catching

/ˈkæt͡ʃɪŋ//ˈkæt͡ʃɪŋ/

معنی: جاذب، فریبنده، ساری، واگیر، مسری
معانی دیگر: (گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر (جنس silene از خانواده ی pink)، واگیر دار، سرایت کننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: tending to infect or be taken up by another.
مترادف: communicable, contagious, infectious
مشابه: epidemic, transferable, transmissible, transmittable

- The disease was catching.
[ترجمه گوگل] بیماری در حال ابتلا بود
[ترجمه ترگمان] بیماری داشت می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The excitement was catching.
[ترجمه گوگل] شور و شوق در حال جلب توجه بود
[ترجمه ترگمان] هیجان در حال گرفتن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: appealing or attractive.
مترادف: appealing, attractive, fetching, winning
مشابه: charming, engaging, fascinating, interesting, intriguing, inviting

- She thought he had a catching smile.
[ترجمه 🙂🙂] خانم فکر میکرد لبخند فریبدهنده ای می زند
|
[ترجمه گوگل] او فکر کرد که او لبخند جذابی دارد
[ترجمه ترگمان] او فکر می کرد که دارد لبخند می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a cold is catching but cancer is not (catching)
سرماخوردگی واگیر دارد ولی سرطان (واگیر) ندارد.

2. great craft in catching fish
چیره دستی زیاد در ماهیگیری

3. once again long skirts are catching on
یک بار دیگر دامن بلند دارد متداول می شود.

4. Instead of catching fish,all he fished out was an old boot.
[ترجمه گوگل]به جای صید ماهی، فقط یک چکمه کهنه بود
[ترجمه ترگمان]به جای گرفتن ماهی، تنها یک پوتین کهنه ماهیگیری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Getting your feet wet disposes you to catching cold.
[ترجمه گوگل]خیس شدن پاها شما را از سرماخوردگی دور می کند
[ترجمه ترگمان]پات رو خیس کردم که سرما خوردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All that stuff about catching giant fish was just a bit of poetic licence.
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که در مورد صید ماهی های غول پیکر وجود داشت فقط یک مجوز شاعرانه بود
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که در مورد صید ماهی بزرگ وجود داشت، تنها کمی از مجوز شاعرانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Catching colds is unfortunately an occupational hazard in this profession.
[ترجمه گوگل]متأسفانه سرماخوردگی یک خطر شغلی در این حرفه است
[ترجمه ترگمان]متاسفانه سرماخوردگی ناشی از سرماخوردگی در این حرفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We've got a lot of catching up to do after all this time.
[ترجمه گوگل]بعد از این همه مدت باید کارهای زیادی انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه مدت، کلی کار داریم که باید انجام بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The police are quite hopeful of catching the thieves.
[ترجمه گوگل]پلیس به دستگیری سارقان بسیار امیدوار است
[ترجمه ترگمان]پلیس کاملا امیدوار است که دزدها را دستگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The neighbours were instrumental in catching the criminal.
[ترجمه گوگل]همسایه ها در دستگیری مجرم نقش داشتند
[ترجمه ترگمان]همسایگان در گرفتن مجرم نقش داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The police were catching the same kids stealing time after time.
[ترجمه گوگل]پلیس هر چند وقت یکبار همان بچه ها را در حال دزدی دستگیر می کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس پس از گذشت زمان همان بچه ها را دستگیر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The kids were throwing and catching a frisbee down on the beach.
[ترجمه گوگل]بچه ها در ساحل یک فریزبی می انداختند و می گرفتند
[ترجمه ترگمان]بچه ها داشتن یه فریزبی رو توی ساحل گرفتن و گرفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They saw the ship's guns, catching the light of the moon.
[ترجمه گوگل]آنها تفنگ های کشتی را دیدند که نور ماه را می گیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها توپ های کشتی را دیدند و نور ماه را گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They had banked on catching lots of animals, so they brought a large cage with them.
[ترجمه گوگل]آنها برای صید حیوانات زیادی پول داده بودند، بنابراین یک قفس بزرگ با خود آوردند
[ترجمه ترگمان]آن ها تعداد زیادی از حیوانات را گرفته بودند، بنابراین آن ها یک قفس بزرگ با خودشان اورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Police are appealing for help in catching the killers.
[ترجمه گوگل]پلیس برای دستگیری قاتلان درخواست کمک می کند
[ترجمه ترگمان]پلیس درخواست کمک به دستگیری قاتلان را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جاذب (صفت)
absorbent, adsorbent, catchy, absorbing, engrossing, attractive, absorptive, bibulous, catching, mesmeric, fruity

فریبنده (صفت)
attractive, charming, enchanting, delusive, crafty, arch, deceptive, glamorous, scheming, captious, witching, catching, fascinating, wily, delusory

ساری (صفت)
transmissible, virulent, catching, infectious, contagious, pestiferous

واگیر (صفت)
catching, infectious, contagious, epidemic

مسری (صفت)
transmissible, virulent, catching, infectious, contagious, pestiferous, epidemic, zymotic

انگلیسی به انگلیسی

• infectious, contagious (of a disease)
snatching, grasping; trapping, ensnaring
if an illness or a disease is catching, it is easily passed on to someone else.
if a feeling or emotion is catching, it has a strong influence on other people and spreads quickly, for example through a crowd.

پیشنهاد کاربران

مسری، واگیردار
جذاب، فریبنده
گرفتن، قاپیدن
مثل آتش گرفتن
در هوا قاپیدن

بپرس