circumscribe

/ˌsərkəmˈskraɪb//ˈsɜːkəmskraɪb/

معنی: محدود کردن، محدود ومشخص کردن، نوشتن در دور
معانی دیگر: دور چیزی خط کشیدن، پیرامون کشی کردن، در دایره محاط کردن، (دور تا دور) فراگرفتن، پیرانگاری کردن، پیرا کردن، محیط کردن (به ویژه در هندسه)، مرزبندی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: circumscribes, circumscribing, circumscribed
مشتقات: circumscribable (adj.), circumscription (n.)
(1) تعریف: to draw a line around.
مشابه: circle, delineate, outline, surround

(2) تعریف: to keep within bounds; confine; restrict.
مترادف: bound, confine, limit, restrict
متضاد: dilate
مشابه: bind, bridle, constrain, curb, narrow, restrain, stay, surround, trammel

- Our freedom is circumscribed by laws.
[ترجمه گوگل] آزادی ما توسط قوانین محدود شده است
[ترجمه ترگمان] آزادی ما محدود به قوانین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to determine, mark, or specify the limits of; delimit; define.
مترادف: bound, define, delimit, demarcate
مشابه: determine, limit, mark, stake

جمله های نمونه

1. to circumscribe a heart patient's activity
فعالیت بیمار قلبی را محدود کردن

2. to circumscribe a word
دور واژه ای خط کشیدن

3. moral considerations circumscribe the freedom in clothing
ملاحظات اخلاقی آزادی جامه پوشی را محدود می کند.

4. Their movements have been severely circumscribed since the laws came into effect.
[ترجمه بهنام] حرکاتشان از هنکامیکه قانون به اجرا در امده است به شدت محدود شده است.
|
[ترجمه گوگل]حرکات آنها از زمان اجرایی شدن قوانین به شدت محدود شده است
[ترجمه ترگمان]حرکات آن ها به شدت محدود شده است، زیرا قوانین به اجرا درآمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Please circumscribe the words which are wrongly spelled.
[ترجمه sara] لطفا دور کلماتی که اشتباه تلفظ شد خط بکشید.
|
[ترجمه گوگل]لطفاً کلماتی را که املای آنها اشتباه است مشخص کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا این کلمات را به اشتباه تلفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is a circle that is circumscribed around a square.
[ترجمه گوگل]دایره ای است که دور یک مربع احاطه شده است
[ترجمه ترگمان]آن دایره ای است که در اطراف یک میدان محدود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The power of the monarchy was circumscribed by the new law.
[ترجمه گوگل]قدرت سلطنت با قانون جدید محدود شده بود
[ترجمه ترگمان]قدرت سلطنت محدود به قانون جدید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their life was extremely circumscribed, with long hours of study and few of play.
[ترجمه گوگل]زندگی آنها بسیار محدود بود، با ساعت های طولانی مطالعه و کمی بازی
[ترجمه ترگمان]زندگی آن ها به شدت محدود بود و ساعت های طولانی مطالعه و چند نمایشنامه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There followed a series of tightly circumscribed visits to military installations.
[ترجمه گوگل]به دنبال آن یک سری از بازدیدهای دقیق از تأسیسات نظامی انجام شد
[ترجمه ترگمان]به دنبال مجموعه ای از بازدیدهای محدود و محدود به تاسیسات نظامی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The grounds for such a review are circumscribed by the tribunal's rules of procedure.
[ترجمه گوگل]دلایل چنین تجدیدنظری توسط قواعد دادرسی دادگاه مشخص شده است
[ترجمه ترگمان]دلایل این بازبینی، محدود به قوانین دیوان محاکمات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The church's role was tightly circumscribed by the new government.
[ترجمه گوگل]نقش کلیسا توسط دولت جدید به شدت محدود شده بود
[ترجمه ترگمان]نقش کلیسا به شدت توسط دولت جدید محدود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But they are still highly circumscribed in their authority, and wholly dependent upon their salaried employment.
[ترجمه گوگل]اما آنها همچنان در اختیارات خود بسیار محدود هستند و کاملاً به شغل حقوقی خود وابسته هستند
[ترجمه ترگمان]اما آن ها هنوز در اختیار آن ها محسوب می شوند و به کارشان متکی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their activities were severely circumscribed.
[ترجمه گوگل]فعالیت آنها به شدت محدود شده بود
[ترجمه ترگمان]فعالیت های آنان به شدت محدود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The corners of any regular polygon rest on the circumference of a circumscribing circle.
[ترجمه گوگل]گوشه‌های هر چند ضلعی منتظم روی محیط یک دایره در حال انطباق قرار دارند
[ترجمه ترگمان]گوشه های هر چند ضلعی منظم در محیط دایره circumscribing قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

محدود ومشخص کردن (فعل)
circumscribe

نوشتن در دور (فعل)
circumscribe

تخصصی

[ریاضیات] محیطی بودن، محیط کردن، محیط شدن، پیرا کشیدن

انگلیسی به انگلیسی

• surround, encircle; restrict
if someone's power or freedom is circumscribed, it is limited; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. محدود کردن ۲. {هندسه} محیط کردن
مثال:
Moral considerations circumscribe the freedom in clothing.
ملاحظات اخلاقی آزادی در لباس پوشیدن را محدود می کند.
نقش : فعل
معنی 1 : محدود کردن آزادی ، حق ، قدرت و . . . کسی یا چیزی.
معنی 2 ( در علم هندسه ) : محیط کردن یک شکل هندسی توسط دایره؛ اگر دایره ای به دور یک شکل هندسی کشیده شود بطوریکه از تمام اضلاع آن شکل هندسی بگذرد، آنگاه می گوییم دایره آن شکل هندسی را محیط کرده است.
محدود کردن , احاطه کردن ؛ محیط کردن ( دایره )
# Our freedom is circumscribed by laws
# The church's role was circumscribed by the government
# I was alone, circumscribed by the ocean
# Circumscribe a circle around a square
محدود کردن .
دور چیزی خط کشیدن
احاطه کردن ، محاط نمودن
حاشیه نویسی کردن بر چیزی، مثلا: حاشیه نوشتن بر یک کتاب
غلط گیری کردن

بپرس