ceremoniously


باتعارف

جمله های نمونه

1. the dead were entombed ceremoniously
رفتگان را طی مراسم رسمی دفن کردند.

2. he got up and shook the lad's hand ceremoniously
او برخاست و دست پسرک را با تشریفات فشرد.

3. They ceremoniously cut a piece of ribbon, declaring the exhibition open.
[ترجمه گوگل]آنها به طور تشریفاتی قطعه ای از روبان را بریدند و نمایشگاه را باز اعلام کردند
[ترجمه ترگمان]با تشریفات معمول یک تکه روبان را برید و نمایش را باز اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He ceremoniously burnt the offending documents.
[ترجمه گوگل]او به طور تشریفاتی اسناد متخلف را سوزاند
[ترجمه ترگمان]او با تشریفات تمام مدارک جرم را سوزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dr North ceremoniously raised his glass to offer a toast.
[ترجمه گوگل]دکتر نورث به طور تشریفاتی لیوان خود را بالا برد تا نان تست بدهد
[ترجمه ترگمان]دکتر نورث لیوانش را بالا برد تا به سلامتی بنوشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He shook hands ceremoniously with each of his supporters as they arrived.
[ترجمه گوگل]او با هر یک از حامیانش در هنگام ورود به طور تشریفاتی دست داد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که وارد شدند، او با تشریفات شاهانه با هر یک از حامیانش دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They early give their male children guns and ceremoniously teach them the rules of their use.
[ترجمه گوگل]آنها زود به فرزندان پسر خود تفنگ می دهند و با تشریفات به آنها قوانین استفاده از آنها را آموزش می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها زودتر به فرزندان خود اسلحه می دهند و تشریفات استفاده از آن ها را به آن ها آموزش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My mother advised her children ceremoniously.
[ترجمه گوگل]مادرم بچه هایش را تشریفاتی نصیحت می کرد
[ترجمه ترگمان]مادرم با تشریفات خاصی به بچه ها توصیه کرد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To guide ceremoniously ; conduct or usher.
[ترجمه گوگل]راهنمایی تشریفاتی ; رفتار یا راه اندازی
[ترجمه ترگمان]برای راهنمایی و راهنمایی و راهنمایی کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bring out each item at a time, very ceremoniously, even if it is only an old stock cube or a rubbery carrot or such.
[ترجمه گوگل]هر مورد را در یک زمان، بسیار تشریفاتی بیرون بیاورید، حتی اگر فقط یک مکعب استوک قدیمی یا یک هویج لاستیکی یا مانند آن باشد
[ترجمه ترگمان]هر مورد را در یک زمان، خیلی تشریفاتی انجام دهید، حتی اگر فقط یک تکه کاغذ کهنه یا یک هویج سفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For a moment he was held, and then he was ceremoniously placed at the feet of the Prime Minister.
[ترجمه گوگل]لحظه ای او را نگه داشتند و سپس به صورت تشریفاتی زیر پای نخست وزیر قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]برای لحظه ای او را نگه داشتند و سپس او با تشریفات خاصی کنار نخست وزیر قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There were always cream cakes and I would be brought mine ceremoniously on a plate.
[ترجمه گوگل]همیشه کیک های خامه ای بود و من را به صورت تشریفاتی در بشقاب می آوردند
[ترجمه ترگمان]همیشه کیک خامه ای وجود داشت و من هم با تشریفات خاص خودم را روی یک بشقاب می انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bishop Tunstall preached a sermon against it at Paul's Cross, after which copies were ceremoniously burned.
[ترجمه گوگل]اسقف تونستال موعظه ای علیه آن در صلیب پل موعظه کرد و پس از آن نسخه های آن به طور تشریفاتی سوزانده شد
[ترجمه ترگمان]اسقف Tunstall خطابه ای علیه آن در صلیب پاول موعظه کرد، و پس از آن نسخه هایی با تشریفات فراوان سوزانده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A big birthday cake came out for Sandra with eighteen candles which she ceremoniously blew out.
[ترجمه گوگل]کیک تولد بزرگی برای ساندرا با هجده شمع بیرون آمد که به طور تشریفاتی فوت کرد
[ترجمه ترگمان]یک کیک تولد بزرگ برای \"ساندرا\" با هجده شمع که با تشریفات خاص منفجر شده بود بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Chin also came in, and the boys clasped their hands and bowed to her ceremoniously.
[ترجمه گوگل]چانه هم وارد شد و پسرها دستانشان را به هم بستند و به طور تشریفاتی به او تعظیم کردند
[ترجمه ترگمان]چین نیز وارد شد و بچه ها دست خود را به هم فشردند و با تشریفات خاص او تعظیم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a ceremonious manner, formally

پیشنهاد کاربران

بپرس