممکن است صداهای همخوان را کاملاً از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]سر و صدا ممکن است به طور کامل صداهای صامت را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حرف بی صدا (اسم)
consonant

حرف صامت (اسم)
consonant

موافق (صفت)
accordant, according, agreeing, compliant, congruent, compatible, concordant, concurrent, consonant, consentaneous, consenting

هم اهنگ (صفت)
concordant, homophonic, unisonant, unisonous, harmonic, symphonic, symphonious, consonant, coordinated

همخوان (صفت)
consonant

انگلیسی به انگلیسی

• letter (in the alphabet) that is not a vowel
a consonant is a sound such as `p', `f', `n', or `t' which you pronounce by stopping the air flowing freely through your mouth.

پیشنهاد کاربران

( مجازاً ) همسو، مطابق با
( مثلاً در ابتدای پاراگراف ) :

. . . Consonant with
همسو با آنچه تا الان گفتیم. . .
consonant ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: همخوان 3
تعریف: آوایی که در تولید آن نوعی مانع در مسیر جریان هوا ایجاد شود|||متـ . صامت
بیصدا
در زیر نویس فیلم "بتمن آغاز میکند" این کلمه رو اغضای شهرداری ترجمه کرده که من حسابی تعجب کردم لطفا نظرتون رو بنویسید ممنون
در موسیقی به ویژگی ای بین دو نت موسیقیایی گفته می شود که با هم هم آوا هستند. یعنی صدای دو نت با هم تطبیق دارد. مثلا نت ر و لا با هم هم آوا هستند یا نت سی و می
ویروس
هم آوا ، موافق سازگار
حرف بیصدا

بپرس