cell

/ˈsel//sel/

معنی: باطری، پیل، خانه، حفره، سلول، یاخته، حجره، زندان تکی، سلول یکنفری
معانی دیگر: (زیست شناسی) یاخته، (در زندان) اتاقچه، سلول زندان، زندان یک نفری، (در حزب و غیره) کوچکترین واحد سازمانی، ریز یکان، خانقاه کوچکی که به دیر بزرگی وابسته باشد، حجره ی راهب، اتاقک شخصی تارک دنیا، کلبه ی شخص معتکف، حفره (مثلا هر یک از حفره های شانه ی عسل و یا خلل و فرج استخوان)، کیسه، تخمدان، فرورفتگی در اندام گیاهی یا حیوانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a microscopic unit of plant or animal life, usually containing a nucleus and surrounded by a very thin membrane.

(2) تعریف: a very small room for a monk, nun, prisoner, or recluse.

(3) تعریف: any small compartment or group within a larger space or group.
مشابه: stall

- a terrorist cell
[ترجمه Ssss] یک سلول گردشگر
|
[ترجمه میرزایی] یک سلول ( زندان ) تروریستی
|
[ترجمه گوگل] یک هسته تروریستی
[ترجمه ترگمان] یک سلول تروریستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a device for generating electricity by chemical means, as in a battery.
مشابه: battery

جمله های نمونه

1. band cell
یاخته ی نواری

2. cancer cell
یاخته ی سرطانی

3. germ cell
یاخته ی زایشی

4. glia cell
یاخته ی چسبه ای

5. mature cell
یاخته های تکامل یافته

6. polar cell
یاخته ی سرالی،سلول قطبی

7. receptor cell
یاخته ی پذیرنده

8. tendon cell
یاخته ی تنودی

9. the cell doors were locked
درهای اتاق زندان قفل بودند.

10. condemned cell
اتاق زندانی محکوم به اعدام

11. ganglion cell
یاخته ی دژپیهی

12. a pigment cell
یاخته ی رنگیزه دار

13. the principle of cell division
قانون تقسیم یاخته ها

14. external forces that affect the cell
نیروهای برونی که یاخته را تحت تاثیر قرار می دهند

15. the external structure of a cell
ساختار بیرونی یک یاخته

16. the interior structure of a cell
ساختمان درونی یاخته

17. several prisoners were cooped up in the same cell
چندین زندانی در یک سلول کوچک حبس شده بودند.

18. he was allowed only the liberty of his prison cell
او فقط در سلول زندان خود آزادی عمل داشت.

19. a man who had been mewed up for years in a damp cell
مردی که سال ها در یک سلول مرطوب حبس شده بود.

20. DNA is stored in the nucleus of a cell.
[ترجمه ب گنج جو] هسته ی سلول جایی است که DNA در آنجا ذخیره شده.
|
[ترجمه گوگل]DNA در هسته یک سلول ذخیره می شود
[ترجمه ترگمان]DNA در هسته سلول نگهداری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Guards rushed into his cell and strung him up.
[ترجمه گوگل]نگهبانان به سلول او هجوم آوردند و او را به بند کشیدند
[ترجمه ترگمان]نگهبانان به سلول او هجوم بردند و او را محکم به هم وصل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The cell is the unit of which all living organisms are composed.
[ترجمه گوگل]سلول واحدی است که همه موجودات زنده از آن تشکیل شده اند
[ترجمه ترگمان]سلول واحدی است که تمام موجودات زنده از آن تشکیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Digital cell phones offer more security, but the downside is that they have less power.
[ترجمه گوگل]تلفن های همراه دیجیتال امنیت بیشتری را ارائه می دهند، اما نقطه ضعف آن این است که قدرت کمتری دارند
[ترجمه ترگمان]تلفن های همراه دیجیتال امنیت بیشتری را ارایه می دهند، اما عیب این است که آن ها قدرت کمتری دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. When I walked out of the prison cell towards the door leading to freedom, I have made it clear his own pain and resentment if not able to stay behind, so in fact I still in prison.
[ترجمه گوگل]وقتی از سلول زندان بیرون رفتم به سمت دری که به آزادی منتهی می‌شود، درد و رنجش را روشن کرده‌ام اگر نتواند پشت سر بماند، بنابراین در واقع من هنوز در زندان هستم
[ترجمه ترگمان]وقتی از سلول زندان به طرف دری که به سوی آزادی منتهی می شد رفتم، آن را از درد و رنجش خود بیرون کشیدم، حتی اگر بتوانم پشت سر هم بمانم، پس در حقیقت من هنوز در زندان هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He was stripped naked and left in a cell.
[ترجمه گوگل]او را برهنه کردند و در سلول رها کردند
[ترجمه ترگمان]لخت شد و رفت تو یه سلول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. They confined the prisoner in a cell.
[ترجمه گوگل]آنها زندانی را در یک سلول حبس کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها زندانی را در سلول حبس کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The stage was designed to imitate a prison cell.
[ترجمه گوگل]صحنه به تقلید از سلول زندان طراحی شده بود
[ترجمه ترگمان]این مرحله برای تقلید از یک سلول زندان طراحی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باطری (اسم)
battery, cell, capacitor

پیل (اسم)
cell, bishop, elephant

خانه (اسم)
house, domicile, home, lodge, room, building, cell, shack, socket, quarterage

حفره (اسم)
hollow, hole, grave, cell, ditch, trench, pit, cavern, delve, socket, cavity, fossa, fovea, gutter, sinus, lacuna, loculus, pothole

سلول (اسم)
cell, cellule

یاخته (اسم)
cell

حجره (اسم)
chamber, cell

زندان تکی (اسم)
cell

سلول یکنفری (اسم)
cell

تخصصی

[علوم دامی] سلول ؛ واحدهای ساختمانی بدن حاوی یک دیواره سلولی است که در بر گیرنده هسته، سیتوپلاسم و اندامکهای موجود درآن است.
[شیمی] یاخته، ظرف نمونه، پیل، سلول
[سینما] سلول
[عمران و معماری] محفظه - سلول
[کامپیوتر] سلول . خانه - 1- واحدی از اطلاعات که اساس یک نمودار . پایگاه داده . یا صفحه گسترده است . 2- یکی از بخشهایی که شهر یا ناحیه ای را به منظور خدمات سلولی تلفن در آن قرار می دهند . هر سلولی را یک برج آنتنی سرویس می دهد. - خانه، سل، سلول .
[برق و الکترونیک] پیل؛ سلول 1. واحد سازنده ی باتری اولیه یا ثانویه که انرژی شیمیایی را به انرژی الکتریکی تبدیل می کند. 2. واحد سازنده ی وسایل تبدیل انرژی تابشی به انرژی الکتریکی نظیر پیل خورشیدی یا پیل فوتوولتایی . 3. واحد سازنده ی وسایلی که مقومتشان در برابر انرژی تابشی تغییر می کند، مانند پیل سلنیمی . 4. واحد اصلی حافظه در یک کامپیوتر نظیر سلول دودویی یا سلول دهدهی . 5. ناحیه جغرافیایی و عموماُ به شکل شش ضلعی که در سیستم تلفن همراه سلولی ( cellular mobile telephone system) به بسامدهای مشخصی اختصاص می یابد. - سلول
[زمین شناسی] سلول، یاخته، اطاقک
[صنعت] سلول - ترتیب استقرار انواع متفاوت ماشین آلات به نحوی که عملیات متفاوت طی یک توالی فشرده و تنگاتنگ صورت پذیرد. این استقرار نوعا U شکل است بدین منظور که حرکت تک واحدی ممکن گشته و نیروی انسانی چندکاره بتواند جایگیری انعطاف پذیری داشته باشد.
[نساجی] سلول - یاخته - پیل الکتریکی - حفره
[ریاضیات] محفظه، مخزن، خانه، حجره، عنصر، سلول
[خاک شناسی] سلول دفن
[پلیمر] سلول

انگلیسی به انگلیسی

• loculus, smallest unit of life (biology, anatomy); small room; small room in prison, jail cell; smal room in a convent; battery, electric storage cell; small group of people that is part of a larger organization who work together; smallest organizational unit of a movement; single unit that transforms radiant energy into electric energy
live in a prison cell; share a jail cell; store in a honeycomb
a cell is the smallest independent part of an animal or plant. animals and plants are made up of millions of cells.
a cell is also a small room in which a prisoner is locked, or one in which a monk or nun lives.

پیشنهاد کاربران

۱ _ سلول ( یاخته )
۲ _ سلول ( زندان )
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : cell ✅ تلفظ واژه: sel ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: یاخته، سلول: کوچکترین واحد ساختاری و عملکردی ارگانیسم های زنده ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : cyt/o, - cyte, cellul/o
یاخت
[پزشکی] یاخته، سلول: کوچکترین واحد ساختاری و عملکردی ارگانیسم های زنده
اتاقک
cell ( شیمی )
واژه مصوب: پیل
تعریف: وسیله‏ای شامل محلول برق‏کاف و دو الکترود که ولتاژ معینی تولید می کند
Cell towers . . . به معنی برج مخابراتی یا سلولی تلفن همراه
علاوه بر مواردی که دوستان ارائه فرمودند، cell به معنای گروه، دسته، تعدادی افراد یا یگان شبه نظامی با نفرات کم نیز هست.
( محاوره ) تلفن همراه، موبایل، همراه
dictionary:👇
a small room for one or more persons in a prison or police station.
معنی:زندان
Try to learn the meaning of this word in English. 😊
cell = سلول
EXAMPLE : The human body is composed of billions of small cells
بدن انسان از میلیارد ها سلول کوچک تشکیل شده است .
سلول ( در بدن )
اتاق کوچک
سلول
blood brain cells
سلول های خونی مغزی
در بیولوژی: سلول بدن
در بقیه موارد علم: واحد سازنده چیزی
در مواردی مثل police cell هم به معنی کانکس یا حجره یا اتاقک کوچک
تلفن موبایل
مثل:keep your cells off

انفرادی
The smallest part of any living thing
The smallest thing that live in our body
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس