counselor

/ˈkaʊnsələr//ˈkaʊnsələ/

معنی: مشاور، رایزن، وکیل مدافع، مستشار
معانی دیگر: مشاور، مستشار، رایزن، وکیل مدافع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone who gives or is hired to give counsel.
مشابه: adviser, guide

- a guidance counselor
[ترجمه گوگل] یک مشاور راهنمایی
[ترجمه ترگمان] مشاور راهنما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: someone hired to supervise children at a camp.

(3) تعریف: an attorney, esp. one who represents clients in court; lawyer.
مشابه: attorney, counsel, defense, lawyer

جمله های نمونه

1. I went to a counselor for guidance on my career.
[ترجمه Queen Sanaz] برای راهنمایی در مورد شغلم به مشاور مراجعه کردم.
|
[ترجمه گوگل]برای راهنمایی در مورد شغلم به مشاور مراجعه کردم
[ترجمه ترگمان]من به یه مشاور برای راهنمایی کارم رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Confidentiality is implicit in your relationship with a counselor.
[ترجمه گوگل]رازداری در رابطه شما با یک مشاور مستتر است
[ترجمه ترگمان]قابلیت اعتماد به طور ضمنی در رابطه شما با یک مشاور صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His elder sister had been his guide,counselor,and friend.
[ترجمه محمد امین دری] خواهر بزرگترش راهنما، مشاور و دوستش بود
|
[ترجمه نیلا] خواهر بزرگترش مشاور راهنمای دوستش بود
|
[ترجمه گوگل]خواهر بزرگتر راهنما، مشاور و دوست او بود
[ترجمه ترگمان]خواهر بزرگش مشاور، مشاور و دوست او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He handled his responsibilities as a counselor in an intelligent and caring fashion.
[ترجمه گوگل]او مسئولیت های خود را به عنوان یک مشاور به شیوه ای هوشمندانه و دلسوز انجام داد
[ترجمه ترگمان]او مسئولیت های خود را به عنوان مشاور در یک مد هوشمند و دلسوز انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The counselor would then electronically graze the 70 categorical pots of money.
[ترجمه گوگل]سپس مشاور 70 دیگ دسته بندی پول را به صورت الکترونیکی می چراند
[ترجمه ترگمان]سپس مشاور به صورت الکترونیکی ۷۰ لیوان قطعی را در اختیار خود قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For the one principal and one guidance counselor to have constant contact with all our kids would be an impossibility.
[ترجمه گوگل]برای یک مدیر و یک مشاور راهنما که تماس دائمی با همه بچه های ما داشته باشد غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]برای یک مدیر و یک مشاور راهنما، ارتباط مداوم با تمام بچه های ما غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Father: A counselor from your school called today and told me a lot of students have been taking drugs.
[ترجمه گوگل]پدر: امروز یکی از مشاوران مدرسه شما تماس گرفت و به من گفت که دانش آموزان زیادی مواد مخدر مصرف می کنند
[ترجمه ترگمان]پدر: یک مشاور مدرسه شما امروز تماس گرفت و به من گفت که بسیاری از دانش آموزان دارو مصرف کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It may be a guidance counselor who is interested in getting the school to develop strategies to help work-inhibited students.
[ترجمه گوگل]ممکن است این یک مشاور راهنمایی باشد که علاقه مند است مدرسه را وادار به ایجاد استراتژی هایی برای کمک به دانش آموزانی که از کار بازدارند، باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است یک مشاور راهنما باشد که علاقه مند است به مدرسه برود تا استراتژی هایی برای کمک به دانش آموزان ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Talk to your counselor about the best way to handle this, and follow his or her advice.
[ترجمه گوگل]با مشاور خود در مورد بهترین راه حل این مشکل صحبت کنید و توصیه های او را دنبال کنید
[ترجمه ترگمان]با مشاور شما در مورد بهترین راه برای رسیدگی به این موضوع صحبت کنید و از او پیروی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. "Kids think they're invincible," said the school's drug counselor.
[ترجمه گوگل]مشاور مواد مخدر مدرسه گفت: بچه ها فکر می کنند شکست ناپذیر هستند
[ترجمه ترگمان]مشاور مواد مخدر مدرسه گفت: \" کودکان فکر می کنند شکست ناپذیر هستند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In high school, her counselor advised her either to go to vocational school or to stay home.
[ترجمه گوگل]در دبیرستان، مشاور او به او توصیه کرد که یا به مدرسه حرفه ای برود یا در خانه بماند
[ترجمه ترگمان]در دبیرستان، مشاور به او توصیه کرد که به مدرسه فنی حرفه ای برود یا در خانه بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. From time to time, the counselor might reflect back to the child what is happening.
[ترجمه گوگل]گاه به گاه، مشاور ممکن است آنچه را که در حال رخ دادن است به کودک بازتاب دهد
[ترجمه ترگمان]از زمان به بعد مشاور ممکن است به کودک فکر کند که چه اتفاقی دارد می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A school counselor helped Jason resolve a conflict with one of his teachers.
[ترجمه گوگل]یک مشاور مدرسه به جیسون کمک کرد تا درگیری با یکی از معلمانش را حل کند
[ترجمه ترگمان]مشاور مدرسه به جیسون کمک کرد تا تعارض با یکی از معلمان خود حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The counselor spoke her name, and she looked up, her eyes red in the half-light.
[ترجمه گوگل]مشاور نام او را به زبان آورد و او در حالی که چشمانش در نور نیمه روشن قرمز شده بود به بالا نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]مشاور اسم او را گفت و سرش را بلند کرد، چشمانش از نیمه نور سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We talked to a counselor also.
[ترجمه مريم] ما با مشاور هم حرف زدیم
|
[ترجمه A.B] ما همچنین با یک مشاور حرف زدیم.
|
[ترجمه گوگل]با یک مشاور هم صحبت کردیم
[ترجمه ترگمان]ما با یه مشاور حرف زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشاور (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, solicitor

رایزن (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, councillor

وکیل مدافع (اسم)
advocate, counselor, attorney, barrister, counsellor

مستشار (اسم)
counselor, councilor, councillor, counsellor

انگلیسی به انگلیسی

• person who advises, person who offers counsel; lawyer, advocate; supervisor

پیشنهاد کاربران

مشاور
مثال: She works as a school counselor.
او به عنوان مشاور مدرسه کار می کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Counselor; مشاور
My founder is a counselor
معنی:پدر من یک مشاور هستش
1. a high ranking diplomat
رایزن، مستشار
2. someone who gives counsel
مشاور
3. Someone who takes people's rights
وکیل مدافع
counselor 2 ( n ) ( also counselor - at - law ) =a lawyer
counselor
counselor 1 ( n ) ( kaʊnslər ) ( Canadian English usually counsellor ) =a person who has been trained to advise people with problems, especially personal problems
counselor
فیودور داستایفسکی - دازای اوسامو
مثال:
- happy group counseling hour ( فیودور داستایفسکی ) : ساعت مشاوره گروهی خوشحال
- suicide counselor ( دازای اوسامو ) : مشاور خودکشی
counselor ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: مشاور 1
تعریف: فرد متخصص در مشاوره
Camp counselor
سرپرست اردو
سرپرست ( اردو )
A counselor gives tip to people.
حسابدار
مشاور
مثال:
Last week , l went to my school counselor for lesson planning
مشاور تحصیلی
a fire made outdoors by people who are camping
مسؤل
مشاور، کسی که مشاوره میدهد
A counselor gives advice to people
راهنما اردو
دادرس
وکیل - مشاور

وکیل یا مشاور
مسئول ناظر اردو
مشاور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس