corset

/ˈkɔːrsət//ˈkɔːsɪt/

معنی: کرست، شکم بند زنانه، شکم بند بستن
معانی دیگر: (زنانه) شکم بند، گن، (قرون وسطی) کت تنگ، بالاپوش (تنگ)، (قدیمی - لباس زنانه) بالاتنه، سینه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a stiff, close-fitting undergarment worn to shape or support the middle part of the body.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: corsets, corseting, corseted
• : تعریف: to provide with or as if with a corset.

جمله های نمونه

1. she laced the corset tightly around her waist
شکم بند خود را محکم دور کمر خود بست.

2. She wore a corset to support her broken body, and she lived to be only 4
[ترجمه گوگل]او برای حمایت از بدن شکسته خود یک کرست پوشید و تنها 4 سال عمر کرد
[ترجمه ترگمان]او یک جلیقه به تن داشت تا بدن شکسته خود را تامین کند، و او فقط ۴ سال داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He already travels with a corset for his back problems and leg strapping.
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر با یک کرست برای مشکلات کمر و بند پای خود سفر می کند
[ترجمه ترگمان]او پیش از این با یک جلیقه برای مشکلات کمر و کفش های leg سفر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Toned muscles can also act as a natural corset, improving the body's shape and contours.
[ترجمه گوگل]عضلات تقویت شده همچنین می توانند به عنوان یک کرست طبیعی عمل کنند و شکل و خطوط بدن را بهبود بخشند
[ترجمه ترگمان]ماهیچه های toned نیز می توانند به عنوان یک کرست طبیعی عمل کنند و شکل و شکل بدن را بهبود ببخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A back corset may be needed to prevent curvature.
[ترجمه گوگل]ممکن است برای جلوگیری از انحنا به یک کرست پشتی نیاز باشد
[ترجمه ترگمان]یک کرست برای جلوگیری از انحنا مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Isaac Mizrahi tried his hand at the corset, and in the process turned out some fabulous evening dresses.
[ترجمه گوگل]اسحاق میزراهی دست خود را در کرست امتحان کرد و در این روند لباس های شب افسانه ای به دست آمد
[ترجمه ترگمان]اسحاق Mizrahi با پوشیدن کرست دست او را امتحان کرد و در این فرآیند برخی لباس های زیبا عصر را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That bronze corset can make even the most peace-loving warrior a little cranky.
[ترجمه گوگل]آن کرست برنزی می تواند حتی صلح طلب ترین جنگجو را کمی بداخلاق کند
[ترجمه ترگمان]آن جلیقه برنز می تواند حتی the جنگجو را کمی بد خلق کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An innovation was the corset, separate from the skirt.
[ترجمه گوگل]یک نوآوری کرست جدا از دامن بود
[ترجمه ترگمان]یک نوآوری، the بود که از دامنش جدا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As tight as a corset, the new speed suits make the wearer sleeker and more streamlined.
[ترجمه گوگل]به اندازه یک کرست تنگ، کت و شلوارهای سرعتی جدید، پوشنده را براق تر و ساده تر می کنند
[ترجمه ترگمان]با تنگ کردن لباس، سرعت جدید با لباس پوشیدن لباس ها و ساده تر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thus the corset was never loosened or removed, but tightened more and more.
[ترجمه گوگل]بنابراین کرست هرگز شل یا برداشته نشد، بلکه بیشتر و بیشتر سفت می شد
[ترجمه ترگمان]بدین ترتیب، کرست هیچ گاه شل نشد، بلکه بیشتر و بیشتر تنگ می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She used to have a corset that laced up at the side.
[ترجمه گوگل]او قبلاً یک کرست داشت که در کنارش بسته می شد
[ترجمه ترگمان] اون عادت داشت که کرست بپوشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Corset: Article of clothing worn to shape or constrict the torso.
[ترجمه گوگل]کرست: لباسی که برای شکل دادن یا منقبض کردن نیم تنه پوشیده می شود
[ترجمه ترگمان]corset: ماده لباس هایی که برای شکل گرفتن و یا انقباض پیکر بندی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you bought me the proper - sized corset, I wouldn't have to squirm.
[ترجمه گوگل]اگر کرست با اندازه مناسب را برای من می خریدی، دیگر مجبور نبودم دست و پا بزنم
[ترجمه ترگمان]اگه یه کرست درست و مناسب برام بخری، مجبور نبودم پیچ وتاب بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All patients were treated with therapeutic exercises, lumbosacral corset with steel bracing, and nonsteroidal anti - inflammatory drugs.
[ترجمه گوگل]همه بیماران با تمرینات درمانی، کرست لومبوساکرال با بریس فولادی و داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی تحت درمان قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]تمام بیماران با تمرین های درمانی، corset lumbosacral با bracing فولادی و داروهای ضد التهاب غیر استروئیدی، تحت درمان قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کرست (اسم)
corselet, girdle, corset

شکم بند زنانه (اسم)
corset

شکم بند بستن (فعل)
corset

تخصصی

[نساجی] کرست تناسب اندام - لباس کم پوشش خیلی چسبان بندی - کرست - سینه بند

انگلیسی به انگلیسی

• tight-fitting undergarment (generally worn by women to give shape and support to the breasts, hips and waist)
a corset is a stiff piece of underwear, worn by some women around their hips and waist to make them look slimmer.

پیشنهاد کاربران

بپرس