centric

/ˈsentrɪk//ˈsentrɪk/

معنی: میانی، واقع در مرکز، وسطی
معانی دیگر: مرکزی، نزدیک به مرکز، میانگاهی، در مرکز، واقع درمرکز
centric _
پسوند، دارای تعداد به خصوص مرکز، مرکزدار [concentric]

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: having a (specified) number or arrangement of centers.

- polycentric
[ترجمه گوگل] چند مرکزی
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- concentric
[ترجمه گوگل] متحدالمرکز
[ترجمه ترگمان] متحد المرکز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having (something specified) as center.

- heliocentric
[ترجمه گوگل] هلیوسنتریک
[ترجمه ترگمان] خورشید مرکزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- egocentric
[ترجمه گوگل] خود محور
[ترجمه ترگمان] خود محور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: centrically (adv.), centricity (n.)
(1) تعریف: at or near the center.
مشابه: central, moderate

(2) تعریف: originating at or having a center.
مشابه: central

جمله های نمونه

1. In Chang - centric and more and land transportation, Yangzhou has played a key role.
[ترجمه گوگل]در چانگ - محور و بیشتر و حمل و نقل زمینی، یانگژو نقش کلیدی ایفا کرده است
[ترجمه ترگمان]در چانگ - centric و حمل و نقل زمینی و زمینی، Yangzhou نقش کلیدی ایفا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The SNEP will employ the MPM1000 Net Centric Waveform Satellite Modem to provide Multi-Frequency-Time Division Multiple Access Bandwidth on demand technology for tactical mobile operations.
[ترجمه گوگل]SNEP از مودم ماهواره‌ای شکل موج محور خالص MPM1000 برای ارائه پهنای باند دسترسی چندگانه با تقسیم زمان چند فرکانس برای عملیات‌های موبایل تاکتیکی استفاده می‌کند
[ترجمه ترگمان]The از مودم ماهواره ای MPM۱۰۰۰ Centric Waveform استفاده خواهند کرد تا پهنای باند دسترسی چندگانه بخش چند فرکانسی را برای عملیات های تاکتیکی تلفن همراه فراهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The target is to guide the web - centric reengineering works.
[ترجمه گوگل]هدف هدایت کارهای مهندسی مجدد وب محور است
[ترجمه ترگمان]هدف، هدایت کاره ای مهندسی مجدد وب محور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Presented distributed data - centric routing algorithm based on ant algorithm for sensor networks.
[ترجمه گوگل]ارائه داده های توزیع شده - الگوریتم مسیریابی محور بر اساس الگوریتم مورچه برای شبکه های حسگر
[ترجمه ترگمان]این الگوریتم، الگوریتم مسیریابی داده محور را براساس الگوریتم مورچه برای شبکه های سنسور توزیع خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Doppler centric frequency is influenced much greater than Doppler FM rate and azimuth resolution is.
[ترجمه گوگل]فرکانس داپلر محور بسیار بیشتر از نرخ FM داپلر و وضوح آزیموت است
[ترجمه ترگمان]فرکانس centric بسیار بزرگ تر از فرکانس FM داپلر و رزولوشن آزیموت می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The flow field in liquid Wood's metal with centric gas bottom-blowing was predicted by a mathematical model.
[ترجمه گوگل]میدان جریان در فلز وود مایع با دمیدن گاز مرکزی توسط یک مدل ریاضی پیش‌بینی شد
[ترجمه ترگمان]میدان جریان در فلز مایع چوب با کف گاز محور، توسط یک مدل ریاضی پیش بینی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Yet, as culture - centric dictators, they bribed and remoulded the finest examples to their own needs.
[ترجمه گوگل]با این حال، به عنوان دیکتاتورهای فرهنگ محور، آنها بهترین نمونه ها را رشوه می دادند و به نیازهای خود می ساختند
[ترجمه ترگمان]با این حال، به عنوان دیکتاتورهای محور، آن ها رشوه دادند و بهترین نمونه ها را به نیازهای خود تحویل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As a consumer - centric company, InBev attracts consumers through its winning brand portfolio.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک شرکت مصرف کننده محور، InBev مشتریان را از طریق مجموعه برندهای برنده خود جذب می کند
[ترجمه ترگمان]InBev به عنوان یک شرکت مصرف کننده محور، مصرف کنندگان را از طریق سبد برند برنده خود جذب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Theo - centric world view and value system.
[ترجمه گوگل]جهان بینی و نظام ارزشی تئو محور
[ترجمه ترگمان]دیدگاه جهانی centric و سیستم ارزشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The development character of network centric operation needs new simulation models and evaluation methods, to forecast the effect of manoeuver based on information superiority.
[ترجمه گوگل]ویژگی توسعه عملیات شبکه محور نیاز به مدل‌های شبیه‌سازی و روش‌های ارزیابی جدید، برای پیش‌بینی اثر مانور بر اساس برتری اطلاعات دارد
[ترجمه ترگمان]ویژگی توسعه عملیات شبکه محور به مدل های شبیه سازی و روش های ارزیابی نیاز دارد تا تاثیر of بر مبنای برتری اطلاعات پیش بینی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We are customer - centric, very process driven, and enthusiastic about China Manufacturing.
[ترجمه گوگل]ما مشتری محور، بسیار فرآیند محور و مشتاق تولید چین هستیم
[ترجمه ترگمان]ما مشتری محور، بسیار فرآیند محور، و مشتاق به تولید چین هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The purpose of the enterprise sales: customer - centric, service attitude as the first condition.
[ترجمه گوگل]هدف از فروش شرکت: مشتری محوری، نگرش خدمات به عنوان شرط اول
[ترجمه ترگمان]هدف از فروش شرکت: نگرش مشتری محور به عنوان شرط اول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And as Chinese diets become more meat centric, fears of the dangers in the fluctuation of pork prices led China to establish a top-secret "strategic pork reserve" in 200 the only one of its kind.
[ترجمه گوگل]و از آنجایی که رژیم غذایی چینی بیشتر بر گوشت متمرکز می شود، ترس از خطرات ناشی از نوسانات قیمت گوشت خوک باعث شد چین در سال 200 یک "ذخیره استراتژیک گوشت خوک" فوق سری ایجاد کند که تنها در نوع خود بود
[ترجمه ترگمان]و از آنجا که رژیم های غذایی چینی به گوشت محور تبدیل می شوند، ترس از خطرات در نوسان قیمت گوشت خوک باعث شد که چین یک \"ذخیره pork استراتژیک\" را در ۲۰۰ تنها از نوع خود ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Channel Vision: to operate the proliferation of industry - centric attitude into the development of the visual image.
[ترجمه گوگل]چشم انداز کانال: برای گسترش صنعت - نگرش متمرکز به توسعه تصویر بصری
[ترجمه ترگمان]چشم انداز کانال: گسترش نگرش صنعت محور به توسعه تصویر بصری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میانی (صفت)
mean, average, middle, central, mid, medial, median, inmost, centric, innermost

واقع در مرکز (صفت)
centric

وسطی (صفت)
mean, middle, mid, medial, median, centric, mediate

تخصصی

[زمین شناسی] هم مرکز به بافت یک سنگ می گویند، که در آن سازنده ها حول یک مرکز، چه بطور شعاعی (مانند اسفرولیتی) و چه بطور هم مرکز (مانند اوربیکولار)، آرایش یافته اند.

انگلیسی به انگلیسی

• central, located in the center, concentrated at the center; of or originating in a nerve center (anatomy); of or pertaining to radially symmetrical diatoms of the class centrales

پیشنهاد کاربران

( پسوند ) - محور
مثال:
meeting - centric tools
ابزارهای جلسه محور ( ابزارهایی که برای برگزاری جلسه ازشان استفاده می شود. )
محوری - کانونی - مرکزی
- محور
a city - centric approach = رویکردی شهرمحور
محوری

بپرس