cuddly

/ˈkədli//ˈkʌdli/

معنی: راحت
معانی دیگر: بغل کردنی، دوست داشتنی، مامانی، نوازش کن

جمله های نمونه

1. One little girl was clinging onto a cuddly toy.
[ترجمه اصغر] ی دختر بچه بغل کرفته بود ی عروسک پشمالو رو
|
[ترجمه گوگل]یک دختر کوچک به یک اسباب بازی نوازش چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]یه دختر کوچولو به یه اسباب بازی نرم چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He is a small, cuddly man with spectacles.
[ترجمه گوگل]او مردی است کوچک و نوازشگر با عینک
[ترجمه ترگمان]مرد کوچک و cuddly است با عینک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is the most affectionate and cuddly dog I have ever known.
[ترجمه گوگل]او مهربان ترین و نوازشگرترین سگی است که تا به حال می شناسم
[ترجمه ترگمان]او زیباترین و affectionate سگی است که تا به حال دیده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This cuddly baby doll comes with her own blanket and bottle.
[ترجمه Saeid.T] Comes که اینجا به اشتباه ترجمه شده میاد منظور اینه که موجود است و میتونید بخرید
|
[ترجمه گوگل]این عروسک بچه نوازش با پتو و شیشه مخصوص خودش ارائه می شود
[ترجمه ترگمان]این عروسک کوچولوی cuddly با پتو و بطری خودش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Another woman might adore helpless, cuddly babies but find the activity and demands of toddlers nerve-wracking.
[ترجمه گوگل]زن دیگری ممکن است نوزادان ناتوان و نوازشگر را دوست داشته باشد، اما فعالیت و خواسته های کودکان نوپا اعصاب خردکن را بیابد
[ترجمه ترگمان]یک زن دیگر ممکن است نوزادان ناتوان و cuddly را دوست داشته باشد اما فعالیت و خواسته های کودکان نوپا را درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was almost cuddly, talking about how he plays football with his old mates and helps fix their go-karts.
[ترجمه گوگل]او تقریباً نوازشگر بود و در مورد اینکه چگونه با دوستان قدیمی‌اش فوتبال بازی می‌کند و به تعمیر کارت‌هایشان کمک می‌کند صحبت می‌کرد
[ترجمه ترگمان]او در مورد اینکه چطور با همکاران قدیمی خود فوتبال بازی می کند و به رفع خستگی آن ها کمک می کند، در آغوش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The cuddly robot may be a major route through which we communicate with the world of information.
[ترجمه گوگل]ربات نوازشگر ممکن است مسیر اصلی ارتباط ما با دنیای اطلاعات باشد
[ترجمه ترگمان]این روبات نرم و نرم ممکن است یک مسیر اصلی باشد که ما با دنیای اطلاعات ارتباط برقرار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cuddly Dudley is back - as Melvyn, a character he describes as a small normal man fighting against the world.
[ترجمه گوگل]کودلی دادلی بازگشته است - به عنوان ملوین، شخصیتی که او به عنوان یک مرد معمولی کوچک توصیف می کند که علیه دنیا می جنگد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان فردی عادی رفتار می کند که به عنوان یک مرد عادی در حال مبارزه با دنیا توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She dropped a cuddly brown toy wearing the colours of Everton into the grave.
[ترجمه گوگل]او یک اسباب‌بازی قهوه‌ای نوازش‌کننده که رنگ‌های اورتون را پوشیده بود، داخل قبر انداخت
[ترجمه ترگمان]او یک اسباب بازی قهوه ای یا cuddly را کنار گذاشت که رنگ های اورتون را در گور به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Among them was a small cuddly bunny wrapped in a plastic bag against the overnight rain.
[ترجمه گوگل]در میان آنها یک خرگوش نوازشگر کوچک بود که در یک کیسه پلاستیکی در برابر باران شبانه پیچیده شده بود
[ترجمه ترگمان]در بین آن ها حیوان cuddly کوچکی قرار داشت که در یک کیسه پلاستیکی در مقابل باران شبانه پیچیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He wasn't a cuddly, picture-book puss.
[ترجمه گوگل]او یک گربه دوست داشتنی و کتاب مصور نبود
[ترجمه ترگمان]اون یه دختر دوست داشتنی و دوست داشتنی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How about a shawl, babies dungarees or a cuddly toy?
[ترجمه گوگل]شال، شنل بچه‌ها یا اسباب‌بازی نوازش‌دار چطور؟
[ترجمه ترگمان]نظرت در مورد یه شال، بچه dungarees یا یه اسباب بازی نرم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The British aren't so cuddly if you are on piece of land they want.
[ترجمه گوگل]اگر در زمینی که آنها می خواهند، انگلیسی ها آنقدر نوازشگر نیستند
[ترجمه ترگمان]در صورتی که شما در زمینی باشید که آن ها می خواهند، انگلیسی ها چندان cuddly نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. While cuddly cartoon creatures are plumping up corporate profits, they say, they're hooking American kids on junk food and sending them down the seductive road to obesity.
[ترجمه گوگل]آنها می گویند در حالی که موجودات کارتونی نوازش کننده سود شرکت ها را افزایش می دهند، آنها بچه های آمریکایی را به غذاهای ناسالم جذب می کنند و آنها را به مسیر فریبنده چاقی می کشانند
[ترجمه ترگمان]در حالی که این موجودات کارتونی در حال افزایش سود شرکت هستند، می گویند که آن ها بچه های آمریکایی را در غذاهای کم ارزش قرار می دهند و آن ها را به مسیر اغوا کننده به سوی چاقی سوق می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راحت (صفت)
straight, convenient, well, light-handed, beforehand, placid, comfortable, comfy, snug, cozy, cuddly, homelike

انگلیسی به انگلیسی

• pleasing to hug, snugly
cuddly animals or toys are soft and furry so that they are nice to cuddle.
if you describe someone as cuddly, you mean that you think they are nice and you would like to cuddle them.

پیشنهاد کاربران

. It is synonym of easy and antonym of hard
بغلی
صفت هست ADJECTIVE
بغل کردنی - راحت - دوست داشتنی و دلپذیر
Cuddly and worshipped
adjective
informal
1 :
🔴having the soft or appealing quality of a thing or person that you would like to cuddle
...
[مشاهده متن کامل]

🔵cuddly teddy bears
🔵He is so big and cuddly
🔵a soft, cuddly fabric
2 :
🔴designed to be easy to like and not to offend people
🔵their cuddly brand of commercialism

بغل کردن
ناز. دوست داشتنی
دلبرانه

بپرس