classy

/ˈklæsi//ˈklɑːsi/

معنی: درجه یک، ارشد
معانی دیگر: (خودمانی) عالی، ممتاز، دارای وقار و گیرایی، خوش سبک و گیرا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: classier, classiest
مشتقات: classily (adv.), classiness (n.)
• : تعریف: (informal) of high quality; stylish.
مترادف: elegant, stylish, swank, swanky
متضاد: seedy, tacky, tawdry
مشابه: dashing, fancy, fashionable, genteel, modish, posh, refined, smart

- He took her to a classy restaurant and asked her to marry him.
[ترجمه گوگل] او را به یک رستوران درجه یک برد و از او خواست که با او ازدواج کند
[ترجمه ترگمان] او را به یک رستوران درجه یک برد و از او خواست با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his flat looks very classy
آپارتمان او به نظر خیلی شیک و پیک می آید.

2. A girl should be two things: classy and fabulous.
[ترجمه مهشید رسولی] یه دختر باید دو چیز ( دو ویژگی ) را داشته باشه:یکی درجه یک بودن و دومی شگفت آور بودن
|
[ترجمه گوگل]یک دختر باید دو چیز باشد: باکلاس و افسانه ای
[ترجمه ترگمان] یه دختر باید دو چیز باشه عالی و افسانه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Dutch team impressed the fans with their classy one-touch football.
[ترجمه علی الله مرادی] تیم هلند تماشاگران را با یک فوتبال تکضرب و با کلاس تحت تاثیر قرار داد.
|
[ترجمه گوگل]تیم هلندی هواداران را با فوتبال کلاسیک تک لمسی خود تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان]تیم هلند هواداران را با فوتبال درجه یک خود تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That's one classy vehicle you've got there.
[ترجمه گوگل]این یک وسیله نقلیه درجه یک است که شما آنجا دارید
[ترجمه ترگمان]ماشین درجه یک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The German star put in a classy performance.
[ترجمه گوگل]ستاره آلمانی نمایشی باکلاس از خود به نمایش گذاشت
[ترجمه ترگمان]ستاره آلمانی در یک نمایش درجه یک قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Given the classy surroundings and gracious service, these prices are a steal.
[ترجمه گوگل]با توجه به محیط باکلاس و خدمات دلپذیر، این قیمت ها دزدی هستند
[ترجمه ترگمان]با توجه به محیط اشرافی و خدمات بزرگوارانه، این قیمت ها دزدی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His little movie is like a classy infomercial for Shakespeare.
[ترجمه گوگل]فیلم کوچک او مانند یک آگهی تبلیغاتی درجه یک برای شکسپیر است
[ترجمه ترگمان] فیلم کوچولوش مثل یه تبلیغ کلاسیک برای شکسپیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That Cantona was too classy for Leeds.
[ترجمه گوگل]آن کانتونا برای لیدز خیلی باکلاس بود
[ترجمه ترگمان]که \"Cantona\" برای \"لیدز\" خیلی عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their wedding was a very classy affair.
[ترجمه گوگل]عروسی آنها بسیار با کلاس بود
[ترجمه ترگمان]عروسی آن ها یک کار بسیار عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The woman, classy, well-presented, thirty-five, is approaching fast-he can't finish the sentence.
[ترجمه گوگل]زن، باکلاس، سی و پنج ساله، به سرعت نزدیک می شود - نمی تواند جمله را تمام کند
[ترجمه ترگمان]زن، با کلاس، خوش لباس، سی و پنج ساله، دارد به سرعت نزدیک می شود - نمی تواند جمله اش را تمام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The classy eight-year-old has never before been entered in either race.
[ترجمه گوگل]این کودک هشت ساله باکلاس پیش از این هرگز در هیچ دو مسابقه شرکت نکرده بود
[ترجمه ترگمان]این فرد هشت ساله درجه یک هرگز قبل از این وارد این دو مسابقه نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She took us to a very classy seafood restaurant in the old part of the city.
[ترجمه گوگل]او ما را به یک رستوران غذاهای دریایی بسیار درجه یک در بخش قدیمی شهر برد
[ترجمه ترگمان]او ما را به یک رستوران غذاهای دریایی بسیار مرفه در قسمت قدیمی شهر برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was, for the most part, a classy effort.
[ترجمه گوگل]این، در بیشتر موارد، یک تلاش درجه یک بود
[ترجمه ترگمان] بیشتر از همه، یه تلاش فوق العاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What he did would have looked classy even in today's harder, faster game of thirty odd years later.
[ترجمه گوگل]کاری که او انجام داد حتی در بازی سخت‌تر و سریع‌تر امروز سی سال بعد هم با کلاس به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]کاری که او کرده بود، حتی در روز سخت تر و سریع تر از سی سال اخیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درجه یک (صفت)
prime, nobby, first-string, classy, copacetic, top-hole, top-notch

ارشد (صفت)
superior, senior, commander, major, eldest, classy, elder, superordinate, old-line, first-born, higher-up

انگلیسی به انگلیسی

• stylish, fashionable, fine, high class
if someone or something is classy, they are stylish and sophisticated; an informal word.

پیشنهاد کاربران

شیک و مد روز
باکلاس، شیک
We are looking for CLASSY hotel
من دنبال یک هتل شیک میگردم
بطور عامیانه که امروزه رایجه میتوان گفت: با کلاس

با کلاس، درجه یک
شیک
با شخصیت
رشد. ارتقا
شخصیت :
having or reflecting high standards of personal behavior
مثال:
Classy is when you have a lot to say but you choose to remain silent in front of fools
شخصیت یعنی اینکه در مقابل آدمای احمق کلی حرف واسه گفتن داشته باشی ولی سکوت کنی

بپرس