can't

/ˈkænt//kɑːnt/

مخفف: رجوع شود به: cannot

جمله های نمونه

1. can't you stay for a bit?
آیا نمی توانی قدری بمانی ؟

2. he can't be reasoned with
او حرف حساب سرش نمی شود.

3. he can't do anything else, because thoughts of marriage have lately preoccupied him
کار دیگری از او ساخته نیست چون اخیرا فکر و ذکرش ازدواج شده است.

4. he can't even read a lick of this
او نمی تواند حتی یک ذره از این را بخواند.

5. he can't even walk, let alone run!
او راه هم نمی تواند برود چه برسد به اینکه بدود!

6. he can't express himself well in english
منظور خود را نمی تواند به انگلیسی بیان کند.

7. he can't handle too much stress
او تاب تحمل فشار روحی زیاد را ندارد.

8. he can't hear at all, poor fellow!
بیچاره اصلا نمی شنود!

9. he can't help coughing
او نمی تواند جلوی سرفه ی خود را بگیرد.

10. he can't help himself, he is blind and old
او تقصیر ندارد،نابینا و سالمند است.

11. he can't move his left hand
او نمی تواند دست چپ خود را تکان بدهد (حرکت بدهد).

12. he can't read, nor can he tell the time
او نه می تواند بخواند و نه ساعت سرش می شود.

13. he can't take a joke
او از شوخی خوشش نمی آید (شوخی سرش نمی شود).

14. he can't tell one tree from another
او نمی تواند یک درخت را از دیگری تشخیص بدهد.

15. he can't walk without knee braces
بدون زانوبند نمی تواند راه برود.

16. i can't afford the time
وقتش را ندارم.

17. i can't afford to wait any longer
به صلاحم نیست (نمی توانم) دیگر صبر کنم.

18. i can't answer your questions off the cuff
همینطوری نمی توانم پرسش های شما را پاسخ بدهم.

19. i can't avouch for her honesty
من نمی توانم امانت او را تضمین کنم.

20. i can't begin to describe her beauty
زیبایی او را نمی توانم وصف کنم.

21. i can't buy this excuse
این بهانه را نمی توانم بپذیرم.

22. i can't come because i am very busy
نمی توانم بیایم چون خیلی کار دارم.

23. i can't come tonight
امشب نمی توانم بیایم.

24. i can't cope with these children!
من حریف این بچه ها نمی شوم !

25. i can't deal with him or any of his ilk
با او و امثال او معامله ام نمی شود.

26. i can't do it; i already have too much on my plate
نمی توانم آن کار را بکنم (چون) حسابی سرم شلوغ است.

27. i can't give you its exact price offhand
همین طوری نمی توانم قیمت آن را به شما بگویم.

28. i can't go this nowrooz but i hope to go next
این نوروز نمی توانم بروم ولی امیدوارم نوروز دیگر بروم.

29. i can't hazard my pension money on such a project
نمی توانم پول بازنشستگی خود را برای چنین طرحی به مخاطره بیاندازم.

30. i can't help it
کاری از من ساخته نیست (دست خودم نیست).

31. i can't here it well, turn the sound up
نمی توانم درست بشنوم صدا را بلند کن.

32. i can't keep pace with him
نمی توانم پا به پای او بروم.

33. i can't move into the new house until the previous tenants have moved out
تا مستاجران سابق نروند نمی توانم به خانه ی تازه اسباب کشی کنم.

34. i can't pass this exam without preparation
بدون آمادگی نمی توانم در این امتحان قبول شوم.

35. i can't pick up that heavy stone
نمی توانم آن سنگ بزرگ را بلند کنم.

36. i can't picture myself as a teacher
نمی توانم تصور معلم بودن را بکنم.

37. i can't place him
من او را به جا نمی آورم.

38. i can't possibly lend you this money
امکان ندارد بتوانم این پول را به تو قرض بدهم.

39. i can't prophesy who will win the election
نمی توانم پیش بینی کنم چه کسی در انتخابات پیروز خواهد شد.

40. i can't read his mind
افکار او را نمی توانم بخوانم.

41. i can't read in the night
در تاریکی شب نمی توانم چیزی بخوانم.

42. i can't recall his name
نمی توانم نام او را به یاد بیاورم.

43. i can't recollect his name
نمی توانم نام او را به خاطر بیاورم.

44. i can't release him from jail, it's off my hands because i am retired
نمی توانم او را از زندان آزاد کنم،چون بازنشسته شده ام اختیار این کار را ندارم.

45. i can't see him as president
رییس جمهور بودن او برایم قابل تصور نیست.

46. i can't see without my glasses
بدون عینک نمی توانم ببینم.

47. i can't sleep in this uncomfortable bed
نمی توانم توی این تختخواب ناراحت بخوابم.

48. i can't spare the time to go there today
امروز وقت رفتن به آنجا را ندارم.

49. i can't stand gooey scenes
تاب تحمل صحنه های بسیار احساساتی و مصنوعی را ندارم.

50. i can't stand my new neighbor
تاب تحمل همسایه ی جدیدم را ندارم.

51. i can't stand this cold
تحمل این هوای سرد را ندارم.

52. i can't swim that far
به آن دوری نمی توانم شنا کنم.

53. i can't tell those twins apart
آن دوقلوها را نمی توانم از هم تشخیص بدهم.

54. i can't understand it!
نمی فهمم !

55. i can't understand why he came in the first place
نمی فهمم اصلا چرا آمد.

56. i can't walk any further
بیش از این نمی توانم راه بروم.

57. money can't buy good health
پول سلامتی نمی آورد (نمی خرد).

58. naheed can't resist a bargain
ناهید در مقابل اجناس ارزان شده (حراجی) مقاومت ندارد.

59. one can't quarrel with his statements -- he is telling the truth
از اظهارات او نمی شود ایراد گرفت چون راست می گوید.

60. plants can't feel but animals can
گیاهان حس ندارند ولی جانوران دارند.

61. sentiments can't replace thought
عواطف نمی توانند جای اندیشه را بگیرند.

62. she can't read or write
او نه می تواند بخواند نه بنویسد.

63. they can't build a refinery themselves; they need outside help
آنها نمی توانندخودشان پالایشگاه بسازند و به کمک از خارج نیازمندند.

64. we can't leave just yet
فعلا نمی توانیم عزیمت کنیم.

65. you can't bore a square hole with a gimlet
با مته نمی توانی سوراخ چهارگوش ایجاد کنی.

66. you can't buy love, however rich you are
هرچقدر هم که پولدار باشی عشق را نمی توانی بخری.

67. you can't count on his friendship
روی دوستی او نمی شود حساب کرد.

68. you can't dictate to people how they should vote
شما نمی توانید به مردم دستور بدهید که چگونه رای بدهند.

69. you can't dint it even with a hammer
حتی با چکش هم نمی توان آن را غر کرد.

70. you can't divorce religion from science
مذهب را نمی شود از علم جدا کرد.

انگلیسی به انگلیسی

• not able, unable, not capable

پیشنهاد کاربران

can't = can not = cannot
هر سه حالت درسته ✅
You can t handle this without a hint
اون توان دادن امتحان سخت را ندارد

Can't به معنی نتوانستن است
نتوانستن

بپرس