centralized

/ˈsentrəˌlaɪzd//ˈsentrəlaɪzd/

معنی: متمرکز
معانی دیگر: متمرکز

جمله های نمونه

1. he established a strong centralized state
او دولت مرکزی نیرومندی را بنیان نهاد.

2. France is the archetype of the centralized nation-state.
[ترجمه گوگل]فرانسه کهن الگوی دولت-ملت متمرکز است
[ترجمه ترگمان]فرانسه طرح اصلی ملت متمرکز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The administration of city schools was centralized last year.
[ترجمه گوگل]مدیریت مدارس شهرستان در سال گذشته متمرکز بود
[ترجمه ترگمان]اداره مدارس شهر در سال گذشته متمرکز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Centralized government, so the argument goes, is too far removed from the problems of ordinary citizens.
[ترجمه گوگل]بنابر این بحث، دولت متمرکز بسیار دور از مشکلات شهروندان عادی است
[ترجمه ترگمان]دولت متمرکز، بنا بر این بحث، از مشکلات شهروندان عادی بسیار دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In old days wealth and power centralized in the hands of a few noble families.
[ترجمه گوگل]در روزگاران قدیم ثروت و قدرت در دست چند خانواده اشرافی متمرکز بود
[ترجمه ترگمان]در روزگار قدیم ثروت و قدرت در دستان چند خانواده شریف متمرکز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Industry showed a tendency towards increasingly centralized administration.
[ترجمه گوگل]صنعت گرایشی به سمت مدیریت متمرکز فزاینده نشان داد
[ترجمه ترگمان]صنعت گرایش به مدیریت بیش از حد متمرکز را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That was largely due to the centralized organization mandated for all Air Force wings-and its damaging results.
[ترجمه گوگل]این تا حد زیادی به دلیل سازمان متمرکزی بود که برای تمام بال‌های نیروی هوایی اجباری شده بود - و نتایج مخرب آن
[ترجمه ترگمان]این امر تا حد زیادی به خاطر سازمان متمرکز برای تمامی باله ای نیروی هوایی و نتایج زیان آور آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Operations should be run by a highly centralized unitary body which would provide services on the trunk routes of the world.
[ترجمه گوگل]عملیات باید توسط یک نهاد واحد بسیار متمرکز اداره شود که خدماتی را در مسیرهای اصلی جهان ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]عملیات باید توسط یک سازمان واحد متمرکز واحد اجرا شود که خدمات را در مسیرهای حمل و نقل دنیا فراهم می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. No centralized institutions or government decrees would interfere with the western artist's supremacy.
[ترجمه گوگل]هیچ نهاد متمرکز یا فرمان دولتی در برتری هنرمند غربی دخالت نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]هیچ نهاد متمرکزی یا احکام دولتی با برتری هنرمند غربی خللی وارد نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The more centralized, urbanized and mechanized a society becomes, the less control we have and the more violence is bred.
[ترجمه گوگل]هر چه جامعه متمرکزتر، شهری و مکانیزه تر شود، کنترل ما کمتر می شود و خشونت بیشتر پرورش می یابد
[ترجمه ترگمان]هرچه بیشتر متمرکز، شهری و مکانیزه باشد، جامعه ای می شود که ما کم تر کنترل می کنیم و خشونت بیشتری پرورش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Is government becoming too centralized?
[ترجمه گوگل]آیا دولت بیش از حد متمرکز می شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا دولت بیش از حد متمرکز شده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, both sides developed a centralized party organization, with politicians following the party line.
[ترجمه گوگل]با این حال، هر دو طرف یک سازمان حزب متمرکز را ایجاد کردند که سیاستمداران از خط حزب پیروی می کردند
[ترجمه ترگمان]با این حال، هر دو طرف یک سازمان حزب مرکزی را با سیاستمدارانی که به دنبال خط حزبی بودند، توسعه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Moreover, in the old centralized system, both the new and old generation fighters had the same abysmally low rates.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، در سیستم متمرکز قدیمی، هر دو جنگنده نسل جدید و قدیم نرخ های بسیار پایینی یکسانی داشتند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، در سیستم قدیمی متمرکز هم، هم مبارزان نسل جدید و هم نسل جدید به شدت نرخ های پایینی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Also, everyone in a centralized organization gets conditioned to standing around and waiting for orders to come from on high.
[ترجمه گوگل]همچنین، همه افراد در یک سازمان متمرکز مشروط به ایستادن در اطراف و منتظر رسیدن دستورات از بالا می شوند
[ترجمه ترگمان]هم چنین، هر کس در یک سازمان متمرکز، شرطی شده است که بایستد و منتظر دستور باشد که از بالا بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Cypherpunks intend to level the playing field against centralized computer resources with the Fax Effect.
[ترجمه گوگل]Cypherpunks قصد دارند با استفاده از Fax Effect، زمین بازی را در برابر منابع متمرکز کامپیوتری یکسان کنند
[ترجمه ترگمان]Cypherpunks قصد دارند تا سطح بازی را در مقابل منابع کامپیوتر متمرکز با اثر دورنگار محدود کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متمرکز (صفت)
intensive, centralized

انگلیسی به انگلیسی

• centered; drawn toward a center or placed under central authority (also centralised)
if a country or system is centralized, it is controlled by one central group.

پیشنهاد کاربران

کانونی شده
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
متمرکز
ساختار سازمانی متمرکز ساختاری است که در آن یک گره یا تعداد کمی از آنها کنترل کل شبکه را در دست دارند.
تمرکزیافته
اصلی
متمرکز

بپرس