cubicle

/ˈkjuːbɪkl̩//ˈkjuːbɪkl̩/

معنی: خوابگاه، اطاقک
معانی دیگر: (به ویژه در خوابگاه و کتابخانه و ترن) اتاقچه، اتاق، اتاقک، خوابگاه جداگانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: any very small room or partitioned space, as in an office or dormitory.

- The account managers work in cubicles, but the supervisors have their own offices.
[ترجمه محمدرضا شریفی] مدیران حساب در اتاقک ها کار می کنند، اما ناظران دفاتر خود را دارند.
|
[ترجمه رضا سیاری] مدیران حسابداری در اتاق های مشترک کار می کنند، اما سرپرستان دفاتر مخصوص خود را دارند.
|
[ترجمه گوگل] مدیران حساب در اتاقک کار می کنند، اما سرپرستان دفاتر خود را دارند
[ترجمه ترگمان] مدیران حساب در خوابگاه ها کار می کنند، اما ناظران دفاتر خود را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He got undressed in a small cubicle next to the pool.
[ترجمه گوگل]او در یک اتاقک کوچک کنار استخر لباس هایش را در آورد
[ترجمه ترگمان]در اتاقک کوچکی کنار استخر لخت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She studies in a cubicle in the school library.
[ترجمه گوگل]او در یک اتاقک در کتابخانه مدرسه درس می خواند
[ترجمه ترگمان]او در یک اتاقک در کتابخانه مدرسه درس می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The bathroom has a separate shower cubicle .
[ترجمه گوگل]حمام یک کابین دوش مجزا دارد
[ترجمه ترگمان] دستشویی یه خوابگاه کاملا مجزا داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was a dark little cubicle there, with a metal floor and walls, all dripping with water.
[ترجمه گوگل]یک اتاقک کوچک تاریک آنجا بود، با کف و دیوارهای فلزی، که همه آن از آب می چکید
[ترجمه ترگمان]یک اتاقک کوچک تاریک آنجا بود، با کف و دیوار فلزی که از آب می چکید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My wife, meanwhile, was in the next cubicle with a fractured sternum and collarbone.
[ترجمه گوگل]در همین حال همسرم در اتاقک بعدی با شکستگی سینه و استخوان ترقوه بود
[ترجمه ترگمان]در این میان، زن من در اتاقک مجاور با استخوان جناغ و استخوان ترقوه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In one of the latter was a cubicle with glass sides, and filled with electronic equipment.
[ترجمه گوگل]در یکی از این دومی ها اطاقکی با کناره های شیشه ای و پر از تجهیزات الکترونیکی بود
[ترجمه ترگمان]در یکی از این دو، اتاقکی با دیواره های شیشه ای وجود داشت که پر از تجهیزات الکترونیکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Is there room for a cubicle or can one be installed over the bath?
[ترجمه گوگل]آیا فضایی برای اطاقک وجود دارد یا می توان آن را روی حمام نصب کرد؟
[ترجمه ترگمان]آیا برای یک اتاقک اتاق وجود دارد یا می توان آن را در حمام نصب کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Inside the tiny cubicle is a mirror.
[ترجمه گوگل]داخل اتاقک کوچک یک آینه قرار دارد
[ترجمه ترگمان]داخل اتاق کوچک یک آیینه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She sat in a small, windowless cubicle behind a large desk with five telephones in front of her.
[ترجمه گوگل]او در یک اتاقک کوچک و بدون پنجره پشت یک میز بزرگ با پنج تلفن در جلویش نشست
[ترجمه ترگمان]او در اتاقک کوچک و بدون پنجره پشت می زی بزرگ با پنج تلفن جلو او نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She locked herself into a cubicle and took a leak.
[ترجمه گوگل]او خود را در یک اتاقک قفل کرد و نشت کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را در اتاقک زندانی کرد و یک سوراخ بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Inside is a cubicle with a vent that opens out above the shower in the bathroom.
[ترجمه گوگل]داخل یک کابین با دریچه ای است که بالای دوش حمام باز می شود
[ترجمه ترگمان]داخل اتاقک یک اتاقک با یک دریچه است که در بالای دوش حمام باز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fully tiled shower cubicle with fitted Triton T80 electric shower.
[ترجمه گوگل]کابین دوش کاملاً کاشی شده با دوش برقی Triton T80
[ترجمه ترگمان]اتاقک مخصوص حمام با کاشی های کاملا مجهز، با استفاده از دوش الکتریکی T۸۰ Triton
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I was nearly at the cubicle door when it creaked open and something squeezed out to take hold of me.
[ترجمه گوگل]تقریباً نزدیک در اتاقک بودم که در با صدای جیر جیر باز شد و چیزی به بیرون فشار آورد تا مرا بگیرد
[ترجمه ترگمان]تقریبا نزدیک در اتاق بود که در باز شد و چیزی به زور بیرون آمد که مرا بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In a corner I could see the glass cubicle, where the steaming electronics hissed and warbled like something living.
[ترجمه گوگل]در گوشه‌ای می‌توانستم اتاقک شیشه‌ای را ببینم، جایی که وسایل الکترونیکی بخار مانند چیزی زنده خش خش می‌زد و می‌چرخد
[ترجمه ترگمان]در گوشه ای می توانستم اتاقک شیشه ای را ببینم که در آن دستگاه الکتریکی بخار بلند صدا می کرد و مثل چیزی زمزمه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It can even be a cubicle with a phone and a desk upon which you can rest your portable computer.
[ترجمه گوگل]حتی می تواند یک اتاقک با یک تلفن و یک میز باشد که می توانید رایانه قابل حمل خود را روی آن قرار دهید
[ترجمه ترگمان]حتی یک اتاقک با یک تلفن و یک میز است که می توانید کامپیوتر your را روی آن استراحت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوابگاه (اسم)
chamber, bed, doss, dormitory, dorm, bedroom, bedchamber, cubicle, bunk, cabin

اطاقک (اسم)
booth, cubicle, box, cabinet, small room

تخصصی

[برق و الکترونیک] اتاقک محقظه ای برا یتجهیزات فشار - قوی
[زمین شناسی] اتاقک، محفظه

انگلیسی به انگلیسی

• small room, small partitioned space
a cubicle is a small enclosed area in a public building which is used for a particular purpose, such as changing your clothes or talking to someone privately.

پیشنهاد کاربران

توی بعضی گیم نت ها یا سالن های مطالعه یا محل کار یک میز پارتیشن شده ای هست به همون می گن.
https://uc. yamaha. com/getattachment/Insights/Blog/2021/August/The - Return - of - Office - Cubicles/Office - Cubicles. jpg. aspx/?width=1200&height=857
فضای مجزای کار _اطاقک کار
اتاقک پارتیشن بندی شده درون یک اتاق ( محل کار )
Office=دفتر کار ( یک اتاق کامل )
Cubicle=اتاقک کار ( قسمتی از یک اتاق )
خوابگاه، اتاق کوچک: )
اتاق پرو
رختکن ( اتاق تعویض لباس و انتظار برای دکتر )
a small space with walls or curtains around it, that is separate from the rest of a room and where you can be private when taking clothes off, etc.
فضای کوچکی که با بخشبندی ( پارتیشن بندی ) با دیواره های کوتاهی برای هر کارمند در سالن یا اتاق در نگر گرفته شده است

بپرس