can't help

پیشنهاد کاربران

نمی تونم بجا بیارم. . .
با it
از پسش بر نمیام
نمی تونم کاریش کنم
کسی که نمی تونه خودشو برای انجام ندادن کاری کنترل کنه
مثلا:Sometimes I can't help eating
همیشه هم بعد از can't help فعل ing میگیره
مثلا
نمیتونم خودم رو کنترل کنم و غذای کمتری بخورم🍱🥘🤰
قادر به جلوگیری از یک موقعیت ، یا جلوگیری از وقوع چیزی نیست.
نا توان در کنترل
دوری نکردت all consoles
Can't stop sth
اجتناب کردن ، مجبور بودن
این عبارت هنگامی به کار می رود که شخصی نمی تواند از انجام کاری خودداری کند
مثل I can't help laughing
نمی توانم نخندم.
نکته:بعد از این عبارت فعل به همراه ing به کار می رود مانند laughing
Can't helpمتضاد tolerate
used to say that someone is unable to change their behaviour or feelings, or to prevent themselves from doing something:
I can’t help the way I feel about you.
غیرقابل کنترل
نتوانستن به کمک
اجتناب نکردن
و به معنی ( ناچار بودن ) هم هست
دست ( خودم . . . . ) نیست
نمی تونم ( خودم . . . ) رو کنترل کنم، etc

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس