chilly

/ˈt͡ʃɪli//ˈt͡ʃɪli/

معنی: سرد، خنک
معانی دیگر: (نسبتا) سرد، (به طور ناراحت کننده) خنک، سرد کننده، فراشا، چایشی، چایشگر، (رفتار) غیر دوستانه، دلسرد کننده، نومید کننده، مایوس کننده، پیشوند: لب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: chillier, chilliest
(1) تعریف: producing an uncomfortably cool sensation.
متضاد: warm
مشابه: chill, cold, cool, raw

- a chilly day for swimming
[ترجمه MMM] یک روز خنک برای شنا کردن
|
[ترجمه گوگل] یک روز سرد برای شنا
[ترجمه ترگمان] روز سردی برای شنا کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: experiencing the sensation of coolness or cold.
متضاد: warm
مشابه: chill, cold, cool

- Her bare arms were chilly.
[ترجمه اکبر] اکبر رفته سیبیل بچینه
|
[ترجمه گوگل] بازوان برهنه اش سرد بود
[ترجمه ترگمان] بازوهای عریان او سرد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: lacking in emotional warmth; unfriendly.
متضاد: friendly
مشابه: chill, cold, cool

- He gave me a chilly welcome.
[ترجمه H] او به من خوش آمد گویی سردی کرد
|
[ترجمه گوگل] او از من استقبال سردی کرد
[ترجمه ترگمان] او به من خوش آمد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: chillier, chilliest
مشتقات: chillily (adv.), chilliness (n.)
• : تعریف: in a chill manner.

- The air conditioner blew chilly on my neck.
[ترجمه گوگل] کولر گازی به گردنم وزید
[ترجمه ترگمان] دستگاه تهویه هوا رو گردنم باد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a chilly morning breeze
نسیم سرد صبحگاهی

2. give me the blanket, i still feel chilly
پتو را بده،هنوز سردم است.

3. his wife answered my greeting with a chilly look
خانم او سلام مرا با نگاه سردی پاسخ داد.

4. it was not freezing, yet it was still chilly
یخبندان نبود ولی با این وجود سرد بود.

5. I grew chilly when the fire went out.
[ترجمه P.] من سردم شد وقتی آتش خاموش شد.
|
[ترجمه گوگل]وقتی آتش خاموش شد، سرد شدم
[ترجمه ترگمان]وقتی آتش خاموش شد من هوا سرد شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We swam in the chilly water.
[ترجمه P.] در آب سرد شنا کردیم
|
[ترجمه گوگل]ما در آب سرد شنا کردیم
[ترجمه ترگمان]در آب سرد شنا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The weather grew harsh, chilly and unpredictable.
[ترجمه گوگل]هوا سخت، سرد و غیرقابل پیش بینی شد
[ترجمه ترگمان]هوا سرد، سرد و غیرقابل پیش بینی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was beginning to feel chilly.
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس سرما کرده بود
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت احساس سرما می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The skies were overcast, and it was chilly and damp.
[ترجمه گوگل]آسمان ابری بود و هوا سرد و مرطوب بود
[ترجمه ترگمان]آسمان ابری بود و هوا سرد و مرطوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was given a chilly welcome.
[ترجمه گوگل]استقبال سردی از او شد
[ترجمه ترگمان]به او خوش آمد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The visitors got a very chilly reception.
[ترجمه گوگل]از بازدیدکنندگان استقبال بسیار سردی شد
[ترجمه ترگمان]مهمانان با گرمی استقبال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was too chilly for swimming.
[ترجمه گوگل]هوا برای شنا خیلی سرد بود
[ترجمه ترگمان]برای شنا کردن خیلی سرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Getting chilly, isn't it?
[ترجمه P.] داره سرد میشه. اینطور نیست؟
|
[ترجمه گوگل]سرد شدن، اینطور نیست؟
[ترجمه ترگمان]داره سرد می شه، نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The bathroom gets chilly in the winter.
[ترجمه گوگل]حمام در زمستان سرد می شود
[ترجمه ترگمان]حمام در زمستان سرد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرد (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, standoff, fresh, standoffish, arctic, distant, nipping, wintry, raw

خنک (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, fresh, flat, insipid, vapid, breezy, frigid, icy

انگلیسی به انگلیسی

• cold, frosty
chilly means rather cold and unpleasant.
if you feel chilly, you feel cold.
if a relationship between people or a response to something is chilly, it is not very friendly, welcoming, or enthusiastic.

پیشنهاد کاربران

یعنی سرد، با cold مترادف و هم معنی است
خیلی خیلی گرم، جوشیدن: Boiling
خیلی گرم، داغ: Hot
گرم: Warm
نه گرم نه سرد ( خنک cold ) ( ملایم mild ) : Cool یا Mild
سرد: Cold یا Chilly
خیلی سرد، یخ زدن: Freezing
chilly
سرما ی خشک
خنک
به اصلاح سرمای استخوان سوز
A little too cold to be comfortable
تند، سردو. . .

بپرس