chilled

/ˈt͡ʃɪld//t͡ʃɪld/

معنی: سرد، خنک، سرد شده
معانی دیگر: chilly : سرد

جمله های نمونه

1. my fingers are chilled
انگشتانم سرد شده.

2. I suddenly felt chilled and had to go indoors.
[ترجمه DG-Fucker] نگهان سردم شد و ناچار به خانه برگشتم
|
[ترجمه گوگل]من ناگهان احساس سرما کردم و مجبور شدم به داخل خانه بروم
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس سرما کردم و مجبور شدم به خانه بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I was frozen/chilled to the bone after waiting so long for the bus.
[ترجمه گوگل]من بعد از مدتها انتظار برای اتوبوس یخ زدم/تا استخوان سرد شدم
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه منتظر اتوبوس بودم، یخ زده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Come by the fire you must be chilled to the marrow!
[ترجمه DG-Fucker] بیا کنار آتش حتما تا مغز استخوان هایت یخ زده است
|
[ترجمه گوگل]بیا کنار آتش باید تا مغزت خنک بشی!
[ترجمه ترگمان]بیا کنار آتش باید تا مغز استخوانش یخ زده باشی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wade placed his chilled hands on the radiator and warmed them.
[ترجمه گوگل]وید دست های سردش را روی رادیاتور گذاشت و آنها را گرم کرد
[ترجمه ترگمان]وید دست های سردش را روی رادیاتور گذاشت و گرم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The wine is best served chilled.
[ترجمه DG-Fucker] بهترین شراب شرابی است که یخ کرده باشد
|
[ترجمه گوگل]شراب بهتر است به صورت سرد سرو شود
[ترجمه ترگمان]شراب بهترین است که یخ کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The dreadful sight chilled her to the marrow.
[ترجمه DG-Fucker] دادن آن صفحه تا مغز استخوانش را منجمد کرده
|
[ترجمه گوگل]منظره هولناک او را تا مغز استخوان سرد کرد
[ترجمه ترگمان]منظره وحشتناک تا مغز استخوانش یخ زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The anger in his face chilled her.
[ترجمه هلیا] خشم در چهره آن مرد، زن را وحشتزده کرد.
|
[ترجمه گوگل]عصبانیتی که در صورتش بود او را سرد کرد
[ترجمه ترگمان]خشم در چهره اش منجمد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What he saw chilled his blood.
[ترجمه گوگل]چیزی که دید خونش را سرد کرد
[ترجمه ترگمان]چیزی که او دید، خون او را در سینه حبس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You must be chilled to the bone sitting out here!
[ترجمه گوگل]شما باید تا حد استخوانی که اینجا نشسته اید سرد باشید!
[ترجمه ترگمان]تو باید از این که این بیرون نشسته باشی یخ زده باشی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His threat chilled her to the marrow.
[ترجمه گوگل]تهدیدش او را تا مغزش سرد کرد
[ترجمه ترگمان]تهدید او تا مغز استخوانش یخ زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An exposed garden may be chilled by cold winds.
[ترجمه گوگل]یک باغ در معرض ممکن است توسط باد سرد سرد شود
[ترجمه ترگمان]یک باغ بی حفاظ ممکن است با باده ای سرد یخ زده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This wine is best served chilled.
[ترجمه گوگل]این شراب بهتر است به صورت سرد سرو شود
[ترجمه ترگمان]این شراب بهترین خدمت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The rain has chilled me to the bone.
[ترجمه گوگل]باران من را تا استخوان سرد کرده است
[ترجمه ترگمان]باران باعث سرما من شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرد (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, standoff, fresh, standoffish, arctic, distant, nipping, wintry, raw

خنک (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, fresh, flat, insipid, vapid, breezy, frigid, icy

سرد شده (صفت)
chilled

تخصصی

[نساجی] سرد شده
[پلیمر] سرد شده

انگلیسی به انگلیسی

• cold, cooled, frigid, having a cold

پیشنهاد کاربران

بپرس