corporate

/ˈkɔːrpərət//ˈkɔːpərət/

معنی: یکی شده، دارای شخصیت حقوقی، بصورت شرکت درامده
معانی دیگر: (شرکت) به ثبت رسیده، سهامی، شرکتی، تن آوردی، دارای ویژگی های شرکت های سهامی، مشترک، گروهی، جمعی، انبازین، (قدیمی) متحد، یکپارچه، همبسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: corporately (adv.)
(1) تعریف: of or relating to a corporation.
مشابه: business

- Corporate decisions are made by the board of directors.
[ترجمه Zk] تصمیمات شرکت توسط هیئت مدیران گرفته میشود.
|
[ترجمه حمیده] تصمیمات مشارکتی توسط هییت مدیره گرفته می شود.
|
[ترجمه گوگل] تصمیمات شرکت توسط هیئت مدیره اتخاذ می شود
[ترجمه ترگمان] تصمیمات شرکت توسط هییت مدیره اتخاذ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our accountant prepares our corporate tax returns.
[ترجمه گوگل] حسابدار ما اظهارنامه مالیاتی شرکت ما را تهیه می کند
[ترجمه ترگمان] حسابدار ما اظهارنامه مالیاتی شرکت ما را آماده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bank handles both personal and corporate accounts.
[ترجمه مجید وحید] بانک هم به حساب های اشخاص حقیقی و هم حقوقی رسیدگی می کند.
|
[ترجمه گوگل] این بانک هم حساب های شخصی و هم حساب های شرکتی را اداره می کند
[ترجمه ترگمان] این بانک هم حساب های شخصی و هم شرکت را اداره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: associated or united as one group.

(3) تعریف: of or relating to a united group of individuals.

جمله های نمونه

1. corporate bond
سند قرضه ی شرکتی

2. corporate debts
بدهی های شرکت(ها)

3. corporate income tax
مالیات بردرآمد شرکت (ها)

4. corporate responsibility
مسئولیت مشترک

5. The company is moving its corporate headquarters from New York to Houston.
[ترجمه گوگل]این شرکت در حال انتقال دفتر مرکزی خود از نیویورک به هیوستون است
[ترجمه ترگمان]این شرکت دفتر مرکزی شرکت خود را از نیویورک به هوستون منتقل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The corporate giants try to drive down wages in order to make superprofits.
[ترجمه گوگل]غول های شرکتی سعی می کنند دستمزدها را پایین بیاورند تا به سودهای فوق العاده دست یابند
[ترجمه ترگمان]غول های شرکت ها تلاش می کنند تا دستمزدها را پایین بیاورند تا superprofits را تشکیل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Increasingly, corporate clients are seeking to outsource the management of their facilities.
[ترجمه گوگل]مشتریان شرکتی به طور فزاینده ای به دنبال برون سپاری مدیریت امکانات خود هستند
[ترجمه ترگمان]به طور فزاینده ای، مشتریان شرکتی به دنبال برون سپاری مدیریت امکانات خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hotel is used for corporate entertaining .
[ترجمه ثریا] از این هتل برای سرگرمی های گروهی بهره برداری می شود.
|
[ترجمه گوگل]از این هتل برای سرگرمی های شرکتی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]این هتل برای تفریحات تجاری مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Corporate owners often find themselves strapped for cash to pay taxes.
[ترجمه Hyouka] صاحبان شرکت ها اغلب جهت پرداخت مالیات خود را محتاج پول نقد می یابند.
|
[ترجمه گوگل]صاحبان شرکت ها اغلب خود را برای پرداخت مالیات در بند پول نقد می بینند
[ترجمه ترگمان]مالکان شرکت ها اغلب خود را برای پرداخت مالیات بسته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Coincident interests with the corporate rich and political directorate are pointed out.
[ترجمه ثریا] منافع مشترک با هیات مدیره توانگر و سیاستمدارِ شرکت مورد توجه قرار گرفته است.
|
[ترجمه گوگل]به منافع همزمان با ثروتمندان شرکت و مدیریت سیاسی اشاره شده است
[ترجمه ترگمان]منافع coincident با مدیریت و مدیریت سیاسی شرکت ها به این موضوع اشاره شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A reduction in corporate tax should act as a stimulus to economic activity.
[ترجمه گوگل]کاهش مالیات شرکت ها باید به عنوان محرکی برای فعالیت های اقتصادی عمل کند
[ترجمه ترگمان]کاهش مالیات شرکت ها باید به عنوان محرکی برای فعالیت اقتصادی عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The law applies to both individuals and corporate bodies.
[ترجمه گوگل]این قانون هم برای اشخاص حقیقی و هم برای اشخاص حقوقی اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]این قانون هم برای افراد و هم افراد شرکت اعمال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Corporate dress codes don't give workers much room for self-expression.
[ترجمه Javad Keyhan] قوانین پوشش در شرکت ها اجازه خودنمایی به کارمندان نمی دهد
|
[ترجمه گوگل]کدهای لباس شرکتی به کارگران فضای زیادی برای ابراز وجود نمی دهد
[ترجمه ترگمان]کده ای لباس شرکتی به کارگران فضای زیادی برای ابراز خود نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Corporate crime?committed by businesses?should not be confused with white-collar crime, which refers to the occupation of the perpetrator and may be directed against a business.
[ترجمه گوگل]جرم شرکتی که توسط مشاغل مرتکب می شود را نباید با جرایم یقه سفید که به شغل مرتکب اشاره دارد و ممکن است علیه یک تجارت باشد اشتباه گرفته شود
[ترجمه ترگمان]جرم شرکت؟ با کسب و کارها متعهد باشید؟ نباید با جرم یقه سفید اشتباه گرفته شود، که به شغل مجرم اشاره دارد و ممکن است علیه یک کسب وکار هدایت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Increased emphasis is now being placed on corporate image.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر تاکید فزاینده ای بر تصویر شرکتی شده است
[ترجمه ترگمان]افزایش تاکید در حال حاضر بر روی تصویر شرکت قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The number of corporate bankruptcies climbed in August.
[ترجمه گوگل]تعداد ورشکستگی های شرکت ها در ماه اوت افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]تعداد ورشکستگی سازمانی در ماه اوت بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یکی شده (صفت)
corporate

دارای شخصیت حقوقی (صفت)
corporate

بصورت شرکت درامده (صفت)
corporate

تخصصی

[صنعت] شرکت، سازمان
[حقوق] مربوط یا متعلق به شرکت، تأسیس یافته

انگلیسی به انگلیسی

• incorporated; common, shared, collective; of or pertaining to a corporation
corporate means owned by or relating to one or more large businesses or companies.
corporate also means owned or shared by all the members of a group or organization.

پیشنهاد کاربران

شرکتی
مثال: He works for a large corporate firm.
او برای یک شرکت بزرگ شرکتی کار می کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
دراتحاد
1. اسم ( Noun ) :
Corporation: به عنوان یک واحد اصلی به معنای یک شرکت حقوقی.
Multinational Corporation: یک شرکت چند ملیتی که در کشورهای مختلف فعالیت دارد.
Public Corporation: یک شرکت سهامی عامه، که سهام آن به عنوان اوراق بهادار در بازار معاملاتی عرضه می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

Private Corporation: یک شرکت سهامی خصوصی که سهام آن در بازار عرضه نمی شود.
2. فعل ( Verb ) :
Incorporate: به معنای تأسیس یا وارد کردن یک شرکت به عنوان واحد حقوقی.
Corporatize: به معنای تبدیل به یک شرکت یا نهاد حقوقی.
3. صفت ( Adjective ) :
Corporate: مرتبط با یک شرکت یا امور شرکتی.
Corporate Governance: حاکمیت شرکتی؛ سیستمی که به تنظیم و اداره یک شرکت و مدیریت روابط آن با سایر اراکان مرتبط می پردازد.
4. قید ( Adverb ) :
Corporately: به صورت مرتبط با یک شرکت یا به شکل حقوقی.

سازمان یافته
corporate corruption:
فساد سازمان یافته
جمعی - گروهی
. . .
If governments regulate water with disinterested autonomy, they will be able to protect the general public from the excesses of corporate recklessness
به صورت شرکت در اومده ، یکی شدن
Airlines are very keen on their corporate identity
Incorporate جا دادن ، گنجاندن
1. [مربوط به] شرکت
2. متحد، یکپارچه، واحد
3. مشترک، جمعی، گروهی، اشتراکی
دسته جمعی
شرکتی ( adj )
شعبه

Adj:
of or shared by all the members of a group.
Joint
combined
united
Company
common

١. مشارکتی ( بین اعضای گروه و مجموعه )
٢. شرکتی ( سازمانی ) ( مربوط به کمپانی )
تجاری، بازرگانی
دارای شخصیت حقوقی
متحد
شرکت
مشترک
تلفیقی
یکپارچه کننده
در قالب شرکت
شرکتی
To do something by the help of other
سازمانی
درون مرز های
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس